واضح آرشیو وب فارسی:الف: مواجههی سنت و مدرنیسم در انتخابات 7 اسفند
بخش تعاملی الف - محمدعلی آتشسودا
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۳۴
انتخابات مجلس در هفتم اسفند انجام شد و هر روز تحلیلهای متفاوتی از شکست یا پیروزی دو جناح اصلی شرکتکننده در انتخابات در رسانههای جمعی منتشر میشود. در نوشتهی حاضر نویسنده بر آن است تا این موضوع را از زاویهای نسبتا کلانتر و به عنوان رویدادی که خود نقطهای از یک جریان مستمر اجتماعی در ۱۵۰ سال اخیر است بررسی کند. این جریان اجتماعی ورود مدرنیته به ایران و همنشینی آن با سنت است که خودش دو مولفهی اصلی داشت: مذهب تشیع و ملیت ایرانی. تماس ایرانیان با اروپاییان و نتیجتا تمدن غربی به دورهی صفویه و به انگیزهی تجهیز ارتش به سلاحهای مدرن در مقابله با ارتش عثمانی باز میگردد. با این وجود آشنایی جدیتر ایرانیان با مدرنیته کمی دیرتر و از دورهی قاجار شروع شد. مهمترین علل این آشنایی جدیتر که در نهایت به وقوع انقلاب مشروطه انجامید به شکلی بسیار خلاصهوار عبارت است از: ورود صنعت چاپ به ایران و امکان تکثیر آثار فرهنگی در مقیاس وسیع، انتشار روزنامهها و طرح مسائل سیاسی و اجتماعی در آنها با زبان ساده، تاسیس دارالفنون، ترجمهی آثاری از فرهنگ اروپایی به زبان فارسی، اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا و بازگشت آنان به داخل ایران، آثار روشنفکران ایرانی آشنا با تمدن اروپایی. پس از پیروزی انقلاب مشروطه که نمودی از غلبهی ظاهری مدرنیته بر سنت بود، زمینه برای تثبیت مدرنیته به عنوان شیوهای از تفکر و زیست اجتماعی در کنار شیوهی تفکر و زیستی که تحت عنوان «سنت» شناخته میشود فراهم شد.حضور مدرنیته و جلوههای آن در زندگی ایرانیان در دوران پهلوی سرعت بیشتری به خود گرفت و این پدیده البته با واکنش نهادهای سنتی و ریشهدار جامعه مواجه شد. از میان اقشار مختلف اجتماعی، واکنش روحانیت به عنوان قشری که مهمترین نهاد فکری سنتگرایان بود و روشنفکران که رهبران فکری طرفداران نوآوری بودند، به همنشینی سنت و مدرنیته در بستر اجتماعی ایران قابل تامل است. برعکس آنچه که در وهلهی اول به نظر میرسد این دو گروه به طرفداری بیچون و چرا و کورکورانه از خاستگاهی که بدان تعلق داشتند نپرداختند. از همان دوران مشروطه، اختلاف اندیشهی دو روحانی پیشرو انقلاب یعنی آیتالله طباطبایی و آیت الله بهبهانی با شیخ فضل الله نوری که طرفدار سرسخت سنت بود، نشان داد که بخشی از روحانیت با مدرنیته و کلیدواژگان آن همچون آزادی و قانون و مشروطیت قدرت مشکلی ندارد و قادر به هضم و پذیرش آن است.در آن سوی قضیه یعنی جبههی روشنفکران نیز وضعیت به همین قرار بود. البته باید اقرار کرد که روشنفکران اولیه همچون طالبوف یا مراغهای علیرغم تعلق خاطر به سنتهای ملی و مذهبی، ستایشگر مدرنیته و جلوههای آن بودند، اما به مرور و با رسوخ بیشتر مدرنیته در جامعهی سنتی و بروز تعارضات درونی در شخصیت جمعی ایرانیان، برخی از این روشنفکران از همان خاستگاه فکری خود بر علیه مدرنیته شوریدند و با استفاده از گفتمان انتقادی خود مدرنیته، به انتقاد از آن پرداختند. معروفترین این روشنفکران جلال آل احمد بود که رهبری کاریزماتیک روشنفکران دو دههی سی و چهل شمسی را بر عهده داشت و پس از فراز و فرودهای فکری بسیار (نقد ابتدایی سنت و سپس گرایش به مارکسیسم و بعد بازگشت مجدد به سنت) نهایتا به یکی از جدیترین منتقدان مدرنیته تبدیل شد.در کنار دو گروهی از رهبران فکری جامعه که بخشی به سنت و بخشی به مدرنیته گرایش داشتند البته باید از گروه سومی نیز یاد کرد که ملیگرایان مذهبی بودند. آنان که خود به سنت تعلق داشتند به دلیل این که غالبا تحصیلکردهی اروپا بودند، مدرنیته را نیز درک کرده بودند و سعی داشتند در تنظیم تئوری اندیشگانی خود هر سه مولفهی مذهب و ملیت و مدرنیته را لحاظ کنند، هر چند به دلیل آن که گفتمان حاکم بر سنتگرایان و طرفداران مدرنیته، تند و پرخاشجویانه و مبتنی بر حذف بود و نه پذیرش، توفیقی در عرصهی اجتماعی نیافتند. متاسفانه باید اقرار کرد که در ستیز سنت و مدرنیته، کلیدواژگان سنتگرایان در مقابله با مدرنیته و طرفداران آن واژگانی از قبیل: غربزدگی، از خود بیگانگی، خیانت، بیدینی، فساد، بیهویتی و غیره بوده است. در مقابل نیز کلیدواژگان به کار رفته از سوی طرفداران مدرنیته در خطاب با سنتگرایان واژگانی از قبیل: ارتجاع، جهالت، خرافهپرستی و... بوده است.اکنون و با این مقدمهی کوتاه شاید مشخص شده باشد که از دید نگارندهی این سطور تقابل اصلاحطلبی و اصولگرایی که در فضای سیاسی چند سال اخیر مهمترین چالش سیاسی_اجتماعی ایران بوده است، استمرار همان چالش اجتماعی است که عبارت است از تقابل سنت و مدرنیته و قدمتی تقریبا ۱۵۰ ساله دارد. این تقابل البته به این معنی نیست که مثلا اصولگرایان از مدرنیته و جلوههای آن غافل بودهاند یا خود را از آن بینیاز دانستهاند. دقت در رفتار اصولگرایان نشان میدهد که اتفاقا آنان با علاقهی بسیار از دستاورهای مدرنیته (مثلا رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی) نیز استفاده میکنند تا در نهایت گفتمان سنت را پیش ببرند و در سوی دیگر نیز اصلاحطلبان فارغ از دغدغههای سنتی نیستند. خاستگاه فکری و اجتماعی این دو نحلهی فکری نیز برای همه کاملا مشخص است. اصولگرایان از نهادهای فکری ریشهدار و به خصوص روحانیت سنتی تغذیهی فکری میشوند و در سطح اجتماعی به بازار و اقشار اجتماعی وابسته به آن تکیه دارند. در مقابل اصلاحطلبان از نظر اندیشگانی به روشنفکران مذهبی اما طرفدار مدرنیته و در سطح اجتماعی به طبقهی متوسط اجتماعی تعلق دارند که تعداد آنها به خصوص در شهرهای بزرگ روز به روز بیشتر میشود. مشخص است که این طبقهی متوسط اجتماعی شیوهی زندگی متفاوتی از سنتگرایان دارد که البته به مذاق آنان چندان خوشایند نیست و از همین روست که برخی از طرفداران سنت در انتخابات اخیر به تاسی از همان گفتمان قدیمی مبتنی بر حذف و تقابل، آنان را فاسد و معتاد و ... خواندند، غافل از آن که این برخورد نه تنها گرهی از کار آنان باز نخواهد کرد که منجر به عکسالعمل شدیدتر قشر متوسط خواهد شد.خوشبختانه در میان اصولگرایان کسانی هستند که با ذکاوت و تیزهوشی متوجه اصل ماجرا و ریشههای آن شدهاند و نگارنده امید دارد که در آینده این عده بتوانند با انجام اصلاح در گفتمان اصولگرایانه زمینه را برای برقراری یک توازن و تعادل منطقی در این رقابت فراهم کنند.از دید نگارندهی این سطور چالش سنت و مدرنیته و تعارض برآمده از آن نه مسالهی اصولگرایان که چالش اصلی تمامیت جامعهی ایران امروز است. برای حل این مشکل و تبدیل این «تقابل» به «همنشینی» گروههای مختلف اجتماعی باید دست به دست هم دهند تا ایران بتواند از این مرحله به سلامت عبور کند. در این گذار البته نقش اصولگرایان با توجه به این که نهادهای اصلی قدرت در دست آنان است مهمتر است. اصولگرایان باید این واقعیت را بپذیرند که شیوهی جدیدی از زندگی با تظاهرات اجتماعی خاص در کنار شیوههای زندگی مبتنی بر سنت شکل گرفته و در حال گسترش است.اصرار بر گفتمان مبتنی بر نفی و حذف و حمله به جلوههای این شیوهی جدید زندگی، با ناسزاهای اخلاقمداری که بر واقعیت هم مبتنی نیست، راه به دیهی نخواهد برد جز آن که تضادهای اجتماعی را تشدید کند و در نتیجه «تماس» گفتمان سنتی و گفتمان مدرن را از حالت «گفتگو» خارج و به «ستیزه» برساند. اصولگرایی الان به اصلاحی از درون نیاز دارد تا آن را قادر به پذیرش تفاوت دیگری با خود کند. این اصلاح شجاعت میخواهد و خوشبختانه نشانههایی از این شجاعت در برخی از رهبران فکری اصولگرایان مشاهده میشود، اما اگر این شجاعت از سوی سیاستگزاران صاحب قدرت حمایت نشود، بینتیجه خواهد ماند.به گمان نگارنده برجسته کردن بخشهایی از سنت فکری و دینی که در آنها مدارا و رواداری مستحسن و جایز دانسته شده، به اصولگرایان کمک خواهد کرد تا مدرنیته و جلوههای آن را هضم کنند. نمونههای این هضم در تجربهی تمدنهایی مثل هند یا جوامعی از شرق دور مانند ژاپن یا کره کم نیست. در کشورهای یاد شده ترکیب تدریجی سنت و مدرنیسم و در نهایت همنشینی آن دو با هم، منجر به ایجاد تعادل و توازنی در جامعه شده که زمینه را برای پیشرفتهای بزرگ اقتصادی و فرهنگی فراهم کرده است. در این جوامع نهادهای سنتی در کنار نهادهای مدرن همچنان به حیات خود ادامه میدهند و به هم یاری نیز میرسانند.در مقابل اصلاحطلبان نیز باید تلاش کنند زمینهی «گفتگو» با طرف مقابل را تقویت کنند و از تند کردن فضای سیاسی اجتماعی بپرهیزند و به جای دلخوش کردن به پیروزیهای آنی و زودگذر به تغییرات تدریجی اما ژرف و ماندگار توجه نشان دهند. در این راه استفاده از آن بخش از نظریات مدرن که سنت را یکسره نفی نمیکند و همنشینی آن با مدرنیته را امکانپذیر و مایهی کمال میداند، راهگشای اصلاحطلبان خواهد بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]