واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: قرار است سالم برویم و سالم برگردیم!
صادق جلایی
کد خبر: ۵۸۵۵۹۴
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۰ - 02 May 2016
آخرين دور برگردان اتوبان محلاتي را كه دور مي زني ، چرخ و فلك نه چندان بزرگ تنها شهربازي جنوب تهران نظرت را جلب مي كند . دور برگردان را كه دور مي زني از اولين خيابان به سمت شمال بالا مي روي و هنوز صد متر نرفته به درب ورودي پاركينگ شهر بازي مي رسي. سه هزار تومان اول به بهانه ي پاركينگ از تو دريافت مي شود.
ماشينت را پارك مي كني و دست بچه هايت را مي گيري و مي روي به سمت ورودي شهر بازي . حالا نوبت ورودي به شهر بازي است : هر نفر هزار تومان.
حالا ديگر وارد شهر بازي شده اي . فضاي خلوتي است و دكه دارها مدام تو را -و نه بچه هايت را- دعوت مي كنند به بازي . وسوسه نمي شوي از بس بي سليقگي زار مي زند.
پول بليط هيچ كدام از وسايل بازي كم تر از سه هزار تومان نيست و زمان هيچ يك بيشتر از دو دقيقه نيست .
خوش گذراني خطرناك ...
شايد بشود تنها شهر بازي جنوب شهر تهران را با چند كلمه به تصوير كشيد : مستهلك ، گران ، كوتاه و زشت.
گران
مي روم به سمت يكي از متصديان دستگاه و در مورد چگونگي قيمت گذاري دستگاه و نحوه ي اجاره ي آن مي پرسم . پسر جوان بدون آن كه نگاهم كند جواب سردي مي دهد . مي روم سراغ نفر بعدي كه ظاهرا خوشرو تر از نفر قبل است . سوالم را مطرح مي كنم . لبخندي مي زند و مي گويد:
- خودمون اجاره اش مي كنيم. خودشون قيمت مي زارن.
مستهلک
از هزينه ي بالاي شهر بازي كه بگذريم دستگاه هاي فرسوده شديدا نگران كننده است . با پسر چهار ساله ام مي رويم و سوار قطار برقي كودكانه اي مي شويم . قطار شامل ده واگن كوچك است . مي رويم و هر دو مي نشينيم . من به دنبال كمربند محافظ مي گردم . هنوز قطار منتظر مسافرهاي بيشتر است . پسرم حسابي هيجان زده است . متصدي دستگاه را صدا مي زنم و از او در خصوص كمربند يا چيزي كه ايمني حداقلي ما را تضمين كند مي پرسم . پوزخندي مي زند و جواب مي دهد كه :
- دلت خوشه مرد حسابي ، كدوم كمربند . فقط بايد دلتو بسپاري به خدا .
از قطار پياده مي شوم . پسرم حسابي توي ذوقش خورده . متصدي به دنبال من مي آيد و مي گويد:
- داداش بشين . من دو ساله اينجام تا حالا خون از دماغ كسي نيومده .
مي روم بليط را پس بدهم ، با لحني بسيار زننده مواجه مي شوم . قيد پول بليط سوخته را مي زنم . مي ايستم و به قطار لكنته زل مي زنم . قطار با صداي خشني ، مثل صداي مالش دو تكه آهن زنگ زده به هم ، حركت مي كند . قطار در سرعت بالا به شدت تكان مي خورد و هر آن احتمال فرو ريزي تكه هاي ريل و قطار مي رود .
كوتاه
از گراني و فرسودگي كه بگذريم مي رسيم به كوتاه بودن زمان . كودك با تمام رويايي كه در يك هفته ي قبل در ذهنش ساخته ، مي رود به سمت وسيله ي بازي و هنوز خودش را پيدا نكرده كه بايد پياده شود . هنوز خنده روي لبش شكل نگرفته ، خشك مي شود . هنوز آدرنالين در جمسش ترشح نكرده زمان تمام مي شود و كودكان را مي بيني كه با دست هاي آويزان و اخم هاي در هم پياده مي شوند و اولين سوالي كه از پدر يا مادرشان مي پرسند اين است كه :
- همين ؟ چقدر زود .
زشت
نوع چيدمان وسايل، رنگ و شكل وسايل به جاي ايجاد شور و هيجان در ذهن و دل مخاطب نوعي نگراني و ترس ايجاد مي كند . ريل هاي قطاري كه قرار است روزي افتتاح شود به شدت فرسوده و غير قابل اطمينان است . درياچه اي در سمت چپ درب ورودي قرار دارد كه چشم اندازي بسيار ناپسند ايجاد كرده وبيشتر به زباله داني وسيع شبيه است تا درياچه و بيشتر ازهمه نوع برخورد اپراتورهاي دستگاه مملو از توهين و بي توجهي است .
اين جا تنها شهر بازي جنوب تهران است . گران ، مستهلك ، كوتاه و زشت . آدم توي اين شهر بازي با خودش مي گويد: آيا تا به حال كسي به اين موضوع فكر كرده كه در اين مكان قرار است كودكانمان لذت ببرند ؟ آيا دوستان مربوطه در شهرداري تا به حال در اين نكته تامل كرده اند كه قرار است اين جا خاطره بسازد در ذهن فرزندانمان و بعضا خودمان ؟ قرار است سالم برويم و سالم برگرديم .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]