تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس به خدا توكل كند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برايش فراهم مى گردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805366917




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«معلم فداکار» چقدر حقوق می‌گرفت؟


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
«معلم فداکار» چقدر حقوق می‌گرفت؟




دهه شصتی بود؛ آن هم 67. در روستای «چاه نلی» به دنیا آمد؛ 300 متری قتلگاهش. با آن شرایط و امکانات، درس خواند تا برای خودش کسی شود. درسش را خواند و به روستا برگشت. حالا دیگر برای خودش کسی شده بود؛ حمیدرضا گنگو زهی، معلم مقطع ابتدایی روستای نوکجو.





دهه شصتی بود؛ آن هم 67. در روستای «چاه نلی» به دنیا آمد؛ 300 متری قتلگاهش. با آن شرایط و امکانات، درس خواند تا برای خودش کسی شود. درسش را خواند و به روستا برگشت. حالا دیگر برای خودش کسی شده بود؛ حمیدرضا گنگو زهی، معلم مقطع ابتدایی روستای نوکجو.

همکار حمیدرضا می‌گوید «دیر رسیدیم». این نقطه هر چقدر که آدم فکرش را بکند، دور است. خیلی دور. اهالی اینجا از همه چیز و همه کس دورند. آنها در نقطه «صفر» زندگی می‌کنند؛ «صفر مرزی». این روستاها تابع بخش «روتک» هستند و «روتک» تابع شهرستان «خاش»؛ صدها کیلومتر دورتر از اولین جایی که کمترین امکانات را دارد.

عبدالغفور شهنوازی، انگار که صد بار آن حادثه را برای کسی تعریف کرده باشد، با جملاتی دقیق و پشت سر هم تعریف می‌کند: «15 فروردین بود. چهاردهم شب، باران شدیدی آمد. صبح هم طوفان بود و گردباد. زنگ تفریح با حمیدرضا در حیاط مدرسه مراقب بچه‌ها بودیم. دیوار خشت و گلی و مدرسه، نم کشیده بود و داشت می‌ریخت. حمیدرضا متوجه شد. بچه‌ها کنار دیوار داشتند بازی می‌کردند. داد زدیم. صدا به صدا نمی‌رسید. دویدیم به سمتشان. همین که با حمیدرضا بچه‌ها را کشیدیم کنار، دیوار ریخت. حمیدرضا ماند زیر آوار و سرش ضربه خورد. من نجات پیدا کردم و فقط پای چپم شکست».

از آنجا، با پای شکسته، حمیدرضا را سوار ماشین خودش کرده و تا می‌توانسته پای سالم را روی گاز فشار داده تا بلکه برسند: «بچه‌های سپاه و نیروی انتظامی، راه را برایمان باز کردند. با سرعت می‌آمدیم. دو ساعت طول کشید تا به آمبولانس رسیدیم. اما خیلی دیر شده بود. حمیدرضا به بیمارستان نرسید».

شاید اگر می‌شد همان زمان حادثه تماس گرفت، حمیدرضا زنده می‌ماند اما «اینجا صفر مرزی است. موبایل آنتن نمی‌دهد. منطقه ما محروم است. یک آمبولانس هم نداریم».

باقی ماجرا را برادر همسر حمیدرضا تعریف می‌کند؛ عطاءالله: «ساعت 11 بود که همکارش تماس گرفت و خبر داد که این اتفاق افتاده است».

حالا همسر 25 ساله حمیدرضا مانده و 2 یادگار؛ «یسنا» و «عسل». دایی بچه‌ها می‌گوید: «یسنا 2 ساله است و عسل 4 ساله. یسنا مشکل قلبی دارد. خدابیامرز دار و ندارش را خرج این بچه می‌کرد.»

«معلم فداکار» امروز و «معلم خرید خدمتی» دیروز، به گفته برادر همسرش «حدود شهریور بود که ضمن خدمت استخدام شد. در این 7 ماه هم مزه حقوقش را نچشید. ماهی 450 هزار تومان بود که نداده بودند. با یک بچه مریض، سخت بود برایش. تنها شانسی که داشت این بود که بیمه شده بود».

پیام‌ها و خبرها و توییت‌ها و تقدیرها همچنان سرازیر است. 20:30 هم خبر حادثه را با تصویر حمیدرضا گنگو زهی و موسیقی پس‌زمینه خیلی غمناک پخش کرد. اما آنچه از جلوی چشم آدم تکان نمی‌خورد، واقعیت‌های تلخ دیگری است. اینکه دیوارهای خشت و گلی مدرسه‌هایی در نقاط صفر مرزی هنوز در کمین زنگ‌های تفریحند. اینکه آمبولانس‌ها و امکانات اولیه‌ای باید باشد که نیست. اینکه کلی اپراتور تلفن همراه داریم با جوایز رنگارنگ و پیامک‌های گاه و بیگاه الکی که سهم مردم این نواحی از این همه درآمد و جایزه، یک آنتن ضعیف و ناقابل برای مواقع ضروری نیست. اینکه یک معلم جوان که امروز در اوج سن عشق و حالش زیر خروارها خاک خوابید و سه نفر را برای همیشه منتظر گذاشت تا دو پدر و مادر، داغدار نشوند، قرار بود فقط ماهی 450 هزار تومان حقوق بگیرد! و دو واقعیت چشم‌به‌راه کوچک نیز باقی است: «یسنا» و «عسل».

دو روز پیش، دانش‌آموزان مدرسه روستای نوکجو با معلمشان خداحافظی کردند و هرگز فراموش نمی‌کنند مشق آن روز را که «گردباد شد، دیوار ریخت، آن مرد زیر آوار ماند، آن مرد تمام شد».






تاریخ انتشار: ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن