واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
مرگ کسب و کار معصومانهای است وبلاگ > علیانی، کورش - از مرگ دیگران میتوان اندوختهها برگرفت، اما شاید این چندان هم بد نباشد.
در اولین دوران ظهور انسان بر این کرهی خاکی، دورانی که جادوگران و کاهنان بار رنج و ترس مردم از شدت ندانستن را به دوش میگرفتند، مرگ کسب و کار جادوگران و کاهنان بود. وقتی کسی میمرد، برای این که هول و هراس را از دل و ذهن بقیه بزدایند مراسم خود را اجرا میکردند. بخور میسوزاندند. ورد میخواندند. دست به دامن هزاران الههی خودساخته میشدند. بدن مرده را میسوزاندند یا به آب میسپردند یا از درخت میآویختند یا به هر شکل دیگری از روند عادی زندگی خارجش میکردند تا بر ترس غلبه کنند. مهمترین کارکرد کاهنان و جادوگران تسکین رنج و ترس ناشی از نادانی بود، خصوصا که پیش روی انسانها پرسشی بیپاسخ مانده بود که «مرگ چیست؟» و با واژگان شاعر معاصر بالاخره مرگ پایان کبوتر هست یا نیست؟ همهی اینها باعث شده بود مرگ کسب و کار این جادوگران و کاهنان باشد. اکنون که هزارهها از آن روزها گذاشته و دین و دانش و فلسفه هر یک از گوشهای راهی به آن سوی مرگ گشودهاند و انسانها دیگر آن همه از مرگ کسانشان نمیترسند که آن زمان میترسیدند، باز هم مرگ کسب و کار کسانی است. آن دوردستهای تاریخ مرگ بیش از هر چیز کسب و کار تابوتساز و غسال و کفنفروش و گورکن بود. اما هر چه گذشت شاخههای دیگری بر درخت تناور کسب و کار مرگ رویید. یکی از این شاخههای نه چندان ضخیم، روزنامهنگاری مرگ است. مرگ روزنامهنگاری خود را لازم دارد. با خبر مرگ نمیتوان مانند خبرهای دیگر برخورد کرد. اگر آدم مشهوری ازدواج کند شما روزنامهنگاری خاصی لازم ندارید. این یک خبر است. تیتر این است که «فلانی ازدواج کرد» و متن هم از پاراگراف دوم به احتمال نود درصد به پچپچهها و شایعهها خواهد پرداخت. حالا آن که ازدواج کرده بکام باشد یا زوکربرگ فرق چندانی نمیکند. اما مرگ چیز دیگری میطلبد. وقتی خبر مرگ کسی را که مشهور بوده کار میکنی، به محض این که از «فلانی در فلان و اند سالگی در فلانجا بر اثر فلان درگذشت» و بعد هم یک زندگینامهی مختصر بگذری، دیگر بازی با تارهای ذهن مخاطب لازم است. باید چیزی از او به یاد بیاوری. خاطرهای منحصر. این خاطرهی منحصر میتواند شرحی از جزئیات منتشرنشدهی یک مصاحبهی منتشرشده باشد، یا میتواند جزئیات یک رابطهی انسانی مثل قدم زدن باشد، یا برخوردی تصادفی، یا حتی خاطرهای دست دوم. خاطرهای که میتواند با جملهای شبیه «من او را هرگز از نزدیک ندیدهام اما...» آغاز شود و بعد به ارتباط ذهنی نویسنده با تازه درگذشته بپردازد. همان کاری که من در مطلب «ریشهایش را تراشید و از دنیا رفت» کردم و خاطرههایی را که با اومبرتو اکو نداشتم تعریف کردم. مرگ روزنامه نگاری منحصر به فرد خود را دارد و البته این روزنامهنگاری هر چند خوشنام نباشد، سودآور هست. من چهار روز پیش از آن یادداشت یادداشتی دربارهی انتخابات مجلس شورای اسلامی نوشتم - که مسالهی روز نیز هست - باور کنید یا نه، یادداشتی که دربارهی مرگ اکو نوشته بودم نزدیک به دوازده برابر آن یادداشت بیننده داشته است. این ممکن است در نظر اول کسب و کار پلیدی به نظر بیاید. ممکن است گمان کنند آن عبارت مشهور مردارخوار برای چنین روزنامه نگارانی که ما هستیم صدق میکند. اما راستش، به اطرافمان بنگریم. کسانی را میبینیم که دارند ما و مردم دیگر را زنده زنده میخورند. از تولیدکنندگان بینالمللی سلاح بگیر تا قاچاقچیان عمدهی مواد مخدر و جنگافروزان بیدلیل، آنها که به طمع یا از سر بلاهت به خانه و زندگی مردمی که کاری به کارشان ندارند حمله میکنند. در برابر آنها ما آدمهای معصومی هستیم. کار بدی نمیکنیم. کمی اطلاع میرسانیم و کمی توجه جلب میکنیم. فقط همین.
چهارشنبه 5 اسفند 1394 - 09:21:11
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]