تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فال بد زدن شرك است و هيچ كس ازما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819161071




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اسیر فکر می کند با مرگ؛ لااقل تمام می شود این احساس هر لحظه مردن - پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران


واضح آرشیو وب فارسی:آزادگان ایران: خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : افسر زن آمریکایی کمرش را کمی خم می کند تا داخل چادر را ببیند، دوباره به کاغذ کوچکی در دستش نگاه می اندازد و اینبار شماره را بلندتر می خواند: – وان وان فایو فایو فور به شماره روی دستبندم نگاه می کنم و چشمانم را می بندم. دلم می خواهد این تاریکی پشت پلک ها طولانی و ناتمام باشد. ناصر ایرانی اسیر گم گشته در خیالات و اوهام خود که چهار زانو، رو به قبله به حالت یوگا نشسته است و اذکار و اورادی می خواند، با دست تکانم میدهد: – بیداری ؟ مطمئن نیستم یک هفته بی خوابی اجباری در دیوانیه این بلا را سرم آورده یا شاید گوین و تفنگدارانش چیزی در بطری آب زرد و گرمی که گاه به دستم می دادند ریخته باشند. روی خاک غلتی می زنم. همه استخوان هایم درد می کند. بار دومی است که افسر زن برای بازجویی احضارم می کند. صدا آمرانه می گوید: – هی یو ! کام آن .. صدای آب جاری اطراف حرم را می شنوم . سرباز روی صورتم آب می پاشد و فرمان می دهد : بلند شو . بلند می شوم و به دیوار پشت سر تکیه می دهم. سرباز با صدای بلند جملاتی را با لهجه امریکایی فریاد می زند که هیچ کدام را نمی فهمم. – نه نه ! اگر بتوانم از این اطاقک هم بیرون بروم، از پله ها سقوط می کنم و اگر اینقدر رمق داشته باشم که چند قدمی دور شوم، نزدیکترین نگهبان درنگ نمی کند و ماشه را می کشد و بعد همه با هم شلیک می کنند. بعد تیربار روی دیوار مشرف به ورودی پادگان هم به کمک می آید. – هیچی ازت نمی ماند چون به قول و زبان مترجم کرد ” علی باباها هست همه جا. یمکن جنازه شما پیدا کنن پیش جاده … شما را علی بابا کشتن، دوربین و پول شما بردن ” اسیر با خودش فکر می کند که نمی توانی ! – لااقل تمام می شود این احساس هر لحظه مردن. این احساس لحظه آخر. چشم هایم را بستم. حتی به گمانم گوش هایم را. آمریکایی اسلحه کمری اش را مسلح کرد و سردی آن را پشت گردنم گذاشت. شاید نه حتی اینقدر نزدیک اما همه سلسله اعصابم آن را حس کرد . همه شب و روزهای گذشته از لحظه بازداشت در چک پوینت مسیر کوت به حله تا کنون از تصور چنین لحظه ای می گریختم. نمی خواستم به این لحظه فکر کنم. اما گاهی خیال و وهم بدون اراده متولد می شود و به همه زوایای ذهنت نفوذ می کند. سعی می کنی از ناخودآگاه ذهنت بیرونش کنی، اما می دانی که جایی ناپیدا ادامه می یابد. کافی ست چشم ها را ببندی حتی اگر وسوسه نشوی دنبالش را بگیری در برابر چشمانت رژه می روند. بعد می فهمی که خیال راه خودش را می رود. گوین در اولین بازجویی گفت : می ترسی. گفتم دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد . راوی: آزاده سعید ابوطالب


پنجشنبه ، ۳۰اردیبهشت۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آزادگان ایران]
[مشاهده در: www.badriyoon.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن