واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: میخواستیم جان بیماران را نجات بدهیم
کد خبر: ۵۸۴۴۳۴
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۴ - 28 April 2016
اعضای بدن پسر ٢٣ساله یاسوجی که در اثر حادثهای دچار مرگ مغزی شده بود، به بیماران اهدا شد.
به گزارش شرق، این پسر جوان که وحید نام داشت در زندگی فرازونشیب زیادی تجربه کرده بود. برادر او به نام حمید میگوید: «وحید متولد سال ٧١ بود و من متولد ٦٩ هستم. ما در خردسالی اول مادر و بعد پدرمان را از دست دادیم. بعد از آن از هم جدا شدیم. نگهداری از وحید را مادروپدر مادرمان بر عهده گرفتند که در شهر بودند و سرپرستی من را مادروپدر پدرمان که در روستا بودند. البته ما سعی میکردیم اوقات زیادی را با هم بگذرانیم. همیشه در ذهنم بود اگر به جایی رسیدم و وضع مالی خوبی داشتم، دست او را بگیرم و از بحران خارجش کنم. چون بههرحال اتفاقاتی که در زندگی ما افتاده بود باعث شده بود از زندگی ناراضی باشد و دچار افسردگی شود.
او همیشه میگفت چرا دیگران باید زندگی خوبوخوش داشته باشند. همیشه نگران او بودم، الان هم واقعا حس دردناکی دارم و نمیتوانم آن را توصیف کنم اما وقتی پزشکان به ما گفتند وحید مرگ مغزی شده، چاره دیگری نداشتیم و درنهایت با مشورت خانواده پدر و مادرم، تصمیم به اهدای اعضا گرفتیم».
به گفته ساسان عباسی، مسئول فراهمآوری اعضای دانشگاه علوم پزشکی استان کهگیلویهوبویراحمد، دو کلیه، کبد، پانکراس، روده کوچک و قرنیههای چشم وحید برای پیوند به بیمارستان نمازی شیراز انتقال داده شد.
مادر بزرگ ٦٠ساله این جوان که حمایل رنجیان نام دارد، درباره نوهاش میگوید: «وحید یکساله بود که دخترم خودش را آتش زد و فوت شد. وحید حدود چهار سال داشت که پدرش در اثر برقگرفتگی جانش را از دست داد. پس از آن بود که سرپرستی وحید را من قبول کردم و سرپرستی برادرش را که دو سال از او بزرگتر است، مادر پدرشان قبول کرد. بعد از آن من برای وحید هم مادر بودم و هم پدر و هر کاری از دستم برایش برمیآمد، انجام دادم. روز حادثه هم وحید روی زمین نشسته بود که من برایش شیرینی بردم و دیدم حالش خوب نیست. برای همین او را به دکتر بردیم اما کار از کار گذشته بود و پزشکان گفتند امیدی به زندهماندن او نیست. بعد دکترها و پسرم با من صحبت کردند و گفتند وحید دیگر زنده نمیماند و من هم برای رضای خدا و پیغمبر، به اهدای عضو رضایت دادم».
این زن ادامه میدهد: «پسر بزرگم درباره اهدای عضو خیلی با من صحبت کرد و من هم قبول کردم. ما برای اینکه خودش و مادروپدرش ثواب کنند، این کار را کردیم. من این بچه را با شیر خشک و کلی سختی بزرگ کردم. او در این سالها کلی مشکل داشت. حالش بد هم بود و افسرده شده بود. چون بچهها در مدرسه اذیتش میکردند، بههرحال یتیم بود و همین موضوع باعث شده بود بچهها او را دست بیندازند و برای همین قرص مصرف میکرد».
عطاالله توفیقیان، دایی ٣٩ساله وحید، که کارشناس رشته عمران و صاحب یک باشگاه ورزشی است و در جلب رضایت مادرش برای انجام عمل اهدای عضو نقش مؤثری داشت، دراینباره به خبرنگار «شرق» توضیحاتی داده است که درادامه میخوانید.
چه شد که تصمیم به اهدای عضو گرفتید؟
وقتی او را به بیمارستان رساندیم کار از کار گذشته بود و از دست دکترها کاری برنمیآمد. برای من و دیگران هم سخت بود که چنین تصمیمی بگیریم و برای مادرم از همه سختتر. بههرحال عاطفه در دل شهرستانیها زیاد است. با وجود این، من وقتی دیدم احتمال دارد وحید را از دست بدهیم ذهن آنها را آماده کردم تا حداقل برای خودش و پدرومادرش این کار خیری باشد. بههرحال همین اندازه که اهدای عضو کنی کار خیری انجام شده و توشه راه آخرت رفتگان است. من روی ذهن آنها کار کردم طوری که وقتی پزشکان نظر قطعی خود را اعلام کردند، مقاومت زیادی نکردند.
به آنها چه گفتید که راضی شدند؟
البته کار خیلی سختی هم نبود. راحت قبول کردند. به آنها گفتم این شاید فرصتی است که خدا داده و شاید وحید فرصت نداشته درست زندگی کند، حالا خدا این راه را جلو پای ما گذاشته است که گناهان او بخشیده شود. آنها هم استقبال کردند و گفتند چه کار خوب و زیبا و زیبندهای است. وقتی یکی احتیاج به عضوی دارد ما میتوانیم با اهدای عضو جانی دوباره به خود او و خانوادهاش ببخشیم.
شما چطور راضی به این کار شدید؟
برای خود من هم سخت بود بههرحال وقتی او را برای برداشتن اعضا به اتاق عمل بردیم و بعد تحویل گرفتیم و به سردخانه بردیم، خیلی سخت بود که این لحظات را ببینم اما اینکه میدانستم اعضای بدن او جان چند نفر را نجات میدهد، خیلی راضیام میکرد و وجدانم راحت و خشنود بود.
چطور فهمیدید امکان اهدای عضو وجود دارد؟
عوامل بیمارستان به من گفتند و من هم با مادرم و عموهای وحید مطرح کردم که همه آنها هم استقبال کردند البته برای یکی، دو نفرشان سخت بود.
مخالفان چه میگفتند و دلیلشان چه بود؟
اینجا زندگی طایفهای و احساسات زیاد است و یکی از مخالفان اولیه، مادر خودم بود که میگفت بچهام را میخواهند پارهپاره کنند و قلبش را دربیاورند. بههرحال تصورش سخت است، اما وقتی من گفتم جان چند نفر با این کار نجات پیدا میکند و این کار خداپسندانه و زیبنده هر انسانی است، راضی شدند. این را هم بگویم که مادرم تأکید کرد بدون چشمداشت مالی این کار را انجام میدهد و نباید کسی که توان مالی بیشتری دارد، بر کسی که توان مالی ندارد اما در صف انتظار است، ارجحیت داشته باشد و باید عدالت رعایت شود.
شما چگونه با موضوع اهدای عضو آشنا شده بودید؟
شنیده بودم. در منطقه خود ما آقای «بزرگواری» که نماینده مجلس است پنج، شش سال پیش پسرش مرحوم شد و او کلیههای فرزندش را اهدا کرد. الان هم خود من حاضر هستم اگر موقعیت اهدا بعد از مرگم فراهم بود اعضایم را اهدا کنم. نهتنها خودم، بلکه اگر همسر و هر یک از اعضای خانوادهام اتفاقی برایشان بیفتد، این کار را خواهیم کرد. من این کار را در خانواده باب کردم.
بههرحال میدانم کار سختی است بهویژه برای پدرومادرها اما باید به آنها توصیه شود این کار را انجام دهند چون اگر این کار را نکنند ممکن است پشیمان شوند. بههرحال پزشکان مطمئن هستند امیدی برای زندهماندن نیست و جان دوبارهبخشیدن به دیگران ارزشمندترین کارهاست و در قرآن هم آمده هرکسی انسانی را زنده کند تمام انسانها را نجات داده است.
برادر وحید چه واکنشی به این تصمیم شما داشت؟
برادر وحید بسیار مظلوم است و من مظلومتر از او ندیدهام. اصلِ کار حرفزدن با بردار وحید دراینباره بود. من خودم با او حرف زدم ولی هیچ مقاومتی نداشت و خوشحال هم بود. با وجود این، برایش سخت بود بههرحال برادرش از دنیا رفته بود، اما الان خوشحال است.
اطرافیان و افرادی که برای مراسم ختم آمده بودند، چه واکنشی به اهدای عضو داشتند؟
هدف ما رضایت خدا بود و نه چیز دیگر، البته ما با این کار هم خدا را راضی کردیم و هم خلق خدا را و هرکس که میشنید، خوشحال بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]