واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: نیمروزی با دستفروشان تبریز
نوستالژی خرید از دستفروشان شهر در دم دمای عید، همه را دامنگیر میکند، حتی زنانی که جز اجناس لوکس و مارک نمیخرند در برابر شوری که دستفروشان در بازار راه انداختهاند، نمیتوانند مقاومت کند و آنها که عادت به خرید اجناس ارزان قیمت از همین دست فروشان را دارند هم به کار خود ادامه میدهند. به گزارش ایسنا، در خیابان تربیت غربی و شرقی بازار تبریز قدم میزنم، نزدیک عید که میشود این دو خیابان اصلی بازار دیدنی میشود، در ازدحام مردم گم میشوم، صدایم در همهمه ی کسبه و مردم به گوش خودم هم نمیرسد چه برسد به گوش همراهم . ساعت شروع خرید و فروش در بازار چندان مشخص نیست، برخی مغازه داران از ساعات ابتدایی صبح کرکره هایشان را بالا میکشند به خصوص کسبههایی که در کار اغذیه باشند، ولی اکثر اصناف از اصناف پوشاک گرفته تا زرگریها و فرش فروشان حول و حوش ساعت 10 صبح را برای شروع به کسب و کار انتخاب میکنند. ما کمی زودتر به بازار رسیدهایم، ساعتم را نگاه میکنم، 9 صبح...!!! تصمیم می گیریم یک ساعتی در بازار بیهدف بچرخیم ولی با دیدن چند دست فروش در خیابان تربیت غربی که هنوز بساطشان را پهن نکرده اند به سراغ آنها میرویم. علی، مردی حدودا 40 ساله، با قیافه ای روستایی و سبزه است، بعد از معرفی خودم به عنوان خبرنگار از او می خواهم از کارش برایمان توضیح بدهد، با دودلی نگاهم میکند، به سختی میتوانم متقاعدش بکنم که با ما مصاحبه بکند، بالاخره شروع میکند، میگوید کارش به صورت فصلی است، یکی دوسالی هست که نزدیک عید لباس بچگانه می فروشد و در طول کل سال از شال و روسری گرفته تا جوراب و حوله و لباس زیر میفروشد. وی می افزاید: از فروش در ایامی نزدیک به عید راضی هستم، اگر کمی زرنگ باشم، به اندازه درآمد کل سال، می توانم پول کسب کنم. وی تاکید میکند: سالهاست در این خیابانها دوندگی میکنم، الان حقش نیست که با رفتارهای نسنجیده ماموران شهرداری مجبور باشم هر دفعه در جایی دیگر بساط پهن کنم. کم کم دور و بر علی شلوغ میشود، مزاحم کسب و کار وی نمی شویم، در آن سوی خیابان دستفروشی پدر و پسری توجهمان را جلب می کند، با زنی حدودا 25 ساله بحث میکنند، زن برای تعویض لباسی که روز گذشته از آنها خریداری کرده، دوباره مراجعت کرده ولی مرد پیر اصرار میکند که امکان تعویض لباس در این ساعت روز نیست، به زن جوان پیشنهاد میکند، دو ساعت بعد مراجعه کند، زن زیر لب غرولندی میکند، ولی با مقاومت پیرمرد از آنجا دور میشود. به مرد پیر که حالا متوجه شدم، دستفروشان دیگر با نام مشدی قباد، وی را صدا می کنند، درباره علت این رفتارش سئوال میکنم، با لحن دوستانهای میگوید: عادت ندارم روز کاری خودم را با تعویض لباس شروع کنم، اگر لباس را تعویض میکردم تا شب مشتریها فقط برای تعویض میآمدند. دشت اول مهم است، اینکه پولی به جیبمان برود یا نه؟برای این خانوم چه فرقی میکند، یک ساعت دیگر مراجعه میکند، ولی این مسئله برای ما اهمیت دارد، کاسبیم و کاسبی اصول خودش را دارد. به پسرش که حدودا 30 ساله به نظر میرسد، تشر می زند که مراقب اجناس باشد، میگوید بارها شده از بساطشان چیزی دزدیده شده و حتی گاهی بیشتر از برداشت روزانه شان دچار ضرر و زیان میشوند. میگوید مهم است که در کدام خیابان بساط پهن بکنی، خیابان های تربیت غربی و شرقی بهترین مکان برای فروش در ایام نزدیک به سال جدید هستند و خدا را شکر میکند امسال جای خوبی گیرشان آمده و البته از توپ و تشر ماموران شهرداری و انتظامی هم در اماناند. از این پدر و پسر نیز دور میشویم، سری به خیابان جمهوری شرقی میزنیم، مرد جوانی از ما می خواهد از جنسهای وی بازدید کنیم، خرید یک شال بهانه ای میشود تا از او نیز در مورد کسب و کارش سئوال کنیم. وی به موتور سیکلت خود اشاره کرده و میگوید: از صبح تا شب با این موتور اکثر خیابانهایی که میتوانم فروش داشته باشم را میگردم. به گفته خودش در یک جا ساکن نیست و از شهرداری مجوز فروش در یک مکانی خاص را نگرفته، وی می افزاید: به این راحتیها نیست که فکرش را میکنید، اینکه برای دستفروشی مراجعه کنید و به شما مجوز بدهند عبور از هفت خوان رستم است!. خودش میگوید: اگر پول داشتم مغازهای اجاره و بدون استرس فروشندگی می کردم. از وی میپرسیم برخورد مغازهداران و کسبه های بازار با شما چگونه است، میگوید: از شکایت و گردن کشی یک عده فروشنده، بگیر تا چایی تعارف کردن و معرفت به خرج دادنها، برخی به کار ما کار ندارند و سرشان مشغول کسب خود است، برخی هم انگار خیابانهای بازار را خریدهاند. وی به مغازه داران هم حق میدهد که چوب لای چرخ دستفروشان بگذارند، میگوید: مغازه داران حق دارند، چون مالیات میدهند، برخی پول رهن و اجاره میدهند ولی ما هیچ کدام از این کسر درآمدها را نداریم، در بعضی از روزها از مغازه داران هم بیشتر پول در میآوریم. دستفروش کناری به وی علامت میدهد که ماموران شهرداری رسیدند، سریع همگی کنارههای بساطشان را میگیرند و از آنجا دور میشوند. به گروهی نزدیک میشود، یک مامور شهرداری به همراه دو افسر وظیفه... بر خلاف ذهنیتی که خودم از ماموران شهرداری در ذهن دارم، وی فردی نجیب و منطقی است، از من میخواهد کارت خبرنگاری خودم را نشان دهم، بعد که از هویت خبری من اطلاع پیدا میکند می گوید: تا جایی که اطلاع دارم در دو روز مانده به پایان سال، دستفروشی در این خیابانها آزاد میشود ولی هم اکنون غیر قانونی است. از او میپرسم چرا برخی از این دستفروشان با دیدن شما فرار نکردند و برخی فرار کردند، می گوید: در بین این دستفروشان کسانی هستند که برای دستفروشی در یک جا و مکان مشخص مجوز دارند، اگر دقت بکنید بیشتر این افراد، معلول جسمی، حرکتی، ناشنوا و نابینا و غیره هستند، ما با اینها برخوردی نمیکنیم. وی خاطرنشان میکند: هم اکنون چندین خیابان در سطح شهر تبریز برای دستفروشی آزاد هستند، اگر به راسته ورودی بازار سرپوشیده مقابل بازار گورجیلر مراجعه بکنید می بینید که شهرداری با آنها هیچ برخوردی نمیکند، چندین دستفروش در آن مکان بدون هیچ استرسی خرید و فروش میکنند. از آنها تشکر کرده و راه خودمان را به سمت دفتر در پیش میگیریم، دستفروشی هم قصه خاص خودش را دارد، این روز ها برخی از سرو سامان دادن این قشر داد سخن میرانند و برخی آن را یک معضل اجتماعی میدانند و از رفع جدی آن صحبت میکنند...ولی دستفروشان قصه خاص خودشان را دارند.
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۹ - ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ - 15 March 2016
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]