تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):حق را بگو اگر چه نابودى تو در آن باشد، زيرا كه نجات تو در آن است... تقواى ال...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820618997




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

لحظاتی با شهدای مفقودالاثر کهنوج/2 نام شهید ایرج کهنوجی برای همیشه به یادگار ماند


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: لحظاتی با شهدای مفقودالاثر کهنوج/2
نام شهید ایرج کهنوجی برای همیشه به یادگار ماند
ایرج در عملیات والفجر 8 جلوی چشم تمام همرزمانش با فریاد یا صاحب‌الزمان به زیر آب رفت و برای همیشه جزئی از این سرزمین مقدس شد و نامش به‌ یادگار ماند.

خبرگزاری فارس: نام شهید ایرج کهنوجی برای همیشه به یادگار ماند



به گزارش خبرگزاری فارس از جیرفت، کهنوج از شهرستان‌های استان کرمان و در جنوب شرقی این استان واقع شده، این شهرستان دارای پنج شهر، پنج بخش، 20 دهستان و 944 آبادی دارای سکنه بوده و فاصله شهر کهنوج تا مرکز استان 350 کیلومتر است. شهرستان کهنوج، مأمن بسیاری از غیورمردان بزرگ هشت سال دفاع مقدس است که تاریخ همواره نام و یادشان را به یاد دارد، یکی از این شهدا، شهید ایرج کهنوجی است که پیکر مطهرش همچنان مفقود است. شهیدوالامقام ایرج کهنوجی در 23 بهمن 1338 در آبادان شهر خون مقاومت به دنیا آمد، پدرش کارگر اتوبوسرانی شرکت نفت بود، آنجا بلیط فروشی می‌کرد، همواره به مهربانی، مردم‌دوستی و خیر بودن مشهور بود. دو سال بیشتر نداشت که پدر خانواده تصمیم گرفت به زادگاهش کهنوج بازگردد، بودن در فامیل برایش چیزی دیگر بود. مدتی در کهنوج ماند و برای امرار معاش مثل همه جوان‌های آن روزی، عازم جزیره کیش شد، ایرج در کوچه پس کوچه‌های خاکی زادگاه پدرش به همراه برادر کوچکتر و خواهرش بزرگ شد. کلاس چهارم بود که پدرش از جزیره برگشت، اما برگشتنش با همیشه فرق داشت، چرا که او برای همیشه چشمهایش را از دست داده بود و دیگر نمی‌توانست زیبایی‌های دنیا را ببیند.

نان‌آور کوچک بعد از پدرش حالا دیگر او مرد خانه بود، پس در سن 12 سالگی مجبور شد درس و مدرسه را رها کند و به جزیره کیش برود تا بتواند جای پدر نان‌آور خانواده باشد. مدتی هم در چابهار مشغول به کار شد و حاصل دسترنج او و برادرش خانه مسکونی و زمینی است که اکنون مادر، خواهر و برادرش در آن زندگی می‌کنند. از ویژگی‌های اخلاقی ایشان می توان به باگذشت و با محبت بودن اشاره کرد، اخلاق نیکو و روحیه شوخ طبعش زبانزد خاص و عام بود، نمی‌شد کسی را پیدا کرد که از او رنجیده خاطر باشد، احترام بزرگ و کوچک را حفظ می‌کرد، بچه‌های کوچک را خیلی دوست می‌داشت، اگر حقی از او ضایع می‌شد همواره گذشت می‌کرد. بال‌هایی برای پرواز انقلاب شد، ایرج از جزیره برگشت و با آغاز جنگ تصمیم گرفت به جبهه برود، چهارم خرداد سال 60 در بسیج ثبت‌نام کرد و مدت یک ماه در کرمان دوره آموزشی دید،  سپس در اول تیر عازم قم و از آنجا اهواز و سپس به منطقه حمیدیه رفت، بعد از یکی دو روز به خط مقدم اعزام شدند، در آنجا به همراه عده‌ای دیگر به کندن سنگر مشغول شدند و یک شب با پنج نفر دیگر برای نخستین‌بار به شناسایی دشمن رفت. در دفتر خاطراتش نوشته است: 14 روز بود که در خط مقدم حمام نرفته بودیم، یک روز برادر غلامعباس گلزار، فرمانده سپاه جیرفت یک کیسه پول خرد دستش بود و به بچه‌ها سکه می‌داد، یک سکه 20 ریالی به من داد و گفت این را امام هدیه کرده، من که حواسم پرت بود فکر کردم گفت این پول برای حمام کردن است وقتی متوجه شدم که هدیه امام است، خیلی خجالت کشیدم.



دوم بهمن سال 60 بار دیگر با چند نفر از بچه‌های سپاه کهنوج، مجدداً به اهواز و سپس به اندیمشک اعزام شدند، به قول خودش بهترین خاطره‌اش نماز جماعت در قم به امامت آیت‌الله مشکینی بود. 20 روز در پادگان دوکوهه توقف کردند، در عملیات فتح‌المبین غرب دزفول در منطقه دشت عباسی نیز شرکت داشت، از خاطراتش در این منطقه به مگس‌های عراقی اشاره می‌کند و می‌گوید: عراقی‌ها مثل مگس سمج اذیت می‌کردند که بچه‌ها یکی از آنها را هدف قرار داده و می‌زنند. لحظه‌های عاشقی از دیگر خاطرات وی می‌توان به عملیات شهید میثم و شهید شدن برادر فولادگر اشاره کرد که به قول وی با شجاعت تمام با آرپی‌جی جلوی تانک‌های دشمن می‌رود تا آنها را شکار کند که گلوله کالیبر 50 به سینه‌اش اصابت می‌کند و موقع جان دادن فریاد می‌زند: یا امام زمان (عج) ایرج درباره شهید فولادگر نیز نوشته است: یک نفر از برادران همرزم ما که در عملیات فتح‌المبین شهید شد، مجید فولادگر بود، آن شهید را مثل برادر خود می‌دانم که همیشه فکر می‌کنم برادرم شهید شده است." ایرج دوباره پنجم آذر 62 به جبهه اعزام و در قسمت توپخانه مشغول به‌کار می‌شود و به مدت یک ماه برای تعمیر و نگهداری توپخانه در اهواز آموزش می‌بیند.

عملیات خیبر ایرج در دفتر خاطراتش از عملیات خیبر نیز سخن گفته است، اینکه چگونه در جزیره مجنون امدادهای غیبی دشمن را زمین‌گیر می‌کند، از ساخت پل متحرک در 14 کیلومتری که دنیا را در زمان خود حیران کرده بود سخن می‌گوید. حضور ایرج در مناطقی چون غرب دزفول، دشت عباسی، کرخه نور، باختران، کردستان و جزیره مجنون یادآور خاطرات و رشادت‌های زیاد رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است. همرزمان شهید ایرج کهنوجی ایرج انگیزه خود را از حضور در جبهه خدمت به اسلام، دفاع از سرزمین اسلامی و رهایی از دست رژیم اشغالگر عراق به سرکردگی آمریکا بیان کرده است، از همرزمان ایرج که خود در دفتر خاطراتش از آنها نام برده است می‌توان به میثم، محمود فلاح، سعید امیرشکاری، جانباز شاپور حمزه‌ای، کیمی، رودباری، موسوی، شریفی، سالمی، شهید فولادگر و علی تاجیک اشاره کرد. بخشی از نامه شهید ایرج کهنوجی به خانواده‌اش شهید ایرج کهنوجی در یکی از نامه‌هایش در تاریخ پنجم اسفند سال 62 خطاب به والدینش نوشته است: امیدوارم هیچ وقت فکر مرا نکنید و به‌خاطر من ناراحت نباشید، چراکه من دیگر فرزند شما نیستم، بلکه فرزند اسلام هستم و باید در خدمت اسلام باشم، نکند خدای نکرده بگویید پسرم جبهه رفته، پس باید به ما کمک مالی شود، امیدوارم که هرگز چنین چیزی پیش نیاید.

نمی‌دانم اسم این را وصیت‌نامه بگذارم یا نامه اعتراف به گناه، اولش فکر می‌کردم نوشتنش آسان است، ولی حالا که به مرحله عمل رسیده‌ام می‌بینم بسیار دشوار است. خدایا، در خلوتگاهم چه گناهی مرتکب شدم، پروردگارا، تنها راه نجات از این دردها در راه تو قدم برداشتن و در راه تو فنا شدن است، چرا که نقل شده با نخستین قطره خون شهید که بر زمین ریخته می‌شود تمام گناهانش بخشیده می‌شود. سلام بر امام خمینی، رهبر بزرگ انقلاب، نور دوعینم، نور هدایتم. شهید ایرج کهنوجی در بخشی از این وصیت‌نامه خطاب به پدر و مادرش می‌گوید: می‌دانم زحمات زیادی برای من کشیده‌اید تا مرا به اینجا برسانید، اما باید افتخار کنید امانتی که خداوند به دست شما سپرده، به‌طور سالم تحویلش دادید، وقتی روح من شاد می‌شود که شماها از من راضی باشید و همیشه با عشق و علاقه به امام نگاه کنید و جلوی هرکس که مخالف جمهوری اسلامی حرف زد را بگیرید. پدر و مادر عزیزم، اگر من لیاقت شهادت را پیدا کردم اصلاً ناراحت نشوید، چرا که اگر در این راه کشته شدم، راه امام حسین(ع) را دنبال کرده ام، تنها از شما می‌خواهم برای حضرت امام حسین (ع) گریه کنید، به آن زمان فکر کنید که حضرت زینب (س) وقتی که شش برادر رشیدش را به شهادت رساندند و با اسب بر بدن مبارکشان تاختند، چه حالی داشت. حالا هم اگر زنجیر تانک روی بدن ما برود، شما باید افتخار کنید که فرزندی داشتید و در راه اسلام فدا کردید، هم‌اکنون می‌خواهم تا آخرین قطره خونی که در بدن دارم، فدای این سرزمین اسلامی کنم. پرواز تا ملکوت بعد از ظهر 18 فروردین سال 65 و عملیات والفجر هشت بود، شهید ایرج کهنوجی با همرزمان خود در اروند کنار آب تنی می‌کردند، آن روز حال و هوای خاصی حکم‌فرما بود، با دوستان خیلی سربه سر هم می‌گذاشتند، بعد همه با هم از شط بیرون آمدند، یکی از دوستان به شوخی شامپو بر سر وی پاشید و وی خنده بر لب، مجبور شد دوباره بر آب بزند، ناگهان فریاد یا صاحب‌الزمان ایرج بلند شد و سپس جلوی چشم تمام همرزمان، ایرج به زیر آب فرو رفت و برای همیشه جزئی از این سرزمین مقدس شد و نامش یادگار ماند.   =============== گزارش از مریم‌سادات بهادر ===============

94/12/02 - 08:38





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن