محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830075783
به بهانه نخستین سالگرد شهادت «رحمت الله ابوالقاسمی یزدی»؛ روایتی از یک زندگی ۵ ساله/ میخواهم شبیه بابا باشم
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به بهانه نخستین سالگرد شهادت «رحمت الله ابوالقاسمی یزدی»؛
روایتی از یک زندگی ۵ ساله/ میخواهم شبیه بابا باشم
مادر میگفت: گاهی صدیقهزهرا شلوارش را روی پاهایش میکشید تا مثل پدر باشد! میگفت پاهایم بهشت رفتهاند...
خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مریم اختری؛ زمستان سال 92 به دیدنش رفتیم. اولین دیدار ما در بیمارستان بقیه الله بود، طبقه دهم، بخش دیالیز. گویا 4-5 روز از هفته مهمان این بخش است، انگار که بخشی از محل زندگی او شده بود. جدای از آن، هر ماه بستری میشد. جمعشدن آب ریه از طرفی، فشار خون، قند خون و ... هر کدام قصهای جداگانه بود و بهانهای برای رفتن به خانه دوم یا همان بیمارستان! ساعتهای بیمارستان، پرستار همراهیاش میکرد. 2 فرزند دوقلوی دختر و پسر زمانی برای همسر باقی نمیگذاشت تا با او بیاید. ساعتی در بیمارستان ماندیم که البته تنها صرف احوالپرسی شد. پرستار همراه توضیح داد که حس شنوایی او هم مشکل دارد. راهی خانهاش شدیم که تا برگشت او به خانه، با همسر صحبت را آغاز کنیم. «رحمت الله ابوالقاسمی یزدی»، جانباز 70 درصد دفاع مقدس، در گوشهای از شهر تهران صاحبخانه و میزبان ما بود. طبقه 3 یا 4 بود گمانم، با آسانسوری کوچک که ویلچر به زحمت در آن جاگیر میشد!
آنچه خواهید دید، ماحصل گفتگوی ما با «زینب سلیمی» همسر این جانباز سرافراز بود که البته در حضور خود او انجام شد. و البته چند جمله کوتاه از پرستار او. هرچند «آقا رحمت» به دلیل مشکلات شنوایی کمتر همراهی میکرد؛ حرفهایمان را نمیشنید شاید... بنا بود مصاحبه برای روز تولدش کار شود. همکار عکاسم اما دغدغه شیرینتری داشت. قرار بود مستند ویژهای از زندگی او تهیه کند که ... مستند او ناتمام ماند و حال باید برای سالگرد شهادتش خاطراتمان را مرور کنیم... *نماز خواندن بلدی؟ پرستارش میگفت «اگر نماز خواندن ما را نبیند، اجازه نمیدهد کمکاش کنیم... اصلاً اجازه نمیدهد نزدیک او بمانیم! بهیاد دارم اوایل یکبار طاقت نیاورد و به من گفت «تو اصلاً نماز خواندن بلد هستی؟» برایش توضیح دادم که مکبر و قاری قرآن مدرسه بودهام و ... کمی خیالش راحت شده بود انگار... حالا دیگر تا حدی مرا قبول کرده بود...»
*همسرم انجام دهد پرستار ادامه داد: «اصرار داشت همسرش همراهیاش کند و کارهای شخصی او را انجام دهد. به من دیر عادت کرد و هرچقدر هم که توضیح میدادم که کار من همین است و برای انجام آن حقوق میگیرم، کمتر نتیجه میداد و اغلب راضیاش نمیکرد. عملی کردن این خواسته با وجود 2 کوچولوی دوقلو تا حدی امکانپذیر نبود...» حق با پرستار بود. زینب خانم هم حرفها را تأیید میکرد. دوقلوها 2 ساله بودند که دیدیمشان... از سروکول همه بالا میرفتند... با اینکه زمان نسبتاً طولانی کنار این خانواده بودیم اما بیشترین زمان مادر صرف دوقلوها شد.
*مشکلات زندگی جانباز ازدواج با جانباز جزء رویاهای «زینب» بود. دوستانش میدانستند. در 27 سالگی به خواستهاش رسید. رفقای دو طرف واسطه و معرف بودند، «زینب» متولد سال 53 که 9 سال با آقا رحمت اختلاف سن داشت. برادر زینب هم جانباز 50 درصد بود که دیدن مشکلات او مخالفتها را برای ازدواجش را بیشتر میکرد. با این وجود جز آرزوهایش زندگی با جانباز بود... مادر اما راضی نمیشد رنج دوباره را... «دوستانم خواستهام را میدانستند و مشکلات پیشرو را. با چندین و چند واسطه، آقا رحمت به من معرفی شد. فاطمیه سال 88 برای نخستینبار یکدیگر را دیدیم... یک-دو روزه عقد کردیم و تقریباً طی دو هفته زندگی را شروع کردیم، با جشنی کوتاه و مراسمی مختصر، بدون حضور مادر...»
*جانباز سرحال مرد زندگی زینب، جانباز 70 درصد بود اما بسیار سرحال و سرزنده. با پدرش به خواستگاری آمد. مرد پرکار، فعال و سرحال. حتی سالهای اول، تمام خریدهای خانه به عهده او بود. «باوجود جانبازی پایش، اهل پیادهروی بود. مثلاً با اینکه اتاق آقا رحمت در طبقه 13 وزارت جهاد کشاورزی در میدان فاطمی قرار داشت، اگر آسانسور قطع بود برای نماز جماعت با عصا از راهپلهها پایین میآمد و دوباره از همان مسیر به اتاقش برمیگشت... اصلاً اهل یکجا نشستن نبود. همه چیز عالی بود تا مهر ماه سال 90 که کلیههایش از کار افتاد و به دیالیز رسید. طی چند روز بعد از آن روحیهاش را کاملاً از دست داد. کسی که نماز جماعتش ترک نمیشد، به واسطه این مشکل، تا یکسال حتی به محل کار هم نرفت!»
*جشن تولد همسرم «روند کسالت و از دست دادن روحیهاش تا اوایل سال 92 ادامه داشت... باید کاری میکردم که حال روحیاش بهتر شود. 21 مهر سال 91 و 92 تمامی دوستان قدیمی و جدیدش را به بهانه تولد آقا رحمت دعوت کردم... همصحبتی با دیگران به وضوح اثر مطلوب در روحیه ضعیف شدهاش داشت. یکی از دوستانش هم برای سفر ما را به اطراف تهران میبرد. آن سفر کوتاه هم حسابی سرحالش میآورد. جان آقا رحمت به روحیهاش وابسته بود و چقدر تلاش کردم حداقل دوستانش بعد از مراسمهای تولد و ... زمانی برای او بگذارند و فراموشش نکنند، اما فراموش کردند مثل همیشه...»
*ترس از تنهایی «بچهها از صبح تا حدود ساعت 14 پرستار داشتند. از صبح باید به کارهای خانه رسیدگی میکردم و البته امورات بیرون از خانه، بانک، خریدهای مختلف، داروهای آقا رحمت و...» «استرسها به قلبم فشار آورده و آرتروز مزید بر علت شده بود. نگرانیام این بود که اگر من هم از پا بیفتم چه اتفاقی میافتد؟ طی حدود 2 سال و نیم، حتی باید او را بغل میگرفتم و به دستشویی میبردم... با کمک همسر خواهر آقا رحمت، تصمیم گرفتیم در صورت امکان پرستار شبانهروزی داشته باشد... هرچه بیماریاش شدت میگرفت، وابستگیاش هم به من بیشتر میشود و دائماً نگران این بود که من هم او را تنها بگذارم... دلش میخواست کسی با او حرف بزند و با وجود بچهها معمولاً نمیتوانستم زمان زیادی را برای او اختصاص دهم...»
*بدون هیچ کمکی «بچهها آن زمان 6-7 ماهه بودند و سختی بیماری آقا رحمت با وجود بچهها مضاعف میشد. بخصوص اوایل بیماری که هر ماه بخاطر کنترل فشار خون، آبآوردن ریه و ... در بیمارستان بستری میشد رسیدگی به او جدیتر بود. کلیه پیوندی نیاز به مصرف آب بسیار زیاد دارد و از طرفی فرد دیالیزی میتواند نهایت روزی 2 لیوان آب استفاده کند! اینکه یکمرتبه آب را از او بگیرم، کار بسیار سختی بود... بماند که چقدر بخاطر آب بحث و جدل داشتیم! حالا دیگر آب زیاد به ریههایش هم به دلیل آبآوردگی، آسیب میرساند و به تبع آن شاید قلب... حالا دیگر تقریباً آقا رحمت زمینگیر شده بود و باید همزمان به او و دوقلوهای 6 ماهه رسیدگی میکردم بدون هیچ کمکی!»
*حق پرستاری «بعد از جانبازی و عفونت پاها، آنقدر آنتیبیوتیک قوی مصرف کرد که عصب شنوایی را از دست داد و پس از مدتی کلیه هم از کار افتاد. بنیاد قائل به این نبود که از دسترفتن کلیهها از عوارض جانبازی است. قائم مقام بنیاد گفته بود او دیابت دارد و به همین دلیل کلیههایش از کار افتاد... یادم هست به آن مسئول بنیاد گفتم «افراد زیادی بودند که با وجود سلامت کامل جبهه نرفتند و همسرم با داشتن دیابت در جنگ حاضر شد...» چون همسرم در جهاد کشاورزی شاغل بود، بنیاد تنها حق پرستاری به من میداد. بعد از کارافتادگی کامل کلیه، تنها برای یک سال پرستار دادند که هر روز همسرم را از ساعت 11 صبح برای دیالیز به بیمارستان میبرد و برمیگرداند. آن هم با واسطه دوستان هماهنگ شد... بعد از آن دیگر هزینههای پرستار را خودمان میدادیم تا همین کار را انجام دهد. هزینههای درمانی آقا رحمت بسیار بالا بود...» *گروه نماز جمعه «از زمان جنگ تا زمانیکه هنوز بچهها کوچکتر بودند، نماز جمعه آقا رحمت ترک نشد. کالسکه بچهها، ویلچر آقا و من، گروه خانوادگی ما برای رفتن به نماز جمعه بود!»
*یادگار کربلای 5 «دانشجوی جغرافیای دانشگاه تهران که بسیجی به جبهه رفت، در تیپ ذوالفقار توپخانه مشغول به خدمت شد. در کربلای 5 پاهایش جانباز شد که به علت عفونت زیاد، بعد از اعزام به آلمان پاهایش را قطع کردند. گفته بودند در ایران کاری از دست ما بر نمیآید... آقا رحمت با اصابت خمپاره جانباز شده بود. بیشتر از این برایم از جانبازیاش نگفت... با اینکه دورههای ثبت خاطرات را طی کرده بودم اما او اهل حرف زدن از جنگآوریهایش نبود...»
*نویسندگی "مقاله نامه دانش بومی توسعه پایدار کشاورزی، روستایی و عشایری" نام کتابی بود که آقا رحمت جمعآوری کرده بود. به گمانم به پیشنهاد خودش همسرش برای ما آورد تا نشانمان دهد. کتابی که آذرماه سال 89 توسط نشر آموزش کشاورزی به چاپ رسید. *همه پزشکاند اکنون که دوبار صدای ضبط شده آن شب را مرور میکنم، دلم برای خانه آنها تنگ میشود... صدای احوالپرسی آقا رحیم میآید. حال همکار عکاسم را میپرسد. با اینکه صبح در بیمارستان همدیگر را دیدهایم، یادش نمیآید... همسرش میگوید تصور میکند افرادی که بیمارستان هستند، همه پزشکاند...
*مثل پدر مادر میگفت «گاهی صدیقهزهرا شلوارش را روی پاهایش میکشید تا مثل پدر باشد! میگفت پاهایم بهشت رفتهاند... از من بارها سراغ پاهای پدرش را گرفته بود. به او گفته بودم آدمهای بد بابا را اذیت کردهاند و بعد از آن پاهای بابا رفتهاند بهشت...
آقا رحمت که به بیمارستان میرفت، بچهها دائما میپرسیدند؛ -بابا کجا رفته؟ -چرا نمیآید؟ -دعا کنیم بابا زود بیاید... با این حال وقتی برمیگشت زیاد نمیتوانست با بچهها بازی کند... درد داشت و بالارفتن بچهها از سروکولش درد را خیلی زیاد میکرد. به حدی که گاهی فریاد میزد! اگر بچهها نزدیک نمیرفتند هم ناراحت میشد... دلش میخواست بازی کند با آنها اما نه خوب میشنید حرفهایشان را که با آنها همکلام شود و نه توان داشت که بازی کند...» *شادی بچهها شیطنت دوقلوها دیدنی است آن روز 2 سال و نیم بودند و الآن نهایتاً 4 سال و نیم «امیرعباس و صدیقهزهرا»... کوچولوهای متولد 10 اردیبهشت ماه. تقریباً زمینه تمام صدای مصاحبه، یا فریادهای شادی بچههاست یا صدای اسباببازی و باز کردن خوراکیهایشان. لحظهای آرام نمیماندند این 2 قلوهای زیبا... آنقدر که میدیدم همکار عکاسم برای از دست ندادن ثبت لحظهای برخی عکسها به سختی روی یک پا میایستاد تا بچهها با اسباببازیهایشان دور او بچرخند و شاید لحظهای در کادر دوربین نباشند!
*اگر زمان برگردد... زینب اما با تمام فشار روحی هنوز از انتخابش راضی و خوشحال بود... میگفت «اگر زمان برگردد باز هم انتخابم همین است؛ همسر جانباز!»
*نخستین سالگرد شهادت «رحمتالله ابوالقاسمی یزدی» جانباز 70 درصد دفاع مقدس که پس از 28 سال تحمل مجروحیت و دردهای ناشی از مشکلات جانبازی، 13 بهمن ماه سال 93 به شهادت رسید و اعضای بدنش اهدا شد. پیکر مطهر او 15 بهمنماه از مقابل وزارت کشاورزی تشییع و در قطعه 24 گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد. نخستین سالگرد این جانباز شهید، صبح پنجشنبه 15 بهمن ماه 94 بر سر گلزار او در بهشتزهرا و عصر همان روز از ساعت 15 تا 16:30 در مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) واقع در بزرگراه نواب صفوی، خیابان بریانک غربی برگزار خواهد شد.
94/11/15 - 11:11
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]
صفحات پیشنهادی
آیت الله حائری: به پاکی جنتی و یزدی شهادت می دهم
عضو خبرگان رهبری گفت هیچکس نمی تواند مقام معظم رهبری را به نام خود مصادره کند رهبری به هیچ گروه و شخص خاصی تعلق ندارد و باید این حصر را شکست خبرگزاری مهر آیت الله محی الدین حائری جمعه شب در جمع خبرنگاران گفت هرزمانیکه آینده را تاریک دیدم به خوبی توانستیم از آن دوره گذر کنیمشهادت 730 قربانی ترور در نخستین سال پیروزی انقلاب/ چاپ جلد دوم «روزشمار وقایع تروریستی ایران»
گروه جهاد و حماسه دبیرکل بنیاد هابیلیان گفت از 22 بهمن 57 تا 29 اسفند 58 در مجموع 730 نفر در استان های مختلف کشور قربانی ترور شدند سیدمحمدجواد هاشمی نژاد دبیرکل بنیاد هابیلیان در گفت وگو با خبرگزاری بین المللی قرآن ایکنا با بیان اینکه از 22 بهمن 57 تا 29 اسفند 58 در مجموع 730روایتی ویژه از دیدار آیت الله خامنه ای با امام خمینی در خط حزب الله هجدهم
شماره هجدهم خط حزب الله با روایتی از دیدار آیت الله خامنه ای با امام خمینی با عنوان دیدار با خورشید در انتهای شب منتشر شد به گزارش سراج24 هجدهمین شماره ی هفته نامه ی خط حزب الله با روایتی تاریخی از حضور حضرت آیت الله خامنه ای در مبارزات روزهای منتهی به بازگشت حضرت امام رحمه اآسمانی شدن یک عاشق در مجنون!/ فاصله زمانی شهادت محمد از میز کلاس تا سنگر جبهه فقط دو ماه شد/ استخاره آیت الله
برادر شهیدان یوسفی منیر گفت من و امثال من که زمان جنگ را درک کرده ایم امروز هم در حسرت همان روزها و قافله ای که از آن جا مانده ایم هستیم گروه فرهنگ پایداری آناج برگزاری کنگره بزرگداشت 36000 شهید دانش آموز و شهید شاخص ملی ایران قربانی در تبریز بهانه گفت و گویی شد که هم اکنوندر مراسم تجلیل از صف شکنان تحریم در فاز ۱۵ و ۱۶/ سردار عبداللهی: خوشحال شدیم خارجی ها به بهانه تحریم از پارس ج
فرمانده قراردگاه سازندگی خاتم الانبیاء با تاکید بر ضرورت صرفه جویی و اولویت بندی در اجرای پروژه های نفتی گفت بخش EC تولید نفتا در پروژه پالایشگاه ستاره خلیج فارس از دو هفته پیش آماده بهره برداری قرار گرفته است به گزارش جهاد پرس به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا آیین تجلیل اروایتی ویژه از دیدار آیت الله خامنه ای با امام خمینی(ره)
هجدهمین شماره ی هفته نامه ی خط حزب الله با روایتی تاریخی از حضور حضرت آیت الله خامنه ای در مبارزات روزهای منتهی به بازگشت حضرت امام رحمه الله به ایران و دیدار ایشان در مدرسه ی علوی در روز ۱۲ بهمن منتشر شد پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای سخن هفتهسردار عبداللهی: خوشحال شدیم خارجی ها به بهانه تحریم از پارس جنوبی رفتند/ رئیس کمیسیون عمران: انحصار غربی ها در
فرمانده قراردگاه سازندگی خاتم الانبیاء با تاکید بر ضرورت صرفه جویی و اولویت بندی در اجرای پروژه های نفتی گفت بخش EC تولید نفتا در پروژه پالایشگاه ستاره خلیج فارس از دو هفته پیش آماده بهره برداری قرار گرفته است به گزارش خبرلنده به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا آیین تجلیل ازنگاهی به نمایش «صبح بخیر» «صبح بخیر»؛روایتی برای یادآوری نزدیکی مرگ به انسان
نگاهی به نمایش صبح بخیرصبح بخیر روایتی برای یادآوری نزدیکی مرگ به انساننمایش صبح بخیر به نویسندگی و کارگردانی سیروس همتی با موضوع جنگ درگیری و رویارویی افراد با مرگ عشق فداکاری و محبت میان یک خانواده را به نمایش میگذارد به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاری فارس نمایش «صبحیادواره «سردار شهید توکل قلاوند» در اندیمشک برگزار شد آیتالله فرحانی: فرهنگ ایثار و شهادت با برپایی
یادواره سردار شهید توکل قلاوند در اندیمشک برگزار شدآیتالله فرحانی فرهنگ ایثار و شهادت با برپایی یادواره شهدا فراگیر میشودمعاون آموزش حوزههای علمیه کشور گفت فرهنگ ایثار و شهادت با برپایی یادواره شهدا فراگیر میشود به گزارش خبرگزاری فارس از اندیمشک یادواره سردار شهید توکل قلسردار عبداللهی: خوشحال شدیم خارجی ها به بهانه تحریم از پارس جنوبی رفتند/ ستاره خلیج فارس آماده تولید زودهنگام
مراسم تجلیل از فعالان راه اندازی فازهای ۱۵ و ۱۶ پارس جنوبی با حضور فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا ص و برخی برخی مسئولان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در خبرگزاری فارس برگزار شد به گزارش سراج24 آیین تجلیل از فعالان راه اندازی فازهای 15 و 16 پارس جنوبی ساعت 15 امروز با حض-
گوناگون
پربازدیدترینها