واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: خبر جنایت او هفته گذشته در صفحات حوادث روزنامهها منتشر شد. جنایتی هولناک در مقابل چشمان پسر سه ساله، نقشهای بود که مرد 25 ساله آن را اجرا کرد. مرد جوان که از سوی برادرش برای قتل همسر او اجیر شده بود دست به جنایت زد. راز این قتل هولناک را تنها شاهد پرونده که پسر سه ساله مقتول بود، فاش کرد.
او در تحقیقات به بازپرس پرونده گفته بود که عمو، مامانم را کشت. همین سرنخ و سالم بودن در ورودی و دیگر مدارک موجود در صحنه، باعث شد تا برادرشوهر مقتول به عنوان نخستین مظنون پرونده بازداشت شود و در نهایت متهم این پرونده به قتل زن برادرش به دستور برادرش اعتراف کرد. به این ترتیب دو برادر به اتهام قتل عمد بازداشت شدند. حالا متهم جوان در مقابل بازپرس احمدینژاد و افسر پروندهاش آنچه را انجام داده دوباره تشریح میکند. با گذشت چند روز از جنایت، سیروس به بازسازی صحنه قتل زن برادرش به نام مینا پرداخت. مرد جوان که 25 اسفند سال گذشته دست به این جنایت هولناک زده بود در گفتوگو با خبرنگار ما از وعده برادرش برای اجرای این نقشه گفت. *** چرا مینا را به قتل رساندی؟ بیکار بودم و نیاز به پول داشتم. از طرفی برادرم وسوسهام کرد و من دست به این کار زدم. وسوسههای برادرت! بیشتر توضیح میدهی؟ برادرم میگفت از همسرش متنفر است و میخواهد او را بکشد. میگفت اگر او این کار را انجام دهد، همه متوجه میشوند. برای همین از من خواست این کار را انجام دهم. میگفت من که میخواهم به دیگران پول بدهم؛ این پول را به تو میدهم. قرار بود چقدر در برابر این جنایت از او بگیری؟ برادرم قرار بود یک ماشین پراید برایم بخرد. چند وقت بود که نقشه قتل زن برادرت را کشیده بودی؟ دو یا سه ماهی میشد. دو ماه پیش میخواستیم او را به قتل برسانیم، اما موفق نشدیم. از روز حادثه بگو؟ از آنجا که از قبل تصمیم داشتم مینا را به قتل برسانم، چند روزی بود که پشت سرهم به بهانه دیدن پسرش به آنجا میرفتم، اما فرصت پیدا نمیکردم. از طرفی خیلی هم میترسیدم تا این که روز حادثه به خانه برادرم رفتم. قبل از این که به آنجا بروم، برادرم با من تماس گرفت و گفت بزار ببینم مینا بیدار است یا نه. چند دقیقه بعد تماس گرفت و گفت بیدار است. ظاهرا به بهانه کارت بانکی به خانه زنگ زده و از آنجا که مینا جواب داده بود از من خواست که برای اجرای نقشه به آنجا بروم. در تمام این مدت با برادرم در تماس بودم. چطور وارد خانه شدی؟ مثل همیشه در زدم و زن برادرم در را به رویم باز کرد. او هرگز تصور نمیکرد این آمد و رفتهای من به داخل خانه برای قتل او باشد. بعد چه اتفاقی افتاد؟ مینا به داخل آشپزخانه رفت تا برای من چای بریزد. من هم پشت سرش وارد شدم و با چاقو چندین ضربه به او زدم. زمانی که قتل را انجام دادی، پسر مقتول کجا بود؟ همان جا. او بیدار بود و من در مقابل چشمان پسر سه ساله، مادرش را به قتل رساندم. بعد از این که قتل را انجام دادی کجا رفتی؟ چاقو را داخل رودخانه انداختم و لباسهایم را هم در خرابهای آتش زدم. چاقو پیدا نشد چون آب با خودش برده بود، اما بقایای لباسهای سوختهام کشف شد. پشیمانی؟ مطمئن باشید که پشیمان هستم. من خام حرفهای برادرم شدم و حالا باید قصاص شوم. فکر میکردی دستگیر شوی؟ نه. برادرم میگفت نقشهاش حساب شده است و کسی متوجه ماجرا نمیشود. هلیا نصرتی ضمیمه تپش
یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 08:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]