واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
روایت همکار معلم فداکار از روز حادثه
حمیدرضا گنگوزهی، معلم روستای مرزی نوکجو در استان سیستان و بلوچستان در اولین روزهای پس از پایان تعطیلات نوروزی، جانش را برای نجات دانشآموزانش از دست داد.
روزنامه اعتماد: حميدرضا گنگوزهي به همراه همكارش عبدالغفور شهنوازي براي فراري دادن سه دانشآموزي كه در نزديكي ديواري در حال ريزش در حوالي مدرسه مشغول بازي بودند، اقدام كردند، دانشآموزان را نجات دادند، اما خود در زير آوار ماندند.
براي فهميدن مزه تلخ روز حادثه در مدرسه كوچك روستاي نوكجو در منطقه روتك شهرستان خاش، بايد به صداي عبدالغفور شهنوازي گوش داد كه به خاطر جراحتهاي زير آوار ماندن هنوز در بيمارستان بستري است. صدايش به خاطر جان باختن دوست و همكارش پر از غم و بهت است.
ميگويد: «ما با هم در يك كاسه نان ميخورديم. حالا شما خودتان بفهميد من چه احساسي دارم.»
كمي مكث ميكند و ادامه ميدهد: «زنگ تفريح بود. با حميدرضا در حياط مدرسه بوديم و بچهها را كنترل ميكرديم. اصلا نميتوانم بگويم آن لحظات چگونه گذشت. حميدرضا ديد كه ديوار ميلرزد و فرياد زد ولي بچهها نشنيدند. به سمت آنها دويديم. خيلي سريع اتفاق افتاد.»
خيلي سريع، درست مثل همان گردبادي كه در يك لحظه به مدرسه نزديك شد و ديوار خرابه دو متري نزديك محوطه مدرسه را لرزاند. اين ديوار متعلق به خانه روستايي متروكي بوده كه سالهاست به حال خودش رها شده. در هواي بهاري روز حادثه سه دانشآموز در سايه زير ديوار مشغول بازي بودند كه ناگهان توفاني بهاري كه در آن منطقه زياد رخ ميدهد، به وقوع پيوست.
ديوار شروع به لرزيدن ميكند و معلمان جوان كه فريادهايشان به گوش دانشآموزان نميرسد به سمت ديوار ميروند. دانشآموزان را به سمتي بيرون از حريم ديوار هل ميدهند اما سرعت توفان و هجوم ديوار به آنها اجازه فرار نميدهد.
عبدالغفور ميگويد: «نتوانستيم خودمان را نجات دهيم. اما حميدرضا تمام بدنش در زير آوار ماند و به سرش ضربه خورد.»مدرسه معلم ديگري هم داشت كه با كمك مردم محلي همكارانش را از زير آوار درآورد. بچههاي مدرسه تا رسيدن كمك فقط فرياد ميزدند و گريه ميكردند. ديواري كه تا دقايقي پيش پناه بازي آنها بود حالا معلمهايشان را دفن كرده بود. مدرسه روستاي نوكجو ٥٣ دانشآموز در مقطع ابتدايي و ١٣ دانشآموز در مقطع راهنمايي دارد و گرچه ساختمان مدرسه نوساز است اما به گفته مسوولان آموزش و پرورش مانند بسياري از مدارس سه و چهاركلاسي ديوار حايل ندارد.
گرچه ديوار متعلق به حريم مدرسه نبوده است اما كودكاني كه فضاي حياط مدرسه و بيرون برايشان مشخص نشده است گاه براي بازي به نقاطي آنسوتر از حريم مدرسه هم ميروند. عبدالغفور با بدن زخمي و پاي شكسته بدن نيمهجان همكارش را سوار خودروي پرايدش ميكند و به همراه يكي از محليها، راهي شهر ميشود. اما اين تنها بدشانسي عبدالغفور نبود. بعد از عبور از چند پاسگاه مرزي و ناكام ماندن در پيدا كردن درمانگاه، پزشك يا بهيار، خودروي او پنچر ميشود و در آن شرايط سخت مجبور ميشود پنچري ماشين را بگيرد و دوباره به سوي شهر راهي شود. اما حميدرضا چند دقيقه بعد در ماشين دوستش جان ميسپارد.
عبدالغفور ميگويد: «آنتندهي موبايل در نقاط مرزي ضعيف است و مسافتها دور، به همين خاطر خودم خواستم او را به بيمارستان برسانم.» در بين راه خودروي آموزش و پرورش كه البته هنوز از حادثه خبر نداشت به عبدالغفور برميخورد ولي ديگر رسيدن اين خودرو و خودروي اورژانس فايدهاي نداشت. عبدالغفور ادامه ميدهد: «به برادر بزرگش خبر دادم نتوانستم بگويم حميد فوت كرده، گفتم بيهوش شده، خودش را به محل رساند و جنازه برادرش را ديد. نميتوانم بگويم من چه حالي داشتم، اصلا نميفهميدم دور و برم چه ميگذرد، هنوز هم در شوك هستم.» حميدرضا گنگوزهي متولد سال ١٣٦٧فارغ التحصيل رشته آموزش ابتدايي دانشگاه آزاد شهرستان خاش است كه حدود يك سال به صورت خريد خدمت براي آموزش و پرورش كار كرده است. معلمان خريد خدمت نيروهاي جوان تحصيلكردهاي هستند كه عمدتا به اميد استخدام شدن در آموزش و پرورش بعد از اتمام تحصيلات يا دوره سربازمعلمي به صورت قراردادي با آموزش و پرورش همكاري ميكنند. جداي از حقوق كمي كه بهموقع پرداخت نميشود، اين معلمان تنها چند ماه از سال از حق بيمه برخوردارند.
حالا هم بازماندگان معلم جوان بايد بمانند و ببينند، معلمي كه در استخدام رسمي و پيماني آموزش و پرورش نبوده است آيا در ذيل قانونهاي حمايتي از معلمان ميگنجد يا نه، رييس روابط عمومي آموزش و پرورش سيستان و بلوچستان به «اعتماد» ميگويد: «آموزش و پرورش استان نميتواند در اين خصوص تصميمگيري كند، بايد ديد كه چه حمايت حقوقي ميتوان از بازماندگان ايشان به عمل آورد و اين بسته به قانون است اما با توجه به حضور مقامات در تشييع جنازه ايشان و پيامهايي كه دادند ميتوان اين اميد را داشت كه هر كمكي لازم باشد در خصوص آنها صورت گيرد.»
حميدرضا معلم فداكار از اهالي بومي روتك و دانشآموز همان مدرسهاي بود كه بعد در آن معلم شد و براي نجات جان دانشآموزانش جان خودش را در آن از دست داد. زادگاهش روستاي چاه نلي است كه با نوكجو تنها سيصد متر فاصله دارد. او دو فرزند خردسال دارد و پدرش از نخل داران همان منطقه است. يحيي شهنوازي معلم كلاس چهارم ابتدايي حميدرضا از اهالي روتك است كه در سالهاي ١٣٧٤ تا ١٣٧٧ در مدرسه روستاي نوكجو تدريس ميكرده است. شهنوازي درباره اين معلم فداكار، ميگويد: «درسش كه تمام شد به روستاي زادگاهش و به مدرسه خودش بازگشت، واقعا از دست دادن او براي همه اهالي روستا ناراحتكننده است. من خانوادهاش را از نزديك ميشناسم، از شنيدن اين خبر واقعا شوكه شدم. اينكه دو كودك خردسال هم دارد بيشتر متاثرم ميكند.»
روتك از پاسگاه مرزي فاصله چنداني ندارد اما از مسير كوهستاني تا شهرستان خاش ٢٠٠ كيلومتر فاصله دارد و از مسير آسفالت فاصلهاش تا شهرستان سراوان ٤١٠ كيلومتر است. يحيي شهنوازي ادامه ميدهد: «روتك نقطه صفر مرزي با پاكستان است. الان جادهكشي شده و وسايل نقليه رفتوآمد را آسان كرده است. آن زمان كه ما در روستا تدريس ميكرديم، بايد تمام سال را در مدرسه ميمانديم، كم پيش ميآمد به خاطر بعد مسافت بتوانيم به شهر رفت و آمد كنيم.»
اين مسير راهي است كه عبدالغفور شهنوازي، معلم مجروح مدرسه هر شنبه و چهارشنبه آن را طي ميكند و حالا بدون حميدرضا گنگوزهي، شبهاي ماندن در مدرسه نوكجو براي او سخت خواهد گذشت.
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]