پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه می‌تواند برندینگ کسب‌وکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851036310
خاطرات رزمنده اندیمشکی / برادر پرویز پور حسینی ( عملیات کربلای ۴ )
واضح آرشیو وب فارسی:اندیمشک جوان: محراب دیگر چیزی نگفت و دوباره سکوت بر فضای سرد :snowflake:سنگر حاکم شد . بعد از مدتی دوباره محراب گفت : برادر طاهری سردمه ! و برادر طاهری هم جواب داد : اتفاقا منم سردمه یکی از برادران که دیگر طاقتش تمام شده بود گفت : من میرم چند تا پتو از سنگر عراقی هاپیدا […]محراب دیگر چیزی نگفت و دوباره سکوت بر فضای سرد :snowflake: سنگر حاکم شد . بعد از مدتی دوباره محراب گفت : برادر طاهری سردمه ! و برادر طاهری هم جواب داد : اتفاقا منم سردمه یکی از برادران که دیگر طاقتش تمام شده بود گفت : من میرم چند تا پتو از سنگر عراقی هاپیدا کنم ! حدود بیست دقیقه بعد او با چند پتو برگشت . اما دیدم آن برادر هم از ناحیه سر زخمی شده است . زود به وسیله باندی که تو سنگر عراقی ها پیدا کردیم ؛ سرش را پانسمان نمودیم . لباس غواص ها خیس بود و هوای سرد سنگر در دی ماه یک لرزی بر بدن بچه ها انداخته بود که وقتی برادر رومی پور به من گفت چند دقیقه سرم را روی پایت می گذارم ، از شدت لرزش بدنم نمی توانست راحت بخوابد با اینحال او سرش را روی پای من قرار داد و من سرم را روی کمر او گذاشتم :heart_eyes: :sob: . اما متوجه شدم بدن رومی پور هم به شدت می لرزد ! چند ساعتی که گذشت ، نزدیک سپیده ی صبح برادر جمالی فر به ما گفت : نماز یادتان نرود !؟ من پرسیدم : کجا نماز بخوانم ؟ جمالی فر گفت : در همین حال که هستی نمازتو بخون ! پایان قسمت برگرفته از کتاب ” آبراه هجرت ” انتشارات موسسه غدیر اندیمشک
جمعه ، ۳۰بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-