واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: شاید هیچ وقت نباید بحث در مورد نقد یک کتاب به آنجا رود که لازم باشد نقش حسیات را در منطق تصوری وتصدیقی انسان ها مورد بررسی قرار داد. که بنده نیز با آن موافقم ، اما شاید بهتر باشد خوانندگان محترم نیم نگاهی به موضوعات مذکور هرچند از طریق پویش اینترنتی داشته باشند . اما از این که بگذریم وقتی گذر تاریخ را مورد بررسی قرار می دهیم پی می بریم که حواس پنجگانه و در گاهی اوقات شش گانه انسانها چطور نقش اساسی در ایجاد و رشد تمدن ها داشته است. و این تاثیر گذاری تا حدی بوده که اگر یکی از این حواس به نحوی از خود نارسایی نشان داده تمدن بخشی از سیر تعالی خود را به حل آن اختصاص داده است. حتما برای همه ی ما پیش آمده که بعد از مشاهده افرادی که دارای اختلالات حواس پنجگانه هستند ناگهان در ذهن خودمان فرض می کنیم، اگر حواس ما نیز دچار مشکل شوند زندگی چگونه ادامه پیدا می کند. ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی کتاب کوری توانسته با لحنی ساده و تاثیرگذار این فرض را در سطحی بسیار وسیع تر از آنچه ما تصور می کردیم در شرایط فقدان حسی به نام بینایی که در تباین عدمی خود واژه کوری را به ذهن مترتب می سازد به خواننده خود انتقال دهد. حال وقتی به این تصور خود وسعت می بخشیم باید خود را در تمدنی بیابیم که حسی به نام بینایی در آن وجود ندارد و همه کورند. و اکنون این اول ماجراست ، تمدنی که کاملا بر اساس انسان محوری و لذت محوری در روزگارما بوجود آمده است، به راحتی مورد چالش صحیح نویسنده کتاب قرار می گیرد. داستان آنقدر روان و تاثَیرگذار روایت شده که گاهی مخاطب وقتی کتاب را می بندند مثل وقتی که از یک کابوس رها می شود، دلهره ای عظیم در دلش احساس می کند و خدا را شکر می کند که این یک داستان است و قرار نیست در واقعیت خودش به آن مبتلا شود. از ویژگی های منحصر به فرد این داستان این است که در سرتاسر آن هیچ نامی از هیچ فردی ذکر نشده و شناختن افراد صرفا از طریق نسبتی است که با داستان برقرار می کنند . نام هایی مثل : مردی که اول کورد شد ، همسر دکتر ، پسرک لوچ ، دختر که عینک دودی داشت و زن مردی که اول کور شد نشان دهنده ی جسارت و شجاعت بسیار زیادی در نویسنده است که واقعا ستودنیست. قهرمان این داستان زنی است که هیچ وقت کور نشد اما با فداکاری های بسیار خودش را وقف زندگی کورها نمود. و با اعمال و رفتار هایی ستودنی و جسورانه از تهیه غذا گرفته تا کشتن و قتل دشمنان، شخصیتی است که به زیبایی توانسته کور سوی امیدی را در ذهن مخاطب زنده نگاه دارد و اندیشه های نویسنده که در بعضی صفحات به روشنی انگشت اشاره خود را به سوی تمدن غرب و مدنیت قرون جدید گرفته است را تجلی بخشد . و شاید شیرین ترین قسمت ها برای من مطالعه سطرهایی بود که نویسنده بینش خودش را نسبت به مدنیت و تمدن در لابه لای جلوه های سهمگین داستان بیان می کند. و در آخر باید گفت، تا انتهای داستان در ذهنم به دنبال درویش مصطفی داستان( من او)- اثر به یاد ماندنی رضا امیرخانی - می گشتم تا با نقس ملکوتی اش بیاید و نشان بدهد که چطور باید فرزند زمان بود و این مدنیت مرده چطور وصله ی نچسبی است بر پیکره ی انسان قرن بیست و یک. بی شک مطالعه ی این رمان برای هر کتابخوان و یا کتاب نخوانی یک تجربه شیرین خواهد بود. ضمنا توصیه می کنم این کتاب را با ترجمه خانم مینو مشیری و چاپ انتشارات نشر علم مطالعه بفرمایید قیمت کتاب برابر با قیمت یک عدد پیتزا بدون مخلفات است!
پنجشنبه ، ۲۷اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]