تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس مى خواهد دعايش مستجاب شود و غمش از بين برود بايد گره از كار گرفتارى باز كند....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812851439




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

توهم مادر شیشه ای جنایت آفرید


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: توهم مادر شیشه ای جنایت آفرید
زن جوان در توهم شیشه‌ دختر 5 ساله‌اش را به قتل رساند و اقدام به خودزنی کرد. متهم مدعی بود که شوهر و دخترش باهم همدست بوده تا او را اذیت کنند.
زن جوان که حالا به اتهام جنایت بازداشت شده است، درباره قتل گفت: از روزی که وارد این دنیا شدم سرما و تاریکی بود، هر چقدر من قد می‌کشیدم فقر هم بزرگ و بزرگتر میشد و سایه‌اش سنگینتر، پدرم کارگر فصلی بود، بیشتر از پنج سال از عمرم نگذشته بود که من و برادرم یتیم و مادرم بیوه شد. بعد از مدتی مادرم نیز فوت کرد و ما راهی خانه عمویم شدیم.
 
او ادامه داد: خانه عمویم هم چندان پناهی برای من و برادرم که تنها سه سال از من بزرگتر بود؛ حساب نمی‌شد. برادرم موادفروشی می‌کرد و من کارهای خانه عمویم را انجام می‌دادم. اما طولی نکشید که برادرم به خاطر مصرف مواد سنکوپ کرد و من تنها شدم.
 
زن جوان گفت:چندی بعد ازدواج کردم. بهزاد از مشتری‌های بزن‌بهادر و خانه‌زاد عمو بود، مردی که تمام زندگی‌اش ختم می‌شد به مواد مخدر، چند ماهی از ازدواجم گذشته بود که هم گام با بهزاد شدم و پای بساط او نشستم. هر دو بیکار، هر دو معتاد و هر دو فقیر بودیم و حاصل زندگی مشترک هفت ساله ما، بچه‌ای پنج ساله بود.
 
زن جوان ادامه داد: آن روز دعوای شدیدی بین من و بهزاد شد و مشت و لگدهای شوهرم، صورتم را داغان کرد. دخترم در این حین بازی‌اش گرفته بود و من که تصور می‌کردم گاهی او و شوهرم همدست شده‌اند تا مرا نابود کنند از دست کارهای او کلافه شده بودم. دست به چاقو شدم، محکم می‌زدم، می‌دانستم همان اولی و دومی کارش را ساخته اما گلوی نرم و نحیفش را می‌فشردم. شاید می‌ترسیدم شاید هم می‌خواستم تنها نمانم، شاید... نمی‌‌دانم... ناگهان یادم افتاد که باید باهم باشیم، برای همین چند ضربه هم به خودم زدم تا نزد دخترم بروم.

منبع : مشرق نيــوز



تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن