تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814673013




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

با خواستگار خواهرم ازدواج کردم!


واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: با خواستگار خواهرم ازدواج کردم!

آخرین نیوز: اگر حتی یک بار به نصیحت های دلسوزانه مادرم گوش می کردم و با اندکی تأمل، خودسرانه تصمیم نمی گرفتم، امروز دچار این مشکلات حاد نمی شدم و سال های جوانی ام را به تباهی نمی کشاندم. حتی زمانی که برای بار دوم ازدواج کردم، باز هم اشتباهاتم را تکرار کردم و ...زن 38ساله در حالی که عنوان می کرد دیگر تحمل این زندگی را ندارم و نمی دانم چگونه از شر همسرم خلاص شوم، به کارشناس اجتماعی کلانتری شیرازی مشهد گفت: وقتی تحصیلاتم را در مقطع متوسطه به پایان رساندم «جلال» از من خواستگاری کرد. او 20سال از من بزرگ تر بود، به همین خاطر خانواده ام مخالف این ازدواج بودند اما من که در اوج هیجانات جوانی قرار داشتم و به چیزی جز ازدواج فکر نمی کردم حتی نصیحت های دلسوزانه مادرم را نادیده گرفتم و به ازدواج با «جلال» اصرار ورزیدم . بالاخره زندگی مشترک ما در حالی آغاز شد که هیچ گونه تفاهمی با یکدیگر نداشتیم و از همان روزهای اول زندگی مشاجرات و درگیری های ما به بهانه های مختلف ادامه یافت تا این که 2سال بعد و در حالی که فرزند یک ساله ای نیز داشتم، از او طلاق گرفتم. «جلال» حضانت پسرم را بر عهده گرفت و من هم نزد پدر و مادرم بازگشتم. چند سال ازماجرای طلاق من گذشته بود که «افشین» از خواهر کوچک ترم خواستگاری کرد اما خواهرم وقتی در شب خواستگاری به چهره افشین نگاه کرد، بلافاصله مادرم را صدا زد و داخل آشپزخانه به او گفت: چهره خواستگارم نشان می دهد که او به موادمخدر آلوده است و من نمی توانم با او زندگی کنم. آن شب مادرم در حالی پاسخ منفی به خواستگاری افشین داد که چند روز بعد او از من خواستگاری کرد اما این بار نیز نه تنها مادرم مخالفت کرد بلکه مادر افشین نیز به دلیل این که من مطلقه بودم با ازدواج ما مخالف بود. در همین حال با اصرار من و افشین، مراسم ازدواجمان برگزار شد.هنوز چندماه از آغاز زندگی مشترکمان نگذشته بود که فهمیدم «افشین» به موادمخدر صنعتی اعتیاد شدیدی دارد ولی دیگر چاره ای جز تحمل نداشتم. او آن قدر آلوده مواد بود که نمی توانست کار کند، به همین خاطر مجبور شدم خودم سر کار بروم تا بتوانم از عهده مخارج زندگی برآیم. اوضاع ما روز به روز بدتر می شد که افشین همه وسایل زندگی و جهیزیه مرا فروخت و با پول آن پرایدی خرید تا با آن کار کند، ولی او به راننده دوستان معتاد و موادفروشش تبدیل شده بود،تا این که سه سال قبل به جرم حمل مواد دستگیر و زندانی شد. آن روزها اطرافیانم از من می خواستند تا از او طلاق بگیرم ولی من به حرف های آن ها گوش نکردم تا این که 2سال بعد از زندان آزاد شد. افشین نه تنها تغییری نکرد بلکه دوباره به اعتیاد روی آورد و اکنون که نمی دانم در کجا زندگی می کند، آخر هر ماه پیدایش می شود و با داد و فریاد و آبروریزی پول هایم را می گیرد و دوباره ناپدید می شود. حالا مانده ام که ... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
http://www.akharinnews.com/images/banners/1920897.jpg










پنج شنبه, 29 بهمن 1394 ساعت 00:27





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[مشاهده در: www.akharinnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 111]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن