واضح آرشیو وب فارسی:منبری ها: علی کرم کاحسینی از جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس گفت: دولتمردان ما، با مردان حکومتی ما فرق دارند، ما در هر زمینه ای که تحریم ها را پذیرفتیم موفق و پیروز شدیم و در هر زمینه ای دست به سوی استعمار و دیگران دراز کردیم، شکست خوردیم.به گزارش "منبری ها"، روز تولد حضرت ابوالفضل العباس(ع) علمدار و جانباز دشت کربلا بود به مناسبت این روز به همراه جمعی از طلاب حوزه علمیه الزهرا(س) گناوه به منزل علی کرم(محمد) کاحسینی، از رزمندگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس رفتیم، زنگ در را که زدیم خود جانباز در را باز کرد و با رویی باز و در حالی که لبخند ملیحی به لب داشت، به ما خوش آمد گفت و بسیار فروتنانه فرمود: از این که از وقت کلاس و درستون زدید و اینجا اومدید بر من منت نهادید ولی جانبازان بسیاری در این شهر بودند که بیشتر از من لایق دیدار هستند. این جانباز، این گونه از زندگانی و سرگذشتش گفت: من به عنوان جوان این مملکت باید از سرزمینم دفاع می کردم و باید برای دفاع از کشورم می رفتم و برای جبهه رفتنم هیچ منتی ندارم. من توی روستای محمدصالحی زندگی می کردم نوجوان بودم یک رادیو کوچک داشتم و فقط جنگ را دنبال می کردم چند بار هم برای ثبت نام رفتم ولی گفتند سنت کمه، تا این که یه روز از سپاه دنبال من اومدن و گفتند شناگر می خوایم و من چون شنام خوب بود منو انتخاب کردند. 16 ساله بودم که در جنگ شرکت کردم و ۵ سال و ۷ ما در جبهه بودم و موقعی که جنگ تمام شد ۲۱ سالم بود. وقتی جنگ تمام شد از من برای کار در فرمانداری دعوت کردند، توی فرمانداری مشغول به کار شدم بعد دیدم که من اونجا به نوعی دارم نون آن چند وقت جبهه ای که رفته بودم، می خورم. به فرماندار که نیروی من توی جبهه بود، گفتم می خوام جایی کار کنم که در اون امتیاز جبهه حکم فرما نباشه. از اون جا بیرون اومدم بعد عملیاتی توی لبنان بود، از من خواستند در اون عملیات شرکت کنم و به لبنان رفتم ... . وقتی برگشتم، توی شرکت ملی نفت کش مشغول کار شدم و روز اولی که روی عرشه کشتی رفتم، یکی از بهترین روزهای زندگی من بود چون اون جا هیچ کس منو نمی شناخت و نمی دونست من رزمنده دفاع مقدس بودم و همه یک پسره ۲۵ ساله ای که سرکار اومده، می دیدن و هر چه کار خورده کاری بود، به من می دادند و من بیشتر لذت می بردم چون می دونستم که مزد و حقوقی که الان می گیرم از روی زحماتم هست و همینطوری پلکانی پیشرفت کردم و تکنسین عرشه شدم و ازدواج کردم و صاحب یه فرزند دختر و دو فرزند پسر هستم. وقتی از امدادهای غیبی از او سوال شد لحظه ای سکوت کرد و سپس پاسخ داد: چند تا پاسگاه(پت)بود و مقر فرماندهی پت ۴ و پت ۶و ۷ خط مستقیم رو در روی دشمن بود و بقیه پت ها در نزدیکی خور عبدالله قرار داشتند. یک شب تا نیمه در حال گشت بودم و خسته از گشت برگشتم و خوابیدم و بیسیم چی برای اینکه من را از خواب بیدار نکند صدای بیسیم بست. من خواب بودم سحرگاه یک دفعه یکی به من زد و گفت: محمد محمد بلند شو بریم پت 6، من بلند شدم به بیسیم چی گفتم مگر پت ۶ چه خبره؟ بیسیم چی صدای بیسیم باز کرد و هر چی پت ۶ را صدا زد، پت ۶ جواب نداد بعد پت ۵ گفت: پت ۶ خیلی صداتون زد، شما جواب ندادید. به بیسیم چی گفتم: مگه صدای بیسیم رو بسته بودی؟ گفت: آره. فوری لباس پوشیدم اسلحه برداشتم و با موتور همگی به سمت پت ۶ حرکت کردیم موقعی که رسیدیم، دیدم پت ۶ دیگه رمق آخرش هست و چنان آتشی روی این پاسگاه است به طوری که زبانه های تمام سلاح ها گرم شد. ما هفت نفر نیروی بسیار جنگی بودیم موتورها را کنار جاده گذاشتیم دیدیم بچه ها همه شهید و زخمی شدن و چند تا از بچه ها کنار سنگر فرماندهی، در حال مقاومت هستند، با عراقی ها درگیر شدیم، خیلی هاشون رو کشتیم و چند تاشون اسیر کردیم و یه عده ای از بچه های پت ۶ که مهمات شون تموم شده بود و توی سنگر قایم شده بودند، به محض اینکه ما رو دیدن خوشحال در آغوش ما پریدن و گریه می کردن . بعدش برام سوال پیش اومد،برادر نخعی رو صدا زدم و گفتم: برادر نخعی صدای بیسیم که بسته بود و تو با من خواب بودی، از کجا فهمیدی پت ۶ درگیری شده؟ گفت: محمد من موقعی که خواب بودم همینطوری هی خواب می دیدم که پت ۶ داره ما رو صدا می زنه و یکی از برادرای پت ۶می گفت برادر مگه ما رو نمی بینی که بهمون حمله کردن چرا کمکمون نمی یایید و بعد بلند شدم دیدم بیسیم چی، بی سیم رو بسته و خوابیده و بعد شما رو بیدار کردم. این رزمنده پرتلاش سال های دفاع مقدس در مورد «اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل» چنین نظرش را بیان کرد: الان چند سال است که حضرت آقا این دستور رو می دهد ولی متاسفانه دولتمردان ما،مادیاتی هستند و اصلا اهل مقاومت نیستند، دولتمردان ما ، با مردان حکومتی ما فرق دارند.ما در هر زمینه ای که تحریم ها را پذیرفتیم موفق و پیروز شدیم و در هر زمینه ای دست به سوی استعمار و دیگران دراز کردیم، شکست خوردیم. هر کشوری که بخواهد از زیر سلطه ی دیگران خارج شود باید یک دورانی رو با استقامت شروع کند. ما اگر استقامت کنیم پیروز می شویم چون کشور سربلندی هستیم و جوانان با استعدادی داریم ولی اگر هر چه دشمن گفت، به او چشم بگوییم مسلما شکست خواهیم خورد و اگر استقامت نهاد حکومتی ما نبود تاکنون دشمن خیلی بر ما فائق آمده بود.
یکشنبه ، ۲۶اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: منبری ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 207]