تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):عبادت هفتاد جزء است و بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804387600




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یادداشت: در دو قدمی یوهان کرویف


واضح آرشیو وب فارسی:ورزش سه: یادداشت: در دو قدمی یوهان کرویف
کرویف در دو قدمی من بود و حسی که در آن لحظه به او داشتم، حسی آمیخته با نفرت و تحسین بود. من رئالی بودم و او دشمن شماره یک تیم محبوب من.

به گزارش "ورزش سه"، نوشتن از شخصی که از دنیا رفته همیشه از سخت ترین کارهای دنیاست . بدترین شیوه شروع کردن نوشته اینطور است که بگوییم مرحوم را در فلان روز ملاقات کردم اما در هر صورت باید اینگونه نوشته خودم را آغاز کنم.


یوهان کرویف را 17 فوریه 1974 برای اولین بار از نزدیک دیدم. او 26 سال داشت و من کودکی 11 ساله بودم. آن روز رئال در برنابئو میزبان بارسلونا بود. سرمای سختی بر مادرید حکمفرما بود از جنس زمستان های قدیمی اسپانیا. تنها گرمایی که حس می کردم گرمای دست پدرم بود که سخت مرا از میان جمعیتی که به عمرم ندیده بودم به جلو هدایت می کرد. توجه داشته باشید که آن موقع تنها 11 سال داشتم.

سعی داشتیم دو ساعت زودتر از باز شدن درهای استادیوم خودمان را برسانیم چرا که می خواستیم در بهترین نقطه ورزشگاه بنشینیم، جایی نزدیک به چمن؛ در غیر این صورت باید در بدترین نقطه ورزشگاه و از میان بدن های تنومند و سرهایی که مرتب این سو و آن سو می رفتند رنج تماشای یک بازی 90 دقیقه ای را به جان می خریدیم.

خوشبختانه موفق شدیم در یکی از بهترین نقاط ورزشگاه مستقر شویم؛ جایی بین فوندو سور(دروازه جنوبی) و نقطه کرنر. البته آنجا خطر برخورد توپ به من که جثه ای ریز داشتم، وجود داشت با این حال آنجا را با یک دنیا هم عوض نمی کردم. نمی دانم که فاصله دو ساعت تا شروع بازی چگونه گذشت. مطمئنا در حالیکه حرکاتم تحت نظارت پدرم بود، با خوردن تنقلات، زمان را سپری کردم.

شانس من این بود که در نیمه اول، بارسا به سمت دروازه ای که پشتش نشسته بودم حمله می کرد. کمی قبل از شروع بازی، کرویف وارد زمین شد. او خودش بود. همانی که در تبلیغ تلویزیونی پینتوراس برگر دیده بودم. نمی دانم برای زدن ضربه کرنر بود یا ضربه خطا اما او در دو متری من بود و تقریبا می توانستم لمسش کنم؛ تنها چیزی که از آن لحظه به یاد دارم عضلات روغن زده از دید من افسانه ای پای او بود که به شدت جلب توجه می کرد.

تماشای بازی اسطوره ای مثل کرویف با آن چشمان دریده که به فوتبال بیشتر از هر چیزی در دنیا عشق می ورزید، کسی که با فوتبال نفس می کشید و با آن زنده بود، با آن قیچی برگردانی که هنگام تبلیغ پینتوراس برگر می زد، روی من تاثیر شگرفی گذاشت.

او در دو قدمی من بود و حسی که در آن لحظه به او داشتم حسی آمیخته با نفرت و تحسین بود. نفرت؟ واضح است؛ چون من هوادار رئال بودم و برای دیدن بازی تیم محبوبم به برنابئو رفته بودم نه یوهان کرویف. تحسین بدین خاطر که در آن روزگار سفید و سیاه اسپانیا(اشاره به دیکتاتوری فرانکو)، تماشای یک بازی فوتبال و بخصوص دیدن ستاره ای چون کرویف می توانست موهبتی باشد.

کرویف دشمن شماره یک من و تیم محبوبم بود با وجود اینکه ساعت ها سعی می کردم قیچی برگردان معروف او در آن تبلیغ را تقلید کنم. در آن سن و سال، درک درستی از واژه "باشکوه" نداشتم اما کرویف برای من مصداق بارز این کلمه بود. او بارها در طول بازی نزدیک به جایگاهی شد که در آن نشسته بودم، او وقار و شکوه خاصی در زمین مسابقه داشت حتی زمانیکه اعتراض می کرد و با حرکات دست نارضایتی خود را نشان می داد.

وقتی رئال 1-0 عقب افتاد، تماشای بازی او برای کودک 11 ساله ای که عاشق بازی "پیری(کاپیتان سابق رئال)" بود، غیر قابل تحمل شد. بخصوص که قبل از پایان نیمه، کرویف یک گل هم به رئال زد هرچند آن گل را خوب ندیدم ولی اطمینان داشتم که زننده گل، خود او بوده چون همه بازیکنان بارسلونا او را در آغوش می گرفتند.

یوهان عجله ای برای بازگشت به مرکز زمین نداشت و این مساله، زخمی دیگر روی رقیبی بود که مرده به نظر می رسید. بازی تراژیکی برای من و دیگر هواداران رئال شده بود، یادم است که ساندویچ بدمزه ای خوردم و شرایط برای من به قدری ناامید کننده بود که اگر پدرم به من می گفت به خانه برگردیم، قبول می کردم.

همانطور که به آغاز نیمه دوم فکر می کردم، به این هم می اندیشیدم که در نیمه دوم نمی توانم کرویف را به اندازه نیمه اول از نزدیک ببینم. از او نفرت داشتم ولی از سوی دیگر دوست داشتم او را کنار خودم داشته باشم. از این حس البته که بدم می آمد.

اشتباه می کردم چون کرویف به عنوان بازیکن آزاد، در همه جای زمین حضور داشت و او را در 20، 30 و 50 متری خودم می دیدم. کرویف بازی را به دلخواه خود کنترل می کرد؛ به بهترین شکل ممکن. بارسا در نیمه دوم سه گل دیگر نیز زد که تنها یک گلش را به وضوح دیدم؛ گل چیپ خوان کارلوس. دیگر گل ها را بخاطر روحیه خرابم در آن هوای سرد و اینکه در سوی دیگر زمین به ثمر رسیدند، از دست دادم.

در بازگشت به خانه، ناامیدی بزرگی به وسعت دنیا داشتم؛ رئال 5-0 در خانه باخته بود و مرد اول میدان نیز کسی نبود جز کرویف اما با گذشت زمان و با عظمت بیشتری که یوهان در سال های بعد پیدا کرد، آن شب در زندگی من به عنوان یک هوادار فوتبال به یک شب تاریخی بدل شد.

هرگز از پدرم به اندازه کافی بدین خاطر که مرا برای تماشای آن ال کلاسیکو، به برنائبو برد قدردانی نکردم. هر زمان که از شکست 5-0 رئال در برنابئو صحبت می شود، هر زمان که سالروز آن مسابقه می شود ، هر زمان که مجبور می شوم از آن بازی عذاب آور برای یک هوادار رئال، بنویسم، اشاره کردن به این نکته که من آن روز در برنابئو بودم، دیکر برای من تلخ نیست؛ چرا؟ چون آن بازی را با تمام وجودم زندگی کردم، چرا که برای اولین بار کرویف را از نزدیک دیدم، کسی که حالا یک اسطوره و یک افسانه در تاریخ فوتبال است.

خوشبختانه این شانس را پیدا کردم که در یکی از معدود دفعاتی که کرویف به مارکا آمده بود به او بگویم:" یوهان، من آنجا بودم، همان شب پیروزی 5-0 بارسا دربرنابئو، در دو قدمی تو."

روبرتو پالومار: مارکا
ترجمه: رضا سیف



16:00  1395/01/07





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ورزش سه]
[مشاهده در: www.varzesh3.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


ورزش

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن