واضح آرشیو وب فارسی:پویش: کساندر و پدرو جا خوردند و کمی ناراحت شدند ولی به هرحال وقتی دیدند حس من این است که یک فیلم در ایران بسازم و بعد بروم سراغ آن پروژه، با من همکاری و همیاری کردند.اصغر فرهادی و گروه سازنده فیلم «فروشنده» امروز بعداز ظهر در نشست مطبوعاتی این فیلم در جشنواره فیلم کن در برابر خبرنگارنی از سراسر جهان حاضر شدند. به گزارش مهر به نقل از سایت رسمی جشنواره کن، اصغر فرهادی همراه بازیگرانش ترانه علیدوستی، شهاب حسینی، فرید سجادحسینی و بابک کریمی و همچنین تهیه کننده اش الکساندر مَلِت-گای، برای پاسخ دادن به سوال های روزنامه نگاران درباره فیلم «فروشنده» در نشست مطبوعاتی کن حاضر شد. «فروشنده» به عنوان آخرین فیلم بخش رقابتی به اکتشاف در روابط انسانی و پیچیدگی های آن ها می پردازد. اصغر فرهادی به سوال های منتقدان چنین پاسخ داد: *بازگشت به ایران چطور بود؟ بازگشت به زبان تان؟ -سلام می کنم به همه دوستانی که اینجا هستند، مخصوصا هموطنان خودم. می خواهم از اعضای فیلم هم تشکر کنم. این فیلم قرار نبود ساخته شود. من با الکساندر راجع به پروژه دیگری صحبت کردم که قرار بود در اسپانیا ساخته شود؛ با تهیه کننده و هنرپیشه های اسپانیایی و پدرو آلمادور. همه چیز داشت خوب پیش می رفت که احساس کردم دلتنگ کشور هستم و باید برگردم ایران. الکساندر و پدرو جا خوردند و کمی ناراحت شدند ولی به هرحال وقتی دیدند حس من این است که یک فیلم در ایران بسازم و بعد بروم سراغ آن پروژه، با من همکاری و همیاری کردند و با تاخیر یک ساله ای که در آن پروژه ایجاد کردند من توانستم این فیلم را بسازم. خیلی خوشحالم که برگشتم و این فیلم را ساختم. *«فروشنده» داستانی از عشق، انتقام، بخشش و تئاتر است. تئاتر در فیلم و زندگی شما خیلی حضور پررنگی دارد. آیا این خود به خود وارد فیلمنامه هم می شود؟ -می دانید که من قبل از اینکه به سینما وارد شوم، تئاتر می خواندم و فکر می کنم تا آخر عمرم به عنوان آدمی که تئاتر کار می کند ادامه بدهم. وقتی وارد رادیو و تلویزیون و سینما هم شدم همیشه این احساس دین را به تئاتر داشتم و ریشه این کار هم از تئاتر است. *تئاتر حضور قدرتمندی در تصاویر فیلم دارد. قهرمان، خطر مرگ و بعد هم صحنه فوق العاده قهرمانی که مرده و در قبر است. این چیزی است که بیشتر در تئاتر می بینید. -ما دو قصه داریم: یک قصه مرگ فروشنده روی صحنه، قصه یک فروشنده ایرانی که ناخواسته وارد یک ماجرای خیلی پیچیده می شود. قصه فروشنده روی صحنه و دکور تئاتر و فروشنده ای که در فیلم می بینید به نوعی آینه وار روی همدیگر تاثیر دارند. انگار اتفاق هایی که در فیلم و نمایشنامه می افتند همدیگر را تکمیل می کنند و من بعضی شیطنت ها در اجرا کردم که بعضی لباس ها اصلا مشترک است؛ چیزی نیست که زیاد ببینید. *کرن برت از هافینگتون پست: براوو به فیلم تان. خیلی قدرتمند بود. من صحنه به صحنه در چنگال تنش اخلاقی فیلم بودم. می توانستم تاثیر شما از تئاتر و پس زمینه شما در تئاتر را ببینم چون تک تک صحنه ها بسیار هیجان انگیز بود و از صحنه به صحنه دیگر تغییر ایجاد می شد. ارتباط فیلم با نمایشنامه را توضیح بدهید چون به عنوان یک آمریکایی می دانم که در «مرگ یک فروشنده» ویلی مردی است که به خاطر عدم اطمینانش به رویای آمریکایی شکست خورده و من ارتباط تم های موضوعی را ندیدم چون فیلم شما درباره بحران اخلاقی ای است که به خاطر اعمال او به وجود آمده است. -راجع به اینکه چه لینکی بین «مرگ یک فروشنده» نه به لحاظ اخلاقی بلکه به لحاظ اجتماعی با داستان ما وجود دارد باید بگویم اگر ابتدای «مرگ یک فروشنده» آرتور میلر را ببینید مثل کارهای دیگرش، نیویورکی را توصیف می کند که با سرعت غیرقابل باوری در حال تغییر است. ساختمان ها قدیمی خراب می شوند و چیزهایی که به نظر با ارزش می آیند به سرعت عوض می شوند. دنیای مدرن است که دارد ساخته می شود که زیر چرخ دنده های این مدرن شدن یک طبقه که نمی توانند به آن سرعت خودشان را تطبیق بدهند قربانی می شوند. آن توصیفی که او می کند مربوط به موقعی است که داستان نوشته شده و حالا چند دهه بعد در تهران ما، دقیقا همین اتفاق دارد می افتد که از این جنبه وضعیت شهر ما خیلی شبیه به شهر نیویورک هست. از خیلی لحاظ هم متفاوت هستند اما از جهت آن اشتیاق برای سریع تر رسیدن به مدرنیته شاید آن زمان را نداشته باشیم که خودمان را تطبیق بدهیم. وقتی این سطح کنار می رود همه چیز سنتی است همانطور که شخصیت های اصلی فیلم درگیر این چیزها هستند و شغل آن ها شغل تئاتر است که به عنوان شغل ثابت، یک پدیده مدرن است و این آدم ها ذهن بازی دارند ولی وقتی این سطح کنار می رود رفتاری که آن ها دارند رفتاری کاملا سنتی است. این ارتباطی است که من بین نمایشنامه و داستان خودم می بینم و سعی کردم بعضی موارد فضاهای شهری را همانطور که میلر توصیف کرده در فیلم بیاورم.
یکشنبه ، ۲خرداد۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پویش]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]