محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846533379
روایتی در 3 اپیزود به مناسبت روز جانباز
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۳
یکی از رزمندگان دفاع مقدس به مناسبت سالروز ولادت حضرت ابوالفضل العباس و روز جانباز، روایتی داستانی را منتشر کرده است. به گزارش ایسنا، حمیدرضا نظری در «الف» نوشت: سرباز، با چهرهای برافروخته، درحضور افراد گردان بر سر فرمانده فریاد زد که دلش برای نوزادش تنگ شده و نیاز به مرخصی اضطراری دارد ... و اما فرمانده، تنها یک لبخند زد و در سکوت سرش را پایین انداخت. او به خاطر موقعیت حساس منطقه و تحرکات غیرطبیعی دشمن در پشت خاکریزها، همه مرخصیها را لغو کرد و همین موضوع، خشم سرباز را برانگیخته بود: "با شما هستم جناب فرمانده؛ میشنوی چی میگم؟!" و فرمانده هیچ چیز نمیشنید و تنها به مأموریتی میاندیشید که... * * * ... شب از نیمه گذشته بود و در سوسوی نور ستارگان، در خاکی آبستن حوادث، فرمانده همراه با سرباز و یک گروهبان جوان و کشتیگیر، با گوش شکسته، در مأموریتی خطرناک هرلحظه به نوار مرزی نزدیک و نزدیکتر میشدند ... لحظات به کندی میگذشت و سکوت در همهجا بال گسترده بود و تنها زوزه ملایم باد وحشی در فضا پراکنده میشد و به گوش میرسید. حضور فرمانده در کنار سرباز، دلهره او را دو چندان کرده بود؛ آیا فرمانده کینه او را به دل گرفته و ممکن است در یک لحظه غافلگیرانه از او انتقام بگیرد و ... هر سه مرد، در یک خط و به موازات هم حرکت میکردند که پس از عبور از یک خاکریز، در فاصلهای اندک از نیروهای دشمن، به ناگهان در دل تاریکی و دریک لحظه تکاندهنده، فرمانده به سوی سرباز هجوم برد و با همه توان، پایش را از جا بلند کرد و با قدرت هرچه تمامتر او را بر زمین زد. گروهبان جوان هرگز باور نمیکرد که فرمانده دست به چنین کاری بزند. او از فرط درد درون، چشمهایش را بر شب و سکوت خوفانگیز بست و ... سرباز با عصبانیت از زمین بلند شد تا باز هم فریاد بزند، که لبخند مهربان فرمانده او را درجا میخکوب کرد. فرمانده عرق از پیشانی زدود و به آرامی و با احتیاط، خاک زیر پای سرباز را کنار زد تا گروهبان ناباورانه چشم بگشاید: "یاامام رضا؛ مین!" فرمانده برای خنثیسازی مین رعبانگیز، بر خاک خدا بوسه زد و سرباز، شرمزده سرش را پایین انداخت تا از تیررس نگاه قاطع و مهربان فرماندهاش به دور بماند. ... لحظاتی بعد، در نوای دلنواز پرندهای ره گم کرده و همزمان با صدای گریه نوزادی زیبا، صدای انفجاری وحشتناک، سکوت شب را شکست و از فرمانده یک گردان، برای همیشه، تنها لبخند یک مرد به یادگار ماند؛ لبخندی به گرمی همه آیات زیبا و روح بخش خدایی که همواره لبخند را دوست دارد؛ لبخندی لذتبخش و جاودان که هرگز به پایان خط نمیرسد؛ بینقطه؛ بیسرخط! قسمت دوم: (یک صدای دلنواز) در دو سوی سکوی مخالف ایستگاه مترو، دو مرد غریبه، چشم در چشم هم دوختهاند. چهرهها آشناست و اما ذهن یاری نمیکند تا آن دو به راحتی یکدیگر را به خاطر آورند ... لحظات به کندی میگذرند و چیزی به زمان رسیدن قطار به ایستگاه باقی نمانده است. مرد یک - که کهنهسربازی میانسال است - در حالی که سعی میکند مانع سرفههای جگرخراش و دردآورش شود، به حافظهاش رجوع میکند تا شاید از مرد روبرو خاطرهای بیابد. او آب دهانش را فرو میدهد و تصاویری گنگ از گذشته نه چندان دور، درمقابل دیدگانش به نمایش درمیآید ... "شب است و مرد یک، درخلوت یک کوچه باریک و سیاه، بیتوجه به کیف دستیاش، به آرامی در حال عبور است..." از دور صدای ممتد سوت قطار به گوش میرسد. مرد دو هم به چهره آشنای روی سکو مقابل چشم دوخته تا شاید نشانه و یادی از او در خاطرش نقش بندد ... "شب است و چشمهای حریص مرد دو، درخلوت یک کوچه باریک و سیاه، کیف چرمی مرد یک را جستوجو میکند که چند قدم جلوتر از او در حال راه رفتن است. مرد دو، دیگر تحمل دیدن چهره رنگ و رو پریده و نگاه گرسنه کودکانش را در گوشهای از ویرانههای شهر ندارد و هرچه سریعتر باید کاری بکند. ترس بر همه وجود او غلبه کرده است. دیگر لحظه موعود فرارسیده است. او با نگاهی هراسان در حالی که ضربان قلبش شدت گرفته، بااحتیاط به اطراف نگاه میکند و در یک لحظه غافلگیرکننده..." قطار مترو، از دهانه تونل میگذرد تا چند لحظه بعد در ایستگاه توقف کند. تصاویری روشن و شفاف در مقابل دیدگان مرد یک شکل میگیرد و چهره او را برافروخته میسازد... "در دل سیاهی شب، مرد یک، چند قدم مانده به مقصدش، دستش را به سمت جیب کاپشن خود میبرد تا کلید خانه را بیرون بیاورد که ناگهان مرد دو، از پشت سر، با سرعت تمام، کیف دستیاش را میرباید و باشتاب پا به فرار میگذارد..." همزمان با توقف کامل قطار، صدای فریاد مرد یک، نگاه همه مسافران را به سوی خود فرا میخواند: "بگیرینش! خودشه؛ دزد!.." کسی به صدای او توجهی نمیکند. برای سوارشدن به قطار و فرار، بیش از چند ثانیه فرصت نیست. مرد یک، احساس میکند درد سینه، راه نفسش را بسته است: "آهای مردم، نذارین فرار کنه!" او لنگلنگان و سرفهکنان، با شتاب تمام از سکو فاصله میگیرد و خودش را به پله برقی ایستگاه میرساند تا هرچه سریعتر بر سکوی جهت مخالف حاضر شود، اما به ناگهان پای راستش از بدنش جدا و او با صدایی مهیب و رعبانگیز، در پایین پله برقی به شدت نقش زمین میشود؛ انگار صدای انفجار وحشتناک یک مین در پایینترین و نزدیکترین نقطه از یک خاکریز دشمن در سالهای دور، پای راست یک کهنهسرباز میانسال را به شدت به لرزه درمیآورد و ... مسافران در واگنها جابجا میشوند و قطار به حرکت درمیآید و هر لحظه دور و دورتر میشود... آیا دزد از دست او خواهد گریخت؟! آیا مرد مالباخته باز هم باید در حسرت انتقام باقی بماند؟! و اما مرد دو، مردد و خسته است؛ خسته از یک عذاب درونی که همچون خوره، سالها همه وجودش را نشانه رفته است. مرد یک، درست زمانی به روی سکو میرسد که صدای دلنواز "اذان" از بلندگوی ایستگاه، قدرت حرکت را از گامهای او گرفته و عرق سردی بر پیشانیاش نشانده است؛ برخلاف انتظار او، دزد از جایش تکان نخورده و همچنان در جای قبلی خود ایستاده است؛ درحالی که در میان نوای روحبخش بلندگو، به آرامی اشک میریزد. مرد یک، نمیتواند این موضوع ساده را باورکند... او مردد است که چه باید بکند؛ به بغض کهنه و در گلو مانده و انتقام و آرزوی چندین سالهاش پاسخ بگوید و با همه توان بر صورت دزد سیلی بزند و یا ... * * * ... دقایقی بعد، سکوت بر همهجا حاکم است و مسافران به دو مرد مینگرند که در دو سوی سکوی ایستگاه مترو، باز هم چشم درچشم هم دوختهاند و با اشک چشم و در سکوت تمام، همدیگر را نظاره میکنند... زمان به سرعت میگذرد. لحظاتی بعد، با رسیدن دو قطار به طور همزمان، مردی با تکیه بر یک پای جداشده، برای مردی شرمزده در آن سوی سکو، دست تکان میدهد و با چهرهای بغض کرده به رویش لبخند میزند... قسمت سوم (در بالاترین نقطه...) باگشوده شدن درب قطار مترو، زن و مردی میانسال به آرامی وارد واگن میشوند. سرفههای مداوم مرد و چهره بیمارش، از درد نهان او خبر میدهد. پسر جوانی از مرد فاصله میگیرد و درگوش دیگری نجوا میکند: "شیمیاییه!" دختربچهای از جا بلند میشود و صندلیاش را به مرد هدیه میدهد تا او به فاصله تنها یک ایستگاه بنشیند و خستگی در کند. لبهای خشکیده مرد، نشان از تشنگی همیشگی او دارد؛ گویی سالهاست یک جرعه آب خنک ننوشیده است... قطار به طرف ایستگاه آخر حرکت میکند و زن با چشمانی نمناک به مرد بیمارش مینگرد تا پرنده خیالش به پرواز درآید و او را به گذشتههای نه چندان دور ببرد... "شب است و زن در خواب، دچار کابوس میشود؛ سرباز جوان و مسلحی را میبیند که وحشتزده به فرماندهاش چشم دوخته است؛ فرماندهای که برای خنثیسازی یک مین رعبانگیز، بر خاک خدا بوسه میزند و به ناگهان مین در دستهایش منفجر و پای سرباز و تکههایی از بدن فرمانده به سوی آسمان منطقه پراکنده میشود و... زن، وحشتزده چشم میگشاید و فریاد میزند: "یاحسین مظلوم!" دست زن به طرف لیوان و پارچ روی میز اتاق دراز میشود و جرعهای آب خنک مینوشد..." * * * "... در ترمینال مسافربری، زن در کنار سرباز به انتظار اتوبوس ایستاده است. مرد، ساک مسافرت به دست دارد و برای دیدار یارانش لحظهشماری میکند: "جبهه که راه دوری نیست، به زودی برمیگردم؛ صحیح و سالم! مواظب خودت و بچهمون باش!" * * * قطار مترو به ایستگاه پایانی میرسد و زن به خود میآید و دیرتر از دیگران از قطار پیاده میشود. مسافران باشتاب هرچه تمامتر به سوی پلههای برقی ایستگاه هجوم میآورند و زن آخرین نفری است که باید از ایستگاه خارج شود، اما در پایینترین نقطه پله برقی با دیدن صحنهای، پاهایش بیرمق میشود و از حرکت میایستد؛ در بالاترین نقطه پله برقی، مردی تک و تنها، با چشمهای بسته و در آرامش کامل، در حالی که لبخندی زیبا بر لب دارد محکم و استوار، بر سنگفرش ایستگاه زانو زده است؛ کهنه سربازی که دیگر صدای سرفهاش به گوش کسی نمیرسد و هیچ پسر جوانی از او فاصله نمیگیرد... * * * ایستگاه، خلوت است و تنها از دور، صدای روحبخش اذان شنیده میشود... با آمدن قطار بعدی به ایستگاه و گشوده شدن درب واگن، مردی دیگر به آرامی وارد میشود؛ مردی میانسال که شباهت زیادی به یک گروهبان جوان و کشتیگیر، با گوش شکسته دارد... قطار پس از یک بوق ممتد، از ایستگاه فاصله میگیرد و به آرامی در سیاهی تونل فرو میرود و هر لحظه از دیدهها، دور و دورتر میشود. سرفههای مداوم مرد و چهره بیمارش، از درد نهان او خبر میدهد. پسر جوانی از مرد فاصله میگیرد و در گوش دیگری نجوا میکند: "شیمیاییه!" مرد به سختی رویش را برمیگرداند و به آن دو جوان لبخند میزند؛ لبخندی صاف و صمیمی و مهربان و دلنواز؛ لبخندی به گرمی همه آیات زیبا و روحبخش خدایی که همواره لبخند را دوست دارد؛ لبخندی لذتبخش و جاودان که هرگز به پایان خط نمیرسد؛ بینقطه؛ بیسرخط! انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]
صفحات پیشنهادی
پیام رئیس بنیادشهید به مناسبت روز جانباز
سهشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳ ۵۸ نماینده ولی فقیه معاون رئیس جمهور و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران با صدور پیامی به مناسبت میلاد حضرت ابوالفضل العباس ع و روز جانباز تأکید کرد جانبازان نظام مقدس جمهوری اسلامی که اسوه ایمان ایستادگی و رشادت هستند تجلی امتداد فرهنگ جان نثاریاجرای طرح سپاس از علمداران حماسه به مناسبت روز جانباز
دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴ ۱۱ قائممقام بنیاد شهید و امور ایثارگران از اجرای طرح سپاس از علمداران حماسه به مناسبت روز جانباز و دیدار با 2500 جانباز خبر داد به گزارش ایسنا سردار محسن انصاری با اشاره به اجرای موفق طرح سپاس از علمداران حماسه در سنوات گذشته گفت این طرح در سالهروایت فرزند آهنگران از پدرش به مناسبت روز پاسدار
روایت فرزند آهنگران از پدرش به مناسبت روز پاسدار سیاست > احزاب و شخصیتها - فرزند صادق آهنگران گفت پدرم و بسیاری از همرزمانش سال هشتاد و پنج از سپاه پاسداران بازنشسته شدند اما هنوز مرام پاسداران اصیل و انقلابی و پاک را در خود نگه داشتهاند به گزارش خبرآنلاین حجت&zwعیدانه به مناسبت روز پدر/ از شعر زیبای شهریار تا صدای دلنشین علیرضا عصار و تصاویری از ایوان نجف
عیدانه نامه نیوز به مناسبت روز پدر از شعر زیبای شهریار تا صدای دلنشین علیرضا عصار و تصاویری از ایوان نجف از آهنگ زیبای علیرضا عصار تا پندهای کوتاه نهج البلاغه و تصاویری از نجف اشرف را در بسته پیشنهادی نامه نیوز مشاهده فرمایید گزوه فرهنگی نامه نیوز- در نخستین بخش بسته پیشنهادی نتجليل از اكبر عالمي به مناسبت روز معلم
تجليل از اكبر عالمي به مناسبت روز معلم تهران- ايرنا- به مناسبت روز معلم و همچنين تولد اكبر عالمي طي مراسمي در سالن اجتماعات بنياد سينمايي فارابي از خدمات اين چهره ماندگار فرهنگي و سينمايي تجليل شد به گزارش روز يكشنبه گروه فرهنگي ايرنا از پايگاه اطلاع رساني بنياد سينمايي فارابيپیام تبریک فرماندار فیروز کوه به مناسبت مبعث رسول اکرم (ص)
پیام تبریک فرماندار فیروز کوه به مناسبت مبعث رسول اکرم ص فرماندار شهرستان فیروزکوه طی پیامی فرا رسیدن سالروز مبعث پیامبر اسلام حضرت محمد ص را به همه مسلمانان تبریک گفت ۱۳۹۵ پنج شنبه ۱۶ ارديبهشت ساعت 16 57 به گزارش پانا شهرستانهای استان تهران و به نقل از روابط عمومی فرروایتی از دیدار با جانباز مدافع حرمی که مادرش او را نشناخت (+عکس)
روایتی از دیدار با جانباز مدافع حرمی که مادرش او را نشناخت عکس حبیب فکرش را هم نمی کرد که قرار است چند دقیقه دیگر توی تویوتایی که او محمد اینانلو و ۱۲ نفر دیگر نشسته اند یک موشک کورنِت لعنتی اصابت کند تا همه به غیر از تو شهید شوند به گزارش خبرگزاری دانشجو نامش حبیب استفروش ویژه سایپا به مناسبت روز ملی خلیج فارس
فروش ویژه سایپا به مناسبت روز ملی خلیج فارس مدیر بازاریابی و فروش گروه خودرو سازی سایپا از آغاز طرح فروش ویژه این گروه خودرو سازی به مناسبت روز ملی خلیج همیشه فارس خبر داد به گزارش سایپا نیوز رضا تقوی گفت گروه خودرو سازی سایپا با در نظر گرفتن سیاست های ملی و به مناگردان مسلم افتخار گرگانی ها است/ جانبازانی که آروزی شهادت داشتند
در سومین نشست نسل ماندگار عنوان شد گردان مسلم افتخار گرگانی ها است جانبازانی که آروزی شهادت داشتند شناسهٔ خبر 3620075 - دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹ ۴۹ استانها > گلستان گرگان – دوجانباز جنگ تحمیلی در سومین نشست صمیمی و دو ماهانه نسل ماندگار که با حضور رزمندگان دفاع مقدس دربهترین کاریکاتورها به مناسبت روز کارگر
بهترین کاریکاتورها به مناسبت روز کارگر همزمان با روز جهانی کارگر دغدغه ها و فشار شغلی این قشر از جامعه سوژه روز کاریکاتوریست ها شد منبع مهر 95 2 12 - 08 27 - 2016-5-1 08 27 36-
گوناگون
پربازدیدترینها