تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):مردم به انجام روزه امر شده اند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بيچا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845160982




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قالب نهادهای مدنی ایران در عصر پهلوی - بخش اول مدرنیزاسیون به اتکای ارتش و بروکرات ها


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: قالب نهادهای مدنی ایران در عصر پهلوی - بخش اول
مدرنیزاسیون به اتکای ارتش و بروکرات ها
نبود پیشینه تاریخی پایدار در خصوص شکل دهی به سازمان اجتماعی باثبات در جامعه از یک طرف و بی ثباتی و هرج و مرج در ساختار حاکم و مخالفت شدید با نقش مذهب ـ روحانیان و شکل دهی سکولاریسم در ایران از سوی دیگر از علل و عوامل اصلی عدم شکل گیری روند دموکراسی محور تا زمان شکل گیری انقلاب اسلامی به حساب می آید.

خبرگزاری فارس: مدرنیزاسیون به اتکای ارتش و بروکرات ها



  چکیده در این مقاله با مرور روند تاریخی مشاهده شده در عصر پهلوی سعی کردیم تا مدلی از پویش تاریخی گسست دموکراسی را بررسی کنیم. ارائه این مدل به معنای تدوین آرایش جدیدی از متغیرهای مؤثر بر تحکیم یا گسست دموکراسی و وزن متغیرها نسبت به یکدیگر است. نبود پیشینه تاریخی پایدار در خصوص شکل دهی به سازمان اجتماعی باثبات در جامعه از یک طرف و بی ثباتی و هرج و مرج در ساختار حاکم و مخالفت شدید با نقش مذهب ـ روحانیان و شکل دهی سکولاریسم در ایران از سوی دیگر از علل و عوامل اصلی عدم شکل گیری روند دموکراسی محور تا زمان شکل گیری انقلاب اسلامی به حساب می آید. واژگان کلیدی سکولاریسم، اسلام گرایی، سازمان اجتماعی، دموکراسی، ایران. مقدمه ادعای اصلی این مقاله این است که میزان احتمال تحکیم دموکراسی به عوامل مختلفی مرتبط است که عبارتند از: نظام غیر دموکراتیک پیش از گذار به دموکراسی تا چه اندازه در پی مدرنیزاسیون بوده است؛ تا چه حد پلورالیسم اجتماعی ـ اقتصادی را تسریع کرده است؛ تا چه اندازه به بازنمایی منافع گروهی از طریق احزاب سیاسی و گروه های ذی نفع اجازه بروز داده است؛ آیا ظرفیت فنی بوروکراسی را ارتقا داده و اعتماد اجتماعی بوروکراسی را زایل نکرده است؟ لذا نوع نظام غیر دموکراتیک پیش از گذار و شیوه گذار به دموکراسی بر میزان تحکیم دموکراسی مؤثر است. هرچه الگوی نظام غیر دموکراتیک پیش از گذار به الگوی نظام سلطانی نزدیک تر شود، بخت تحکیم دموکراسی بعد از گذار کاهش می یابد. همچنین گذار دموکراتیکی که محصول تحول نیروهای داخلی خواهان دموکراسی باشد، در مقایسه با گذار مبتنی بر مداخله نیروهای خارجی بخت بیشتری برای تحکیم شدن دارد. (فاضلی، 1389: 121) برای بسط و توسعه دموکراسی در هر جامعه ای وجود سه شرط لازم و ضروری است: 1. قابلیت های عینی، مبتنی بر توسعه اقتصادی ـ اجتماعی که مردم را به عمل مطابق با انتخاب هایشان قادر می سازد؛ 2. انگیزش ذهنی، مبتنی بر ارزش های ابراز وجود که بر عمل مطابق با انتخاب مستقلانه تأکید می کند؛ 3. حقوق قانونی، مبتنی بر آزادی های مدنی و سیاسی که مردم را برای عمل بر پایه انتخاب های مستقلانه محقق می کند. این سه جزء تمرکز مشترکی بر انتخاب انسانی مستقلانه دارند. هر پدیده اجتماعی برای نهادینه شدن، نیازمند سازماندهی است. دوره زمانی گذار و بسط و توسعه دموکراسی در این مقاله، عصر پهلوی با محوریت دوره اول می باشد که مبتنی بر نظام سلطانی یا همان نظام پاتریمونیال می باشد. بنابراین از آنجا که رضاشاه هیچ حزبی را تحمل نکرد و با ایجاد نظام سلطانی مبتنی بر وفاداری همگان به شخص شاه ـ و نه نظام سیاسی و عناصر آن ـ زمینه فروپاشی دموکراسی بعد از انقلاب مشروطه را فراهم کرد، در واقع سه شرط لازم و ضروری ذکر شده  برای بسط و توسعه دموکراسی و اصلاح طلبی در ایران شکل نگرفت. وقتی شخص شاه به عنوان منبع ارائه پاداش های مادی و تضمین کننده سلطه امر ارتش و رؤسای فاسد بوروکراسی بر منابع کشور از میان رفت، فرآیند گریز از مرکز آغاز شد و یکباره همه عناصر نظام، مشروعیت خویش را از دست دادند. سران عشایر بعد از سقوط رضاشاه جریان متزلزل کننده پیرامون علیه مرکز را سازماندهی کردند. در کل از آنجا که نیروی سازمان یافته اجتماعی و سیاسی به غیر از نهاد روحانیان و بازار در نظام رضاشاه وجود نداشت، احتمال گذار به دموکراسی تنها با مقاومت چنین نهادهایی امکان پذیر بود که بعد از دوره رضاشاه تا قدرت گیری محمد رضا شاه در سال 1320 تا حدودی آن هم به صورت پنهانی نمایان بود. بنابراین، در این مقاله سازمان اجتماعی ایران را در دو قسمت متفاوت ولی در عین حال مرتبط، که در قالب اقدامات رضاشاه در ساختار اجتماعی ـ سیاسی و اقدامات رضاشاه در سکولار کردن حکومت و به حاشیه رانی مذهب نمایان می شود، بررسی خواهیم کرد. اقدامات رضاشاه در ساختار اجتماعی ـ سیاسی ایران برخی معتقدند علی رغم هزینه های دولتی زیاد و حتی وجود مدیرانی هوشمند، تغییراتی بنیادی در ایران عصر رضاشاه رخ نداد. رضاشاه میان امر محلی و ملی و شخصیت، مالکیت و پرستیژ خودش هیچ تمایزی قائل نشد و اصلاحات در کشور را تا جایی می پسندید که به رفاه خود وی منجر شود. (Ghods, 1991: 219) مدرنیزاسیون رضاشاهی تنها با استقبال دیوانسالاران و افسران ارتش که منافع خود را با منافع حکومت یکی می دانستند روبه رو شد. اما بورژوازی تجاری و صنعتی مستقل نوخاسته به نحو عجیبی بیگانه شدند و تهدیدی برای بقای حکومت به شمار می آمدند. (اتابکی، 1385: 8) دولت در دوران رضاشاه استقلال کاملی از این طبقه به دست آورد و آنها را در معرض انواع اقدامات غیر قابل پیش بینی خود قرار داد. (همایون کاتوزیان، 1379: 140) یعنی در واقع، انقلاب مشروطه شرایط لازم را برای شکل دهی یک مدرنیزاسیون در کشور فراهم کرده بود و دیگر لزومی برای مدرنیزاسیون دیکتاتور مآبانه رضاشاهی وجود نداشت. به عبارت بهتر، عدم شکل گیری یک بورژوازی مستقل و عدم همیاری آنها با روحانیان و روشنفکران، باعث گردید رضاشاه آنها را سرکوب کرده و بورژوازی وابسته به خود را به ارمغان بیاورد. ماهیت خودخواهانه و محافظه کار اصلاحات رضاشاه را هیچ چیز بیش از این نکته آشکار نمی کند که هیچ مدرسه ای در املاک شاه تأسیس نشد. این همان مدرنیزاسیونی بود که تهدیدی برای منافع شاه نباشد. آن بخش از مدرنیزاسیون صورت گرفته در آموزش و پرورش عالی نیز از اواسط دهه 1930 به دلیل بوروکراسی اشباع شده و دانش آموختگان بیکاری بود که به منبع نارضایتی بدل شده بود. رضاشاه که قصد نداشت تحول اجتماعی ـ اقتصادی بزرگی ایجاد کند، ساخت طبقات سنتی را حفظ کرد و تنها خانواده پهلوی در مرکز طبقه مسلط قرار گرفت. (فاضلی، 1389: 171) تحولات نظام جهانی از ابتدای دهه 1930 به بعد سبب شد تا دولت رضاشاه به صورت گسترده ای در اقتصاد مداخله کند و بورژوازی تجاری وابسته ای ایجاد شود که به شدت به حفظ منافع خود حساس بود. در این بین نباید از یاد برد که برنامه مدرنیزاسیون دولتی رضاشاه طبقه جدیدی از ذی نفعان در ایران ایجاد کرد که فعالیت اصلی آنان مقاطعه کاری برای دولت یا شرکت های خارجی درگیر در پروژه های توسعه صنعتی ایران بود. رضاشاه در شرایطی ایران را ترک می کرد که در نتیجه سیاست های حکومت وی که ترکیب وضعیت نظام جهانی و شرایط درونی ایران نیز بر آنها مؤثر بود، طبقه جدیدی از زمینداران دارای منافع گسترده، تجار بزرگ وابسته به انحصارهای دولتی (بورژوای کمپرادور)، مقاطعه کاران وابسته به مداخله دولت در اقتصاد و فساد و زد و بندهای همراه با این اقدامات و یک بورژوازی نیم بند وابسته به دولت از خود به جا گذارده بود. اما میراث رضاشاه فقط در تأثیرات حکومت وی بر اقتصاد سیاسی ایران خلاصه نمی شود. میراث سیاسی حاکمیت وی برای ایران بعد از شهریور 1320 نیز حائز اهمیت است. رضاشاه بخش هایی از صاحبان صنایع، روشنفکران، بروکرات ها، بازرگانان صاحب انحصار و ارتش را با خود همراه ساخت، اما به بیگانگی قسمت عمده نیروهای خواستار مشارکت سیاسی با دولت کمک کرد. فوران این وضعیت را «فشردگی نیروهای اجتماعی» خوانده است. این فشردگی یکی از علل اصلی بروز مشارکت سیاسی سازمان نیافته و موجد هرج و مرج سیاسی بعد از سقوط رضاشاه بود. تعداد زیادی حزب، روزنامه و سازمان سیاسی کوچک و بزرگ سر برآوردند که خواسته های متعارض و تأثیر مشوش کننده آنها بر فضای اجتماعی، کار هر دولتی را برای سروسامان دادن به امور دشوار می ساخت. رویکرد اقتدارگرایانه رضاشاه سبب شد تا مجلس به زائده ای ساختگی و وزیران به نوکران خانگی وی و ابزاری برای آرزوهای شخصی و ثروت اندوزی او بدل شوند. چنین مجلسی که هرگز تعرضی به ساختار حاکم و منافع گروه های به قدرت رسیده به دوران رضاشاه نمی کرد، در دو سال اول بعد از سقوط رضاشاه نیز برقرار بود؛ زیرا نمایندگان مجلس سیزدهم قبل از سقوط وی دست چین شده بودند. رضاشاه علاوه بر تضعیف مجلس با حذف هر فرد و گروهی که تصور می شد می تواند قدرتی در برابر وی باشد به فرآیند بیگانگی سیاسی دامن زد. گروه بسیار کوچکی از نخبگان به شاه متصل و توده مردم از فرایند سیاسی دور بودند. شبه مدرنیسمی حاکم بود که بر پاتریموینالیسم (1) سنتی و نهادهای مدرن اتکا داشت. این خصیصه نظام سبب شد تا عارضه فقدان بروکرات های مستقل، حرفه ای و سالم که از عصر قاجار نبود آنها احساس می شد، شدیدتر شود. منش تحقیرآمیز و آکنده از سوء ظن رضاشاه و گرایش های خشونت بار وی، هر عنصر لایقی را حذف کرد و راه ابزار وجود را برای سیاستمداران فاقد روحیه پاکدامنی و خدمت گزاری به جامعه باز کرد. اقدام رضاشاه در خصوص خانه نشینی اجباری نهاد روحانیت و تغییر اجباری ساختار زندگی عشایری، به توسعه نامتوازن و احساس بیگانگی ناشی از آن دامن زد و دولت های بعد از خود را با بحران فقدان یکپارچگی مواجه ساخت. بی سبب نبود که حرکت های جدایی طلبی در بخش هایی از کشور ـ آذربایجان، کردستان و شورش عشایر فارس ـ بروز می کرد که بیشترین احساس بیگانگی و ظلم وجود داشت. عصر رضاشاه مصادف با ادغام دولت و دربار از یک سو و ارتش و دربار از سوی دیگر است. افسران ارتش که به تبعیت از شاه زمین های زیادی را تصاحب کردند به جزئی از الیگارشی حاکم تبدیل شدند و مقام های عالی را در نهادهای اقتصادی اشغال دادند. این افسران در حالی قدرت را در دست گرفتند که در لشگر قزاق به بلوغ سیاسی رسیده بودند و وفاداری به خودکامگی و مخالفت با اصلاحات وجه ممیزه آنها بود و مهر هویت خود را با شدت به تاریخ ایران 1300 و 1310 زدند. آنها به پشتوانه همین وفاداری نیز اجازه یافتند تا هرگونه فساد و خلافکاری نیز مرتکب شوند. مداخله این ارتش در تصرف زمین این میراث را به یادگار نهاده بود که می توان بوروکراسی را دور زد و حتی قانون جدید ثبت املاک را نیز نادیده گرفت. (فاضلی، 1389: 174 ـ 172) دموکراسی تحکیم شده، متضمن وجود احزاب پایدار است. تاریخ احزاب در ایران با بروز دو حزب دموکرات و اجتماعیون عامیون در مجلس مشروطه آغاز می شود. اولی حزبی شبیه دموکرات های غربی که می توان نماینده طبقه متوسط جدید ایران دانست. جدایی دین از سیاست، خدمت نظام وظیفه عمومی، تقسیم اراضی میان دهقانان، آموزش اجباری، تشکیل بانک کشاورزی و تأکید بر مالیات غیرمستقیم، برنامه این حزب را تشکیل می داد. (Banani, 1961: 20)  اعتدالیون که در مقابل جناح عامیون قرار داشتند، طرفدار تغییرات آهسته و مخالف اقدامات تندروانه و رادیکال بوده و تأکید داشتند عقاید و مرام حزب دموکرات با اصول و مبانی دین تطبیق نمی کند. خطرات حزب دموکرات در مورد تفکیک دین از دولت، بارها و بارها از جانب اعتدالیون مطرح می شد تا این مدعا اثبات شود که دموکرات ها دشمن روحانیت هستند. (بهار، 1371: 8 و 9) هرچند تصور می شد که اگر ساختار حزبی ایران در قالب دو حزب دموکرات و اجتماعیون عامیون دوام آورده بود، احتمالاً ساختاری دو حزبی در ایران شکل می گرفت، اما کودتای سال 1299 همین احتمال را نیز از میان برد. دوران رضاشاه مصادف با از میان رفتن حداقل ساختارهای دو حزبی در ایران است. فقط یک حزب مهم در تمام دوران رضاشاه آن هم به دستور خود وی ایجاد شد؛ حزب ایران نو  که با ظنین شدن شاه به قدرت گرفتن حزب، دستور داد منحل شود. ایران نو با هدف ایجاد یک حزب نیرومند طرفدار شاه به قصد تشکیل یک اکثریت منضبط در مجلس و تضمین اینکه بشود طرح های اصلاحی رادیکال را تصویب و قانونی کرد و همچنین بسیج و سازماندهی افسران ارتش، کارگزاران و برخی عناصر گسترده تر جامعه در پشت سر شاه از راه عضو گیری در مقیاس گسترده ایجاد شد. (اتابکی، 1385: 96) رضاشاه چنان با سازماندهی سیاسی در قالب نهادهای جامعه مدنی و بالاخص احزاب با شدت برخورد کرد که از عنوان جامعه مدنی در سازماندهی سیاسی اثری نماند. احزاب در زمان انقلاب مشروطه آن قدر کارآمد بود که با رهبری و مدیریت نهاد روحانیت چندین هزار نفر را حول یک ایده سازماندهی کند تا در سفارت انگلیس بست بنشینند، اما در زمان رضاشاه همین مقدار نیز از میان رفت. در این میان، گفته میلر تأمل برانگیز است که «سازمان لازم برای تحقق اهداف سیاسی نخبگان رضاشاه به چیزی فراتر از یک یا چند دوره کوچک نیاز نداشت». (Green, 1969: 345) گفته مذکور این سؤال را ایجاد می کند که چرا رضاشاه به سازمان حزبی نیاز نداشت. رویه دیگر این سؤال این است که چرا هیچ ساختار حزبی ای از درون جامعه ایجاد نشد. با توجه به شرایط ساختاری جامعه ایران ـ حضور 80 درصد جامعه در روستا و تحت سلطه مالکان بزرگ ـ رضاشاه به مشروعیت یافتن اقدامات خود توسط این گروه نیاز نداشت؛ زیرا این گروه قادر نبود بر جریان امور تأثیری بگذارد. از همین رو سازمان حزبی برای جلب نظر این گروه از افراد ضروری نبود. در ضمن نوع نوسازی مد نظر رضاشاه به هیچ تحول ساختاری نیاز نداشت. وی قصد نداشت تا در عمق ساختار روستایی نفوذ کند و بنابراین نیازی به ساختار حزبی برای بسیج نیروی عمده روستا ها نداشت. مدرنیزاسیون اقتدارگرایانه رضاشاه به کمک ارتش و بوروکراسی صورت می گرفت و وجود ارتش، وی را از هرگونه کسب مشروعیت برای اقداماتش بی نیاز می کرد. (فاضلی، 1389: 200) ایران در حالی وارد شرایط پس از سقوط رضاشاه می شد که تقریباً هیچ تشکل سیاسی سازمان یافته ای در کشور وجود نداشت. تجربه فعالیت حزبی قریب دو دهه به فراموشی سپرده شده بود. لیکن به محض سقوط رضاشاه، احزاب سیاسی متعددی سر بر آوردند. کمیت به معنای پایداری یا کیفیت احزاب و روزنامه ها نبود. (لنچافسکی، 1351: 230) احزابی نظیر «اراده ملی» سید ضیاء و «دموکرات ایران» احمد قوام نیز چیزی بیش از تداوم نظام «دوره» (2) نبودند. جالب اینکه می کوشیدند وظیفه متناقض جمع کردن رهبران الیگارشی حاکم، روشنفکران و توده هایی را که تازه آگاهی سیاسی پیدا کرده بودند کنار هم جمع کنند. حزب دموکرات ایران قوام چنان حزبی بود که به محض رفتن قوام و فروپاشی حزب، شاه تصمیم داشت سردار فاخر حکمت را نامزد نخست وزیری کند. (عظیمی، 1374: 221 و 222) جبهه ملی نیز هیچ گاه ساختار حزبی منسجم را پیدا نکرد. به علاوه، باید در نظر داشت که جبهه ملی بیش از آنکه به  دلیل اشتراکات ساختاری نیروهای موجود در آن به وجود آمده باشد، به دلیل حضور دشمن مشترک ـ ارتش، دربار و نیروی خارجی ـ پدید آمده بود. قانون انتخابات سال 1906 فقط به افرادی که بیشتر از 1000 تومان دارایی داشتند حق رأی داده بود و عشایر نیز به دلیل یکجا نشین نبودن حق رأی نداشتند. اما قانون سال 1914 شرط ثروت را برداشت و به همه مردان حق رأی داد. رأی دهندگان قانون سال 1906 به راحتی تحت کنترل دولت یا نفوذ خارجی نبودند اما کسانی که با قانون سال 1914 می توانستند رأی بدهند، به راحتی تحت کنترل رؤسای عشایر و زمین داران بودند. این قانون را همان زمین دارانی که می دانستند قادرند توده ها را کنترل کنند تصویب کردند. (Razi, 1989: 7) نیاز به حزب در اصل از میان رفت؛ زیرا زمین داران و دولت قادر بودند بدون سازماندهی سیاسی، مردم تحت نفوذ خود را برای رأی دادن به نامزدهای مطلوب تحت فشار قرار دهند. بورژوازی صنعتی مستقلی در ایران وجود نداشت، تجار بزرگ نیز منافع عمده ای در زمین داری داشتند و از همین رو تأمین مالی حزب با مشکل مواجه بود. زمینداران احتیاجی به حزب نداشتند تا رأی دهندگان را بسیج کنند و بورژوازی نیز قدرت کافی برای سازماندهی فعالیت حزبی نداشت. بورژوازی موجود دست ساز دولت و دربار بود و به این ترتیب نیز در مقابله با نیروی ضد دموکراتیک دربار و زمین داران، حامی نداشت. مصالحه و سازش میان بورژوازی وابسته به دولت و نظام جهانی و زمین داری در قالب نهاد سلطنت و دربار صورت گرفته بود. ازاین رو، دو نیروی قدرتمندی که می توانستند تأمین کننده ساختار و سازمان حزبی باشند، یکی نیازی به کار حزبی نداشت و دیگری نفعی در آن نمی دید. نهاد روحانیت هم به دلیل مخالفت با دیکتاتوری حکومت رضاشاه به شدت توسط حکومت و شخص رضاشاه در تنگنا قرار گرفته بودند و چاره ای جز سکوت و و فعالیت مخفیانه نداشتند؛ هرچند در مواقع ضروری به صورت علنی مخالفت می کردند که از جمله آنها می توان به فعالیت های مرحوم مدرس با رضاشاه را نام برد. به این ترتیب، می توان با این ایده که احزاب در ایران ترجمان نیروهای اجتماعی نبوده اند به شدت مخالفت کرد. احزاب، ترجمان نیروهای اجتماعی بودند، ولی نیروهایی که برای کسب رأی به حزب نیاز داشتند. گروه هایی که به حزب نیازمند نبودند، ترجمان حزبی نیز نداشتند. آنها که به چنین ساختاری نیازمند بودند، چنان حجم اندکی از جامعه ایران را شامل می شدند که برای قدرتمند شدن چاره ای جز ائتلاف نداشتند. این ائتلاف ها بر حول منافعی گاه کاملاً متعارض شکل می گرفتند. نیروهایی در درون حزب گرد می آمدند که غالباً تعریف کردن برنامه و ایدئولوژی واحدی برای همه آنها دشوار بود. به همین ترتیب می توان گفت فقدان برنامه و اهداف عملی از سوی این احزاب از ناتوانی رهبران و اعضای آنها برای ارائه برنامه های عملی ناشی نمی شده، بلکه محصول تعارض ساختاری منافع گروه های موجود در این احزاب بوده است که سبب می شد دست یابی به برنامه ای قابل قبول برای همه دشوار باشد. (فاضلی، 1389: 203 و 204) مدرنیزاسیون در پایان قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم در ایران اندک بود. تداوم الگوی تیول داری و فقدان حاکمیت غیر متمرکز که در اثر ادغام در بازار جهانی تقویت نیز شده بود به ضعف ساختاری ظرفیت دولت برای آغاز مدرنیزاسیون کمک می کرد. به این ترتیب، ایران در ابتدای قرن بیستم کشوری فاقد مدرنیزاسیون جدی و به تبع آن فاقد گروه بندی های متکثر ناشی از گسترش شیوه های تولید مدرن بود. کماکان زمین داری الگوی غالب صورت بندی اجتماعی به شمار می رفت که قدرت آن در قیاس با گذشته افزایش یافته بود. بنابراین، صحبت از تعادل نیروی طبقات اجتماعی در برابر یکدیگر در ایران ابتدای قرن بیستم بی معناست. عصر رضاشاه زمانی آغاز شد که بورژوازی تجاری ایران نتوانسته بود از طریق دموکراسی نیم بند انقلاب مشروطه به امنیت لازم برای گسترش کسب و کار خود دست یابد و بالاخص شروع جنگ جهانی اول، همه امیدها را برای رونق اقتصادی از بین برده بود. نفت نیز به تازگی کشف شده بود و دولت مرکزی درآمدی غیر از آنچه از فروش تیول ها به دست می آمد، به چنگ می آورد. سیاست انگلیسی ها برای ممانعت از شکل گیری دولت قوی در ایران پس از عبور از انقلاب بلشویکی تغییر کرده و اکنون ایران را به عنوان سپری در برابر پاگرفتن بلشویسم در ایران و شروع تهدیدی برای هند می خواستند. رضاشاه بدون آنکه تغییری در ساختار روابط طبقاتی در ایران ایجاد کند، به اتکای ارتش و بروکرات ها دست به مدرنیزاسیون زد. بروز طبقه ای از امرای ارتش که زمین دار شده و جانشین زمین داران قاجار شده بودند، احداث مجموعه ای از کارخانجات هزینه بر، مداخله گسترده در اقتصاد ـ که بحران سال 1929 در نظام جهانی به آن دامن زد ـ و ایجاد یک طبقه بورژوازی وابسته، پدیدار شدن طبقه ای از مقاطعه کاران وابسته به پروژه های دولتی، توسعه نامتوازن و سرکوب همه نیروهای اجتماعی که احتمالاً می توانستند در برابر شاه مقاومت کنند، پی آمد این مدرنیزاسیون اقتدار گرا بود. رضاشاه در شرایطی کشور را ترک کرد که: 1. زمین داران کماکان قدرت برتر در ترکیب طبقاتی بودند؛ 2. نه تنها تعادل قدرت طبقاتی بر اثر فرایند مدرنیزاسیون افزوده نشد، بلکه به واسطه مشارکت بیشتر ارتش و دربار در ساختار زمین داری، قدرت زمین داران در برابر بقیه طبقات اجتماعی تقویت شده بود. مجموع قدرت طبقات نیز در برابر قدرت دولت تضعیف شد؛ 3. بورژوازی کمپرادور به نحوی تقویت شد که منافع گسترده ای در تداوم اقتدار گرایی و حفظ رابطه با نظام جهانی داشت؛ 4. مدرنیزاسیون سرمایه بر و ناکارآمد به ضعف تاریخی طبقه کارگر در ایران دامن زد؛ 5. توسعه نامتوازن سبب تداوم انقیاد دهقان ایرانی و به تبع آن محروم ماندن هر جنبشی از بزرگ ترین بخش جمعیت جامعه شد؛ 6 . گسترش فساد ناشی از مداخله گسترده ارتش و دربار در بوروکراسی، ظرفیت دولت را در ایران بیش از گذشته کاهش داد؛ 7. سرکوب شدید، تمام پتانسیل های شکل گیری سازماندهی سیاسی را از میان برد و دولت های پس از شهریور 1320 را با دشواری های بی ثباتی سیاسی مواجه کرد؛ 8 . مدرنیزاسیون اقتدارگرا در دوران رضاشاه مسبب پلورالیسم (کثرت گرایی) اقتصادی و اجتماعی متوازن نشد و از همین رو احزاب در ایران بعد از رضاشاه از منابع ساختاری سازماندهی خود بی بهره بودند. تجربه دموکراسی با چنین میراث به جا مانده از عصر رضاشاه آغاز شد. همه دولت های دوره تجربه دموکراسی در ایران به علت: 1. ضعف تاریخی دستگاه بوروکراسی؛ 2. منافع تضمین شده بروکرات ها در حفظ وضع موجود؛ 3. نفوذ گسترده ارتش و دربار در دستگاه بوروکراسی؛ 4. مدرنیزاسیون سطحی آموزش و پرورش و به تبع آن ناکارآمدی نیروهای موجود در بوروکراسی؛ 5. ائتلاف بورژوازی شهری و روستایی علیه بوروکراسی و تلاش برای تضعیف آن؛ 6 . مداخله قدرت های خارجی و بالاخص اختصاص بخشی از توانایی های دولت ایران به تأمین نیازهای جنگ؛ 7. جایگاه ساختاری مجلس به عنوان نماینده منافع متعارض گروه های مختلف و نقش نظارتی آن بر کابینه که اثری متزلزل کننده بر دولت ها داشت، فاقد ظرفیت های لازم برای دولت دموکراتیک قدرتمند بودند و نتوانستند به واسطه ایفای کارکردهای خود مشروعیتی برای دموکراسی فراهم کنند. مجلس نیز با ناکارآمدی خود نقش بزرگی در زایل کردن مشروعیت دموکراسی داشت. (فاضلی، 1389: 209 ـ 206) پی نوشت: 1. نظریه پاتریمونیالیسم نیز در زمره نظریات سلطانیسم قرار دارد، به همین دلیل این نظریه در متن نظریه سلطانیسم مورد تحلیل قرار می گیرد. بدیهی است اغلب ویژگی های نظام پاتریمونیال با نظریه سلطانیسم مشترک می باشد. حکومت پاتریمونیال به معنای گسترش حوزه خانوادگی حاکم است که در آن رابطه میان حاکم (شاه) و مقامات دولتی براساس اقتدار پدری و وابستگی فرزندی است. در مرکز مدل پاتریمونیال این ایده وجود دارد که پدران و شوهران، کارفرمایان، معلمان و غیره همگی نماینده یا مدل کوچکی از قدرت دولتی هستند که تنها منافع نخبگان پاتریمونیال را نمایندگی می کند. به عبارت دیگر این مدل، دولت را منبع یا نقطه تمرکز قدرت تصور می کند که در هر سطح یا حوزه ای نظیر خانواده دولت، آموزش، تولید و ... یکسان است. پاتریمونیالیسم یک ساختار سیاسی است که به شدت غیررسمی بوده و خصلت شخصی دارد و در آن ساختار دولت ادامه حاکم و دربار محسوب می گردد.(Bill. J. and Leiden, 1984: 203 - 211) 2. نظام دوره به تشکلی گفته می شود که ساختاری پایدار و مرام نامه حزبی همانند یک حزب ندارد. منابع و مآخذ آبادیان، حسین، 1374، مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه، تهران، نشر نی. آبراهامیان، یرواند، 1377، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی. اتابکی، تورج، 1385، «ایران نو و زوال سیاست های حزبی در دوره رضاشاه»، در  تجدد آمرانه، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران، نشر ققنوس. افشار، ایرج، 1359، اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده، تهران، سازمان انتشارات جاویدان. ایوبی، حجت الله، 1383، پیدایش و پایایی احزاب سیاسی در غرب، تهران، انتشارات سروش. بروجردی، مهرزاد، 1383، روشنفکران ایرانی و غرب، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز. بشیریه، حسین، 1384، موج جدید نظریه های گذار به دموکراسی، تهران، نشر نگاه معاصر. بهار، ملک الشعرا، 1371،  تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، امیرکبیر، چ چهارم. حسینیان، روح الله، 1383، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی. حسینی زاده، سید محمد علی، 1386، اسلام سیاسی در ایران، قم، انتشارات دانشگاه مفید. عظیمی، فخرالدین، 1374، بحران دموکراسی در ایران 1332 ـ 1320، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، تهران، نشر البرز. فاضلی، محمد، 1389، بنیان های ساختاری تحکیم دموکراسی (تجربه دموکراسی در ایران، ترکیه و کره جنوبی)، تهران، انتشارات کندوکاو. کاتم، ریچارد، 1383، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی. لنچافسکی، ژرژ، 1351، غرب و شوروی در ایران: سی سال رقابت 1948 ـ 1918، ترجمه حورا یاوری، بی جا، انتشارات روزنامه سحر. متیو، الیوت، 1385، «ایران نو و زوال سیاست های حزبی در دوره رضاشاه»، در تورج اتابکی، تجدد آمرانه، تهران، ققنوس. ملکی، خلیل، 1377، نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی، گزینش و ویرایش عبدالله برهان، تهران، نشر مرکز. همایون کاتوزیان، محمدعلی، 1379، اقتصاد سیاسی در ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمد رضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز. ـــــــــــــــــ ، 1372، مصدق و نبرد قدرت در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا. ـــــــــــــــــ ، 1373، دولت و جامعه در ایران، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز. Banani, Amin, 1961, The Modernization if Iran 1921-1941, Stanfird University Press. Bill. J.1984 and Leiden, Political in the middle East, Boston, Little Brown. Ghods, M.Reza, 1991, “Gaverment and Society in Iran, 1926-34”, Middel Eastern Studies, Vol, 27, No.2. Miller,Wiliam Green, 1969, “Political Organization in Iran: FromDorweh to Political Party: part ll”, Middel East Journal, Vol: 23, No: 3. Razi,G. Hossein, 1989, Genesis of Party in Iran: A Case Study if the Interaction between the Political Parties, Iranian Studies. عباسعلی رهبر: استادیار دانشگاه علامه طباطبایی. حسن صادقیان کمارعلیا: کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی. فصلنامه علمی ـ پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی 35 ادامه دارد...

http://fna.ir/





94/11/16 - 05:14





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن