تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):برترین ایمان آن است که معتقد باشی هر کجا هستی خداوند با توست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814672817




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پسر جوان: نسیم قبلا 2 بار ازدواج کرده بود!


واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:



پسر جوان: نسیم قبلا 2 بار ازدواج کرده بود!
روز نو :  جوان 21 ساله ای که به اتهام ایجاد مزاحمت و تهدید به قتل دستگیر شده بود در حالی که عنوان می کرد اگر حضور به موقع نیروهای انتظامی نبود دست به کار احمقانه ای می زدم که عاقبتی جز بدبختی نداشت به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: تک پسر خانواده و نورچشمی پدرم بودم. آن چه می خواستم برایم فراهم بود و هیچ مشکلی در زندگی نداشتم. پدرم از تجار سرشناس شهر است و من برای ورود به بازار کار مسیر راحتی را طی می کردم این در حالی بود که علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم و چند روز بعد از پایان خدمت سربازی در مغازه پدرم مشغول کار شدم. طولی نکشید که پدرم همه امور مغازه را به من سپرد و خودش کارهای بازرگانی را گسترش داد. در همین روزها نحوه برخورد و عشوه های دختر جوانی که به مغازه ام رفت و آمد می کرد توجهم را جلب کرد. نسیم بازاریاب بود و برای فروش اجناس یک شرکت به مغازه می آمد. او می گفت اهل یکی از شهرهای خراسان شمالی است که برای کار و ادامه تحصیل در مشهد و نزد خواهرش زندگی می کند. این گونه بود که رابطه من و نسیم آغاز شد و من طوری دلباخته او شده بودم که ساعت ها با او در مغازه صحبت می کردم. همسایگان که به رفتارهای من مشکوک شده بودند ماجرای دوستی من با نسیم را به پدرم گوشزد کردند اما من همه چیز را انکار کردم و گفتم رابطه ما تنها یک رابطه کاری است در عین حال او دختری مودب و بازاریاب قوی است. وابستگی من به نسیم هر روز بیشتر می شد و من پول زیادی برای او خرج می کردم حتی برایش سرویس شخصی گرفتم تا راحت تر سر کارش برود و مبلغ 10 میلیون تومان هم بدون هیچ گونه مدرکی به عنوان قرض به او دادم. تا این که پدر و مادرم با معرفی چند دختر خوب پیشنهاد کردند هرچه زودتر ازدواج کنم، اما من به مادرم گفتم دختر دیگری را دوست دارم. پدر و مادرم که خانواده ای سنتی بودند از گفته من تعجب کردند، اما پدرم با توجه به حرف هایی که از گوشه و کنار شنیده بود پافشاری نکرد و من مادرم را به خواستگاری نسیم فرستادم. مادرم پس از دیدن نسیم معتقد بود او حجاب کاملی ندارد و نمی تواند مرا خوشبخت کند اما من اصرار کردم تا دوباره از او در شهرستان خواستگاری کند. پدرم پس از تحقیق کوتاهی از همسایگان نسیم متوجه شد که او 2 بار ازدواج کرده و در دوران نامزدی از همسرش جدا شده است. علاوه بر این نسیم 5 سال از من بزرگ تر بود که من از این موضوع اطلاعی نداشتم. وقتی این ماجراها را شنیدم خیلی ناراحت شدم و با نسیم تماس گرفتم اما او خیلی راحت گفت من از مرد کوچک تر از خودم بدم می آید و حالا هم این رابطه را تمام می کنیم. با شنیدن این جملات دیوانه شده بودم که به طرف محل کار نسیم به راه افتادم قصد داشتم انتقام سختی از او بگیرم و بعد هم بلایی سر خودم بیاورم اما...



تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۱:۱۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روز نو]
[مشاهده در: www.roozno.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن