واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: حوالی خانه هنرمندان دو جوان توانسته اند یک کافه سیار را در صندوق عقب خودرو خود افتتاح کنند.مجله مهر: ماشین های مختلفی که صاحبانش پشت صندوق عقب آن کالاهای مختلف می فروشند کم نیستند. منظورمان از این ماشین ها وانت نیست. منظورمان بعضی سواری هایی که صندوق عقبشان را پر از وسایل مختلف از لباس و ظرف گرفته تا آش، فلافلی و میوه می کنند و برای کسب درآمد به دل خیابان می زنند هم نیست. در این گزارش نمی خواهیم درباره این ماشین ها صحبت کنیم بلکه به سراغ یکی از عجیب ترین صندوق عقب های ماشینی رفته ایم که فضای اطرافش را پر از بوی قهوه و شکلات کرده است. ابتدا ممکن است احساسی به شما دست بدهد که نکند اشتباه می کنید و بو از کافه ای در آن اطراف به مشام می رسد. کمی جلوتر بروید متوجه خواهید شد حدستان اشتباه است و بوی قهوه دقیقاً از صندوق عقب ۲۰۶ سفیدی بلند می شود که یک دستگاه اسپرسوساز در خودش جای داده. روی شیشه صندوق عقب ماشین هم با حروف درشت «کافه رو» را می توانید بخوانید و به جز آن تابلوی بزرگی که روی سقف ماشین است نظر هر بیننده ای را به سمت خود جلب می کند. ماشینی که کافه ای سیار است و شما را میهمان یک قهوه یا هات چاکلت با همان کیفیت کافه های دیگر خواهد کرد. آرمان واریانی صاحب این ماشین و دم ودستگاه است. پسر جوان ۲۴ ساله ای که ایده کافه سیار در ذهنش را توانسته به واقعیت تبدیل کند و حالا تا دلتان بخواهد در شبکه های مجازی معروف شده و طرفدار پیداکرده است. پیدا کردنش کار سختی نیست. کافی است بعد از ساعت طرح ترافیک یعنی حوالی ساعت ۵ به سمت خانه هنرمندان به راه بیافتید، وارد خیابان برفروشان شوید و دیگر بوی قهوه کار شما را راحت می کند و می توانید ماشین آرمان را همان حوالی پیدا کنید. ماشینی که صندوق عقب اش بالاست و صدای موتوربرقی که داخل ماشین کار می کند جای آن ها را به شما نشان می دهد. صاحب ماشین کافه رو از زمانی می گوید که جرقه راه انداختن کافه سیار به ذهنش می رسد: «همیشه به این فکر می کردم که چطور می توانم یک کسب وکار راه بیندازم. من به همراه خانواده ام ساکن کرج هستیم و پدرم کارگر است. یک برادر دیگر هم دارم. خدا را شکر وضع مالی مان آن قدر بد نیست که بخواهم بگویم به دلیل مشکل مالی وارد این کار شدم؛ اما همیشه دوست داشتم مستقل باشم و برای همین از ۱۵ سالگی در کنار درس خواندن کارکردم. یکی دو سال پیش دخترعمه ام تعریف می کرد در سوئد ماشین هایی مانند ون هستند که در آن مانند کافه قهوه سرو می شود. این حرف باعث شد جرقه ای در ذهن من شکل بگیرد که می شود در ایران هم چنین کاری کرد». آرمان برای آنکه بتواند فکرش را عملی کنددست به کار می شود و تحقیق می کند که چطور می شود ماشین اش را به یک کافه سیار تبدیل کند: «چون بار اول بود کسی می خواست این کار را انجام دهد به هر کس می گفتم در جواب می گفت چنین کاری امکان پذیر نیست. بااین حال ناامید نشدم. با پس اندازی که داشتم یک ۲۰۶ خریدم. صندوق عقب آن را خالی کردم تا جای موتوربرق و دستگاه اسپرسو را بازکنم. بعدازآن بالاخره با هزینه ای نزدیک به ۳۰ میلیون تومان توانستم آنچه الآن می بینید را جمع کنم و دیگر دست به کار شدم. یک هفته هم دوره باریستا گذراندم تا بتوانم کار با دستگاه و درست کردن قهوه را هم یاد بگیرم». آدم های اطراف خانه هنرمندان قدر کارم را بیشتر می دانند آرمان چون ساکن کرج است از همان ابتدا کارش را در شهر خودش امتحان می کند: «پیدا کردن یکجایی که بتوانم در آنجا ماشینم را مستقر کنم به همین سادگی نبود. بالاخره جایی در نزدیکی یک کافه را پیدا کردم و کافه دار آنجا هم مشکلی با ایستادن من در آنجا نداشت. برای همین مدتی در آنجا بودم؛ اما دیدم استقبال خوبی از کارم نمی شود. فقط آدم ها کنجکاو بودند که می پرسیدند من در آنجا چه کار می کنم اما از قهوه های من امتحان نمی کردم. تا حدودی ناامید شده بودم که یکی از دوستانم به من گفت می توانم اطراف خانه هنرمندان تهران را برای این کارم امتحان کنم».او ماشین و تمام بندوبساطش را جمع می کند و راهی خانه هنرمندان می شود. جایی که امید داشت مردم بیشتری علاقه به امتحان کردن قهوه های او داشته باشند : «از بعد عید به خانه هنرمندان آمدم و کسانی که در اینجا بودند از کارم خیلی استقبال کردند. معمولاً آدم هایی که در این محدوده رفت وآمد می کنند آدم های کافه بازی هستند که دوست دارند سبک های مختلف کافه را تجربه کنند. ازآنجایی که این منطقه طرح است و از طرف دیگر من کارمند بانک هم هستم دیگر از ۵ بعدازظهر به بعد به اینجا می آیم و حتی کافه هایی که در خانه هنرمندان هستند هم از کارم خیلی استقبال کرده اند و از قهوه های من امتحان می کنند. آن ها مشکلی با بودن من در کنار خودشان احساس نمی کنند. همین اتفاقات موجب شد تا در من انگیزه ای به وجود بیاید که بعد از کارم در کرج تا تهران بیایم و تا ساعت ۱۲ شب هم اینجا بمانم. بعدازآن راهی خانه می شوم؛ بدون آنکه آن قدرها هم احساس خستگی کنم». شهرداری کافه رو را سد معبر نمی داند آرمان کارش شبیه به دست فروشی نیست. حداقل شاید به این دلیل می گوییم کارش شبیه دست فروشی نیست چون هیچ وقت شهرداری به عنوان سد معبر مانع کار او نشده است و از این بابت مشکلی برایش پیش نیامده و فعلاً در حال انجام کارهایی است که بتواند شغلش را به ثبت برساند: «برای اینکه بتوانم این ایده را به ثبت برسانم به اداره صنعت و معدن و تجارت استان البرز رفتم و آن ها طی جلسه ای موافقت خود را اعلام کردند و هم اکنون به انتهای کارم رسیده ام. همچنین برای این کار باید از وزارت بهداشت هم مجوز داشت. می خواهم این مجوز را هم دریافت کنم». از فروشش راضی است و باوجودآنکه می گوید سود بالایی ندارد اما درآمدش از شغل اولش بهتر است: «من از بهترین مواد اولیه در کارم استفاده می کنم برای همین نیمی از درآمدم صرف کالاهایی می شود که تهیه می کنم. به طور میانگین درآمدی که دارم شاید در ماه به ۴ میلیون تومان برسد که ۲ میلیون آن برای خودم می ماند و باقی خرج ماشین و مواد اولیه می شود». منویی ساده دارد چون بیشتر از یک هفته برای آموزش باریستا وقت نگذاشته است: «اسپرسوی سینکل، اسپرسوی دبل، لاته، موکا، آمریکانو، هات چاکلت، نسکافه، کاپوچینو، دم نوش چای سبز و دم نوش گل گاوزبان منوی من در کافه رو است و قیمت ها از ۳، ۵،۶، ۷، ۸ و ۱۰ هزار تومان است. قیمت ها بالا نیستند و واقعاً هر کس که دوست داشته باشد می تواند تجربه نوشیدنی های «کافه رو» را داشته باشد». فولکس استیشن، ماشین بعدی کافه رو آن قدر دستش برای راه انداختن کافه های سیار راه افتاده که تصمیم دارد شعبه بعدی اش را هم راه اندازی کند: «چون این ماشین تجربه اولم بود برایم ۳۰ میلیون تومان هزینه در برداشت. اما الآن که می دانم برای راه انداختن یک کافه سیار چه کارهایی باید کرد می توانم با ۱۵ میلیون تومان یک ماشین را جمع کنم. الآن هم یک فولکس استیشن قدیمی گرفته ام و آن را تجهیز کردم. قرار است به زودی آن را اجاره بدهم. ماشین دیگری را هم می خواهم به این شکل درست کنم تا به جمع کافه روها اضافه شود. همچنین برنامه ای برای آینده دارم که دکه هایی در سطح شهر مثل دکه های روزنامه ایجاد کنم و فقط قهوه بفروشد. همین طور فروشگاهی هم به همین نام درراه است که قرار است در آن به ماشین هایی که خواهان پیاده کردن این ایده به روی ماشینشان است نمایندگی داده شود. البته این اتفاقات نیاز به زمان دارد تا به نتیجه برسند» . هر کاری به هرحال سختی های خودش را دارد. سختی کار آرمان هم در این است که باید دائماً صدای موتوربرقی که در ماشینش است را بشوند و در هوای سرد و گرم بیرون بماند. بااین حال کارش را بادل و جان دوست دارد و هرروز باانرژی تر از دیروز در صندوق عقبش را برای روز جدید باز می کند.
شنبه ، ۲۵اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دولت بهار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]