تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827567519




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تابش انقلاب ایران فراتر از نظریه ها / انقلاب و تحریف / انقلاب اسلامی به مثابه بازگشت به خویشتن


واضح آرشیو وب فارسی:زمان نیوز: نبود یا ضعف حافظه ی جمعی و تاریخی در میان افراد یک ملت یا یک گروه، عمدتاً با عنوان فراموشی تاریخی مورد اشاره قرار می گیرد. موضوعی که در جامعه ی ایرانی نیز از آن سخن به میان می آید و بسیاری از محققان و صاحب نظران بر این باورند که جامعه ی ایرانی از گذشته های دور، با مشکلی به نام فراموشی تاریخی دست وپنجه نرم می کند.زمینه های اجتماعی دستبرد تاریخی به بزرگ ترین جنبش ایران انقلاب و تحریف هستی موسوی؛ انقلاب اسلامی بدون شک بزرگ ترین انقلاب نیمه ی دوم قرن بیستم بود که با خود، سیلی از تغییرات را در محیط منطقه ای و حتی بین المللی ایجاد کرد. انقلابی که در سطح داخلی نیز تغییراتی بنیادین را به دنبال داشت و چهره ی ایران را نسبت به دوران پهلوی در تمام عرصه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تغییر داد. انقلابی متکی بر ارزش های دینی و شاخصه های بارز فرهنگی که آن را از بسیاری دیگر از انقلاب ها متمایز می ساخت. با این همه و به رغم ویژگی های منحصربه فرد انقلاب و تاریخ آن، در سال های اخیر شاهد تحریف تاریخ انقلاب اسلامی از سوی افراد و گروه های مختلف هستیم. این تحریف تاریخی اغلب عامدانه رخ داده و گاه نیز بدون قصد و نیت سوء. با این همه، این تحریف تاریخ انقلاب و تغییر یا نادیده گرفتن بخش هایی از آن، چه عامدانه صورت گرفته باشد و چه از سر ناآگاهی، در آینده می تواند آسیب های فراوانی را به دنبال داشته باشد. به همین دلیل است که بررسی دلایل چنین رخدادی می باید در مرکز توجه قرار گیرد. در مجموع و از منظری آسیب شناسانه، می توان گفت دو دسته عوامل داخلی و خارجی در تحریف تاریخ انقلاب نقش دارند که بررسی هریک می تواند حائز اهمیت فراوان باشد. به تعبیری و از منظر نظریه پردازان تحلیل گفتمان با گرایش های پست مدرنیستی، دو رهیافت را در آسیب شناسی ملاحظه می کنیم، درون گفتمانی و برون گفتمانی؛ یعنی یک بار از درون آسیب ها را می نگریم و یک بار از بیرون. نگرش از درون تبدیل به یک آسیب می شود، اما وقتی از بیرون به مسئله نگاه می شود، بحث پیامدها مطرح می شود.[1] در خصوص عوامل و مؤلفه های داخلی می توان به فراموشی تاریخی ایرانیان و ایجاد شکاف نسلی، همچنین اختلال در روند جامعه پذیری اشاره کرد و در بُعد خارجی نیز می باید به تلاش دشمنان انقلاب برای تحریف تاریخ انقلاب و ارائه ی چهره ای متفاوت از انقلاب اسلامی با تکیه بر ابزارهای فرهنگی و رسانه ای اشاره کرد که از آن با عنوان تهاجم فرهنگی و در سال های اخیر جنگ نرم یاد شده است. در این نوشته تلاش شده تا از منظری داخلی به آسیب شناسی انحراف تاریخ انقلاب اسلامی پرداخته شود. به همین دلیل، مواردی همچون فراموشی تاریخی و شکاف و انقطاع نسلی مورد توجه قرار گرفته است. 1. فراموشی تاریخی جامعه ی ایرانی و تحریف تاریخ انقلاب اسلامی تاریخ در تکوین هویت و شکل گیری نظام باورهای جامعه نسبت به ماهیت رویدادهای تاریخی، تأثیر بنیادین دارد، زیرا رفتارهای تاریخی نیاکان هر جامعه ای، الگویی است که خودآگاه یا ناخودآگاه در رفتار سیاسی جمعی امروز آن جامعه هویدا می شود. هر فرد و جامعه ای برای خود تاریخ و سرگذشتی دارد که بازاندیشی آن برای تعیین و تثبیت هویت و ادامه ی حیات آن، اجتناب ناپذیر است. جوامع و گروه های اجتماعی برای اثبات هویت خود، به گذشته نیاز دارند؛ گذشته ای که سرشار از قهرمانی ها و اسطوره هاست. [2]این گذشته ی تاریخی عمدتاً با عنوان حافظه ی تاریخی یا جمعی مورد اشاره قرار می گیرد. حافظه ی جمعی یا تاریخی به بازنمایی گذشته توسط یک گروه گفته می شود (گذشته ای که اعضای آن گروه عموماً در آن سهیم اند و به طور جمعی آن را یادآوری می کنند) و هویت گروه شرایط حال و نگرش به آینده اش را موجه می سازد.[3] نبود یا ضعف این حافظه ی جمعی و تاریخی در میان افراد یک ملت یا یک گروه، عمدتاً با عنوان فراموشی تاریخی مورد اشاره قرار می گیرد. موضوعی که در جامعه ی ایرانی نیز از آن سخن به میان می آید و بسیاری از محققان و صاحب نظران بر این باورند که جامعه ی ایرانی از گذشته های دور با مشکلی به نام فراموشی تاریخی دست وپنجه نرم می کند. برای مثال، محمدعلی همایون کاتوزیان با اشاره به فراموشی تاریخی در میان ایرانیان، از جامعه ی ایرانی به عنوان «جامعه ای کوتاه مدت» و به اصطلاح خودش «کلنگی» یاد می کند. بنابراین اگر تاریخ را همان گونه که ای اچ. کار معتقد است، گفت وگوی بین اکنون و گذشته تعریف کنیم، به نظر می رسد ما امروز در گفت وگو با گذشته، دچار خلل شده ایم؛ آن هم در شرایطی که حفظ تاریخ تحولات بزرگی مانند انقلاب و جنگ در تمام دنیا به عنوان یک دارایی بزرگ، محترم شمرده می شود و جوامع مختلف سعی می کنند تا از نشستن غبار فراموشی بر روی آن جلوگیری کنند. این موضوع از همان ابتدا مورد تأکید رهبر کبیر انقلاب اسلامی و چهره های مطرح انقلاب هم قرار داشت تا با حفظ جنبه های مختلف تاریخ انقلاب اسلامی، از تحریف آن و پیامدهای منفی اش در سال های بعد جلوگیری شود. به عنوان مثال، امام خمینی (ره) در این زمینه تأکید داشتند: «روشن شدن مبارزات اصیل اسلامی در ایران از ابتدای انعقاد نطفه اش تاکنون و رویدادهایی که در آینده اتفاق می افتد، از مسائل مهمی است که باید نویسندگان و علمای متفکر و متعهد بدان بپردازند. درست آنچه را امروز برای ما روشن و واضح است، برای نسل های آینده مبهم می باشد و تاریخ، روشنگر نسل های آینده است و امروز قلم های مسموم درصدد تحریف واقعیات هستند. باید نویسندگان امین این قلم ها را بشکنند.»[4] شهید مطهری نیز در این زمینه معتقد بودند: «حوادث و قضایای تاریخی از یک طرف علل و انگیزه ها و از طرف دیگر منظور و هدف هایی دارند. تحریف یک حادثه ی تاریخی این است که یا علل و انگیزه هایی آن حادثه را به گونه ای غیر از آنچه که بوده است بگوییم یا هدف و منظور آن را به گونه ای غیر از آنچه که بوده است تفسیر کنیم.»[5] با این حال و با وجود این توصیه ها، به نظر می رسد تاریخ انقلاب اسلامی در سال های اخیر، گرفتار تحریف شده است؛ موضوعی که یکی از علل آن را باید در ضعف تاریخ مکتوب و تکیه بر تاریخ شفاهی در ایران جست وجو کرد. این امر موجب نادیده گرفتن بسیاری از زوایا و تغییر بسیاری دیگر از جنبه های تاریخ انقلاب اسلامی شده است. شناخت تاریخ انقلاب اسلامی و زوایای گوناگون آن، برای حفظ انقلاب و آینده ی آن، اهمیتی بسزا دارد. با این همه و به رغم هشدارهایی که رهبر انقلاب اسلامی در خصوص لزوم شناخت انقلاب به نسل های بعدی و جلوگیری از تحریف آن داشتند، تاریخ انقلاب اسلامی امروز در معرض تحریف های گوناگون قرار گرفته است. ضعف حافظه ی جمعی یا تاریخی البته خود می تواند متأثر از عاملی دیگر، یعنی شکاف نسلی نیز باشد. ورود به عرصه ی حافظه ی جمعی یا تاریخی را می توان از منظر ارتباطات نسلی نیز بررسی کرد. حافظه ی تاریخی رویدادهای گذشته در جریان اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری و در روندی تعاملی از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می کند و تحت تأثیر عوامل متعدد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، به شکلی متفاوت تفسیر می شود و در نهایت، به عنصری برای بیان احساس جمعی، همان احساس مشترک در میان یک نسل یا گروه، تبدیل می شود.[6] 2. شکاف نسلی و تحریف تاریخ انقلاب اسلامی اصولاً واژه ی نسل با جامعه شناسی سیاسی، که رفتار سیاسی را با نسل در ارتباط می داند، پیوند دارد، زیرا نسل برای بیان اختلافات فردی و گروهی و نیز توضیح فرهنگ و منافع و رفتار، به اندازه ی طبقه ی اجتماعی اهمیت دارد. منظور از واژه ی نسل، فاصله ی بین تولد والدین و تولد فرزندان است که معمولاً سی سال گرفته می شود؛ یعنی سه نسل در صد سال یا یک قرن[7] از نظر برخی، شکاف نسلی پدیده ای طبیعی است و این موضوع در بسیاری از جوامع دیده می شود. به عنوان مثال، برخی معتقدند از دیدگاه روان شناختی و جامعه شناختی، بین بینش ها، منش ها و خواسته های دو نسل، تفاوت وجود دارد. به صورت طبیعی، هیچ نسلی آینه ی تمام نمای آرمان های نسل قبل و به ویژه انعکاس دهنده ی خصلت ها و منش های آن ها نیست. هر نسلی شرایط و خصوصیات روانی-اجتماعی خاص خودش را دارد که قطعاً جنبه های مثبت و منفی را در بر می گیرد. تحول اقتضا دارد که نسل جدید در منش، خصلت و بینش، تابلوی نسل قبل نباشد؛ خصوصاً با توجه به اینکه سرعت تحولات در تمامی عرصه های زندگی بشری، شتاب فزاینده و رو به تزایدی پیدا کرده است و لذا تفاوت نسل ها، بیشتر از گذشته احساس می شود.[8] از این منظر، هر نسلی اشخاص، ابژه های نسلی، رویدادهای و چیزهایی را برمی گزیند که برای هویت آن نسل دارای معنایی خاص هستند. ابژه های هر نسلی همچنین به طور بالقوه، برای نسلی دیگر واجد اهمیت اند، اما این ابژه های نسلی معمولاً معنایی متفاوت می یابند.[9] در خصوص علل ایجاد شکاف نسلی، به موارد متعددی اشاره شده است. از جمله مواردی مانند ازخودبیگانگی، گسست عاطفی در زمینه سازی گسست فکری، اشتغال روزافزون والدین، بلوغ دشوار و نوجوانی پُررنج، فقر فرهنگی، نبود هویت اجتماعی، نفوذ فرهنگ بیگانه، ناتوانی از همدلی با نسل آینده و در نهایت، نبود الزام معنوی.[10] اما شکاف نسلی را پدیده ای طبیعی در نظر بگیریم یا غیرطبیعی و علت آن هرچه باشد، این شکاف در نهایت می تواند پیامدهای منفی بسیاری را به همراه داشته باشد؛ از جمله می توان به نقش آن در فراموشی تاریخی و گسست نسل جدید از نسل های گذشته و نظام ارزشی و معنایی آن اشاره کرد. این موضوع به نوبه ی خود، یکی از عواملی است که می تواند موجب پذیرش دیدگاه های تحریف شده از تاریخ انقلاب از سوی نسل جدید و ایجاد تاریخی جدید و تا حدود زیادی خلاف واقع از انقلاب اسلامی شود. اما شکاف نسلی خود تا حدود زیادی ناشی از اختلال در روند جامعه پذیری سیاسی و عملکرد ضعیف در این بخش است، زیرا شکاف نسلی یا به عبارتی، گسست نسلی، از نگاه بسیاری از صاحب نظران، به معنای اختلال و بحران در توالی فرهنگی نسل هاست. از این نگاه، انقطاع نسل ها به مفهوم اختلال و بحران در امر توالی فرهنگی نسل ها، به تضاد ارزش ها و هنجارهای اجداد، والدین و فرزندان اطلاق می شود که فی الواقع ماهیت آن اختلال در عملکرد نهادهایی است که مسئله ی انتقال ارزش ها، هنجارها و الگوهای تفکر و عمل را در حوزه ی فرهنگ به نسل های بعدی برعهده دارند.[11] 2-1. جامعه پذیری سیاسی و تحریف تاریخ انقلاب اسلامی برخی معتقدند که گسست نسلی، محصول انقطاع فرهنگی-اجتماعی است و منظور از انقطاع فرهنگی-اجتماعی، شکل گیری شکاف بنیادی به لحاظ فرهنگی (عدم توافق معنایی و شناختی) و اجتماعی (عدم وفاق در ارزش ها و هنجارهای اجتماعی) است که به رفتارهای هم جهت منجر خواهد شد. در این صورت، افراد جامعه در قالب گروه های فرهنگی-اجتماعی متفاوت، به تفاسیر متضاد و متفاوت از زندگی، آینده و تاریخ خود پرداخته و از الگوهای رفتاری متفاوت تبعیت می کنند.[12] این همان چیزی است که باید از آن تحت عنوان اختلال در روند جامعه پذیری سیاسی یاد کرد. به تعبیر باتامور، استمرار یک جامعه به وسیله ی فرایند جامعه پذیری که سنت اجتماعی نسل های پیشین را به نسل های جدید انتقال می دهد، تأمین می شود. در زمان ما، این خصایص به علت تغییرات عمومی که بر محیط اثر می گذارد و به سبب تنوع فراوانی هنجارها و ارزش ها که به نسل جدید امکان می دهد تا حدی بین راه های مختلف زندگی به انتخاب بپردازد و یا عناصر گوناگون فرهنگ را از نو در افکار جدید ترکیب کند، بارزتر می شود.[13] تأکید بر اصل جامعه پذیری تا حدود زیادی ریشه در نظریه ی ساختاری-کارکردی و دیدگاه های تالکوت پارسونز دارد. به عقیده ی پارسونز، هر جامعه ای برای بقا و تداوم حیات خود، ناگزیر از انجام دادن چهار کارکرد مختلف است که شرط اساسی تداوم نظام محسوب می شود. چهار کارکرد مورد نظر پارسونز، عبارت اند از: حفظ و نگاهداری الگو، دستیابی به هدف، تطبیق یا سازواری و یکپارچگی. ارتباط این نظریه با جامعه پذیری سیاسی در کارکرد حفظ و نگاهداری روشن می شود؛ یعنی هر جامعه ای می کوشد تا از طریق جامعه پذیری فرهنگی، گرایش ها، اعتقادات، ارزش ها و معیارهای اجتماعی و فرهنگی را به منظور حفظ و نگهداری کل نظام اجتماعی، به نسل های بعد منتقل سازد.[14] به تعبیر باتامور، استمرار یک جامعه به وسیله ی فرایند جامعه پذیری، تأمین می شود. در زمان ما، این خصایص به علت تغییرات عمومی که بر محیط اثر می گذارد و به سبب تنوع فراوانی هنجارها و ارزش ها که به نسل جدید امکان می دهد تا حدی بین راه های مختلف زندگی به انتخاب بپردازد ، بارزتر می شود. به اعتقاد پارسونز، ما در جامعه با مسئله ای به نام انتقال ارزش های اساسی به افراد روبه رو هستیم و این ارزش ها هستند که کیفیت عمل افراد را تعیین می کنند و در بقای نظام مهم اند. از این دیدگاه، هنجارها نمودار عملی و تفصیلی اهدافی هستند که توسط ارزش های جامعه مشخص شده اند.[15] با این همه، از سال های گذشته، نهادهایی که باید در زمینه ی انتقال تاریخ انقلاب و ارزش های مورد نظر انقلاب به نسل جدید جامعه، با جدیت عمل کنند، نتوانسته اند در این زمینه عملکرد قابل توجهی ارائه دهند. در واقع در سال های اخیر، نهادهایی همچون نظام آموزشی، خانواده، رسانه ها و نهادهای مدنی نتوانسته اند واقعیت های تاریخ انقلاب را در ابعاد مختلف همراه با نظام ارزشی متناسب با ارزش های انقلاب، به نسل های بعدی انتقال دهند. این موضوع به ویژه در سال های بعد از جنگ تحمیلی تشدید شد. در مرحله ی سازندگی، بیشتر تلاش مسئولان صرف سازندگی اقتصادی کشور شد و اولویت های فرهنگی و سیاسی در درجات بعدی قرار گرفت. رویکرد اقتصادی وقفه ای در جامعه پذیری سیاسی و فرهنگی نسل جوان پدید آورد. این وقفه موجب شد تا نسل جوان از بسیاری ارزش های انقلاب اسلامی بی خبر مانده و آن ارزش ها به وی منتقل نگردد.[16] همین عامل موجب شده است تا نسل جدید، آشنایی کمتری با تاریخ انقلاب اسلامی و نظام ارزشی و اعتقادی آن داشته باشد و به همین دلیل، موارد تحریف شده در تاریخ انقلاب اسلامی را به آسانی بپذیرد و حتی در مرتبه ای بالاتر، خود ناآگاهانه موجبات تحریف تاریخ انقلاب اسلامی را فراهم کند. نتیجه گیری شناخت تاریخ انقلاب اسلامی و زوایای گوناگون آن، برای حفظ انقلاب و آینده ی آن اهمیتی بسزا دارد. با این همه و به رغم هشدارهایی که رهبر انقلاب اسلامی در خصوص لزوم شناخت انقلاب به نسل های بعدی و جلوگیری از تحریف آن داشتند، تاریخ انقلاب اسلامی امروز در معرض تحریف های گوناگون قرار گرفته است. در این میان، ضعف حافظه ی تاریخی و به تعبیری، فراموشی تاریخی جامعه ی ایرانی و شکاف نسلی در این زمینه، نقش بسیار مهمی داشته است. موضوعی که می باید از سوی متولیان فرهنگی به عنوان یک نگرانی جدی مطرح شود و مورد توجه قرار گیرد تا با اتخاذ راهکارهایی همچون تلاش برای تقویت تاریخ مکتوب انقلاب و اکتفا نکردن به تاریخ شفاهی، تحکیم نهاد خانواده، تقویت بُعد فرهنگی نظام آموزشی و بازنگری در محتوای دروس با هدف شناساندن دقیق تر و گسترده تر ابعاد انقلاب اسلامی، بتوان از تشدید این موضوع، جلوگیری کرد. در این میان، بدون شک نباید نقش جامعه ی علمی و به ویژه مورخان تاریخ انقلاب اسلامی را نادیده گرفته شود.(*)  پی نوشت ها: [1]. فارسی، جلال الدین و هرمیداس، باوند و قادری، حاتم (1380)، آسیب شناسی انقلاب اسلامی، مجلة اندیشة انقلاب اسلامی، ص 143. [2]. برگر، پیتر و لاکمن (1378)، ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمة فریبرز مجیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ص 236. [3]. میزتال (2005) در: توسلی، غلامعباس و ادهمی، جمال (1391)، حافظة تاریخی، هوست قومی و جهانی شدن: پژوهش بین نسلی در شهر سنندج، مسائل اجتماعی ایران، سال سوم، شمارة 2، ص 8. [4]. [امام] خمینی، روح الله (1378)، صحیفة امام، جلد سوم، ص 434. [5]. مطهری، مرتضی (1379)، حماسة حسینی، ج 1، ص 67-70. [6]. توسلی، غلامعباس و ادهمی، جمال، همان، ص 8. [7]. آقابخشی، علی (1383)، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، انتشارات چاپار، ص 267. [8]. کاکو جویباری، علی اصغر (1383)، مفاهمة بین نسلی، بازتاب، دوم شهریور. [9]. غلامرضا کاشی، محمدجواد و گودرزی، محسن (1384)، نقش شکاف انداز تجربیات نسلی در ایران، پژوشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص 254. [10]. علیخانی، علی اکبر (1382)، نگاهی به پدیدة گسست نسل ها، تهران، پژوهشکدة علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، ص 115. [11]. بیات، بهرام (1382)، «شکاف نسل ها»، مجموعه مقالات گسست نسلی در ایران، تهران، پژوهشکدة علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، ص 329. [12]. آزاد ارمکی، تقی (1382)، «مبانی نظری انقطاع نسلی»، مجموعه مقالات گسست نسلی در ایران، تهران، پژوهشکدة علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، ص 132. [13]. باتامور (1371)، «جامعه شناسی»، ترجمة سید حسن منصور و سید حسن حسینی کلجاهی، تهران، انتشارات جامعه و اقتصاد، ص 243. [14]. خواجه سروی، غلامرضا (1378)، جامعه پذیری سیاسی نسل جوان و ثبات سیاسی در ایران، مجلة مطالعات راهبردی، شمارة 5 و 6، ص 293. [15]. تاجیک، محمدرضا (1381)، «جامعة ایرانی و شکاف میان نسل ها»، فصلنامة راهبرد، شمارة 62، مرکز تحقیقات استراتژیک، ص 274. [16]. خواجه سروی، همان، ص 297. *هستی موسوی؛ دانشجوی دکترای علوم سیاسی/انتهای متن/ =================================================== بازخوانی نظریه های انقلاب به بهانه ی دهه ی فجر؛ تابش انقلاب ایران فراتر از نظریه ها زهرا صادقی نقدعلی؛ ظرفیت انقلاب ایران فراتر از اندیشه ی تئوریسین های انقلاب توجه به این حقیقت، ضروری است که انقلاب اسلامی در افق عالم جدید «متجدد» متولد نشده است و از این نظر، علی رغم اشتراک هایی که با برخی فضاها و افق های پست مدرن دارد، از آن مقوله نیز متمایز می شود.[1] با توجه به این مسأله می توان گفت: «از زمانی که نظم تجدد در عالم گسترش یافت، به ظاهر بقیه ی عوالم، بنیادشان سست شد؛ اما انقلاب اسلامی برعکس این دیدگاه رایج، طرح عالم جدیدی را پی افکند. در این طرح، عالم دینی و یا عالم اسلامی نیرو و جان تازه ای گرفت و رشد هر چه بیش تر آن، جا و فضا را برای عالم غربی تنگ تر می کرد. دلیل آن هم روشن است؛ چرا که بنیاد عالم دینی، بر عالم قدس و حضور قدسیان در زندگی این جهانی استوار است.»[2] در واقع ایران معاصر با انقلاب اسلامی در هیأت و صورت موجودی معمایی تولد یافت که تحقق انقلابی با نام خدا و بر پایه ی دین به هیچ روی در چارچوب درک جامعه شناختی و تاریخی علوم اجتماعی موجود قابل فهم و توضیح نبود. با توجه به نظریه های مطرح در مورد انقلاب های اجتماعی و روند تحولات تاریخی، آنچه مورد انتظار بود، حذف و نابودی کلی دین به همراه گروه ها و نهادهای مرتبط با آن بود. از این رو، انقلاب اسلامی با تولد خود، گویی چرخ تاریخ و سیر تحولات اجتماعی را یک باره واژگون ساخته و در مسیر معکوسی به حرکت درآورده است. در نتیجه، ماهیت انقلاب اسلامی ایران با توجه به زمینه های دینی و اسلامی ایران با دیگر انقلاب های جهان متفاوت است. در این نوشته ضمن اشاره ی مختصر به نظریه های انقلاب ایران (نیکی کدی، اسکاچپول، جیمز دیویس، فوکو، مور، هانتینگتون و تدلی) به نقد این نظریه ها پرداخته می شود ضمن این که ظرفیت و دلیل اصلی انقلاب که بر پایه ی دین و مذهب است، مورد بحث قرار می گیرد. انقلاب ایران فراتر از نظریه های موجود انقلاب حوادث و دلایلی که جرقه ی انقلاب ایران را زد، متعدد و متنوع بودند که اگر بخواهیم به علت تاریخی آن ها بپردازیم، دلایل دینی و اسلامی است که منجر به شکل گیری بسیج انقلابی و در نهایت پیروزی انقلاب ایران شد. در واقع مطالبات دینی و تشکیل حکومت اسلامی زیربنای بسیج و انقلاب ایران بود که پیروزی انقلاب سال 57 تداعی این امر مهم است. به همین خاطر نظریه هایی که انقلاب ایران را بر پایه ی دلایلی غیر از دلایل دینی و اسلامی می دانند، همه مورد نقد می باشند.  جدول زیر به خوبی دورنمایی از نظریه های مطرح شده پیرامون انقلاب اسلامی ایران را تبیین می کند. با مراجعه به نظریه های انقلاب قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران همان طور که در جدول مشاهده می شود، می توان دریافت که تا وقوع انقلاب اسلامی ایران، رهیافت ها یا نظریه های مبتنی بر فرهنگ برای تبیین انقلاب ها جایگاهی در میان تئوری ها یا رهیافت های انقلاب نداشته اند. در واقع فرهنگ و نمادهای اسلامی در این تئوری ها به نمادهای اسطوره ای تقلیل یافته بودند. دقیقاً از فردای انقلاب اسلامی ایران است که به دلیل ماهیت کاملاً متفاوت این انقلاب با سایر انقلاب های عصر جدید و نقش برجسته، گسترده و همه جانبه یفرهنگ اسلامی در آن بسیاری از متخصصان انقلاب، ایران شناسان و اندیشمندان علوم انسانی و علوم اجتماعی (همانند تدا اسکاچپول) برای تبیین چرایی و چگونگی این انقلاب به سراغ نظریه ای می روند که بتواند ابعاد جدید و بی سابقه یاین انقلاب نوظهور را تبیین نماید.  هر چند که فوکو نیز جزو اندیشمندانی است که به ماهیت فرهنگی و دینی انقلاب به خوبی پرداخته است اما ایشان نیز همانند دیگر نظریه پردازان انقلاب غافل از ظرفیت های بالای انقلاب بود به طوری که بعد از انقلاب ایران در نظر خویش تجدید نظر نمود. بنا بر این نکته یاساسی دیگر که بر اساس آن می توان نظریه های انقلاب را مورد نقد قرار داد این است که هیچ کدام از این نظریه ها نتوانسته اند ظرفیت ها و قابلیت های بالای انقلاب اسلامی ایران را به نمایش بگذارند. بیش از 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می گذرد و می توان ظرفیت و قابلیت بالای انقلاب را در حوادث منطقه و بیداری جهان اسلام مشاهده کرد. از ویژگی های رهبری انقلاب ایران آن بود که مبارزه و انقلابش بر پایه ی دین و معنویت بود و عمل به وظیفه به عنوان یک اصل حاکم اصالت داشت. انقلاب اسلامی با تکیه بر عنصر ایدئولوژی اسلامی و تأکید بر نقش مردم، در مقایسه با سایر انقلاب ها از ضریب مشروعت بیش تری برخوردار است. بنابراین انقلاب اسلامی ایران تبدیل به فرصت مناسبی برای آزمودن نظریه های موجود درباره ی انقلاب گشت. حدیث این ماجرا را رهبر معظم انقلاب، این گونه ترسیم کرده اند: «قبل از انقلاب اسلامی در بسیاری از کشورها و از جمله کشورهای اسلامی، گروه ها و جوان ها و ناراضی ها و آزادی طلب ها و یا ایدئولوژی های چپ وارد میدان می شدند اما بعد از انقلاب اسلامی، پایه و مبنای حرکت ها و نهضت های آزادی بخش، اسلام شد. امروز در هر نقطه ای از دنیای وسیع اسلام که جمعیت یا گروهی، به انگیزه ی آزادی خواهی و ضدیت با استکبار حرکت می کند مبنا و قاعده ی کار و امید و رکنشان تفکر اسلامی است.» در مجموع تمام نظریه های مطرح شده قبل از انقلاب را می توان این گونه مورد نقد قرار داد: 1. نادیده گرفتن عوامل فرهنگی و مذهبی در نظریه ها؛ 2. عدم توجه به ظرفیت های بالای انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک الگوی جدید جهانی. یکی از مهم ترین مباحث مطرح در مورد انقلاب اسلامی ایران با توجه به رویدادها و حوادثی که مربوط به بیداری اسلامی است، توجه به همین غفلت ها به خصوص دست آوردها و ظرفیت های بالای انقلاب اسلامی و بازتاب آن در سطح جهان می باشد. از این رو پرداختن به این امر مهم و بزرگ ترین دست آورد انقلاب اسلامی اساسی و ضروری است. انقلاب اسلامی ایران موتور محرک «بیداری اسلامی» در منطقه هر چند بیداری اسلامی، پیش از انقلاب اسلامی ایران و در دو سده ی اخیر در کشورهای مختلف شکل گرفته است، اما اگر منحنی رشد این بیداری را رسم کنیم، حرکت آگاهی بخش امام خمینی را در قله ی این منحنی می توان، مشاهده نمود. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که کدام حرکت آگاهی بخش انقلاب ایران، موج بیداری اسلامی را در سطح جهان شعله ور ساخت؟ یکی از نکات قابل توجه پیروزی انقلاب این است که در جریان انقلاب، بسیاری از افرادی که شناخت عمیقی از اسلام نداشتند، حتی غیرمسلمانان در گوشه و کنار جهان درصدد شناخت ایدئولوژی واقعی اسلام برآمدند. در گوشه و کنار دنیا از مردم مسلمان و محرومان آفریقا، آمریکای جنوبی، آمریکای شمالی، جنوب شرقی آسیا و اقیانوسیه گرفته تا خاورمیانه ی عربی و سرزمین های اشغالی فلسطین و جنوب لبنان همه و همه تحت تأثیر مثبت قدرت و ارزش های انقلاب اسلامی ایران قرار گرفتند و آثار این تأثیر کاملاً در بعد ایدئولوژیک محسوس و ملموس است. بنابراین یکی از مهم ترین ظرفیت های انقلاب اسلامی ایران که تئوریسین های انقلاب ایران آن را نادیده گرفتند، صدور ارزش و آرمان های اسلامی انقلاب به سایر نقاط جهان می باشد. معنویت تشیع و رهبری عامل جهش انقلاب به سمت پیروزی انقلاب اسلامى ایران بر عکس تمامی انقلاب ها، تداوم و توالى بخش مهمى از میراث اسلامى است به یک معنا آغاز این میراث به قرن هفتم میلادى و گشوده شدن ایران به روى اسلام باز مى گردد و یکى از عوامل مهمى که انقلاب اسلامى ایران را از تمامى انقلاب هاى دگرگون ساز دیگر متمایز مى سازد، همین ریشه هاى عمیقى است که این انقلاب در گذشته ی تاریخى دارد. در واقع اهداف انقلاب اسلامى عبارت بودند از: 1- احیا و زنده کردن احکام اسلام و اجراى آن؛ 2- استقرار عدالت اجتماعى؛ 3- استقرار نظام سیاسى اسلام؛ 4- تقویت عملى و فرهنگى جامعه. در نسبت سنجی «انقلاب اسلامی» و «ایدئولوژی دینی» باید گفت نه تنها رابطه ی کاملاً مستقیم و معناداری بین این دو متغیر به چشم می خورد بلکه ایدئولوژی دینی به عنوان موتور حرکت انقلاب، نقش تاریخ ساز و تحول آفرینی ایفا کرده است. فراتر از این، ایدئولوژی انقلاب اسلامی را بعضاً به عنوان علت موجبه و علت مبقیه ی انقلاب اسلامی ارزیابی کرده اند. از این رو خواست اصلی مردم ایران در انقلاب، رسیدن به جامعه ی اسلامی بود تا بتوانند بر اساس آن عدالت اسلامی و احکام اسلامی را احیا و اجرا کنند. شیعه بودن انقلاب و نیز رهبری (آیت الله خمینی) توانست حداکثر افراد را نسبت به تعداد کمی از شعارهای عمومی هم چون استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی متفق الرأی نماید.[4] از ویژگی های رهبری انقلاب ایران آن بود که مبارزه و انقلابش بر پایه ی دین و معنویت بود و عمل به وظیفه به عنوان یک اصل حاکم اصالت داشت. انقلاب اسلامی با تکیه بر عنصر ایدئولوژی اسلامی و تأکید بر نقش و جایگاه مردم، در مقایسه با سایر انقلاب ها از ضریب مشروع بودن بیش تری برخوردار است. بنابراین انقلاب اسلامی ایران تبدیل به فرصت مناسبی برای آزمودن نظریه های موجود درباره ی انقلاب گشت. پیروزی انقلاب ایران با تکیه بر نیروی تشیع و اسلام سبب گردید تا بسیاری از صاحب نظران در نظریه های انقلاب خود تجدید نظر کنند و رمز موفقیت انقلاب ایران را مبنای اسلامی تلقی کنند. واقعیت این است که بعد از انقلاب اسلامی ایران، توجه به مقوله ی دین در مراکز علمی دنیا افزایش یافته است. در میان مواردی که نظریه های انقلاب را متأثر ساختند نیز دو گونه مؤلفه و شاخص مشاهده می شود: 1. مؤلفه هایی که تا آن زمان در نظریه های انقلاب لحاظ نشده بودند و نظریه پردازان، آن ها را در ذات انقلاب های جهان سوم می دیدند. نظریه های اشاره شده عمدتاً با بررسی تطبیقی انقلاب های جهان سوم، از جمله انقلاب ایران، آن ها را از گونه انقلاب هایی نظیر انقلاب فرانسه، روسیه و چین تمایز می بخشد و در واقع، کم تر به موارد منحصر به فرد انقلاب ایران توجه دارد. 2. مؤلفه هایی که نه تنها در انقلاب هایی هم چون فرانسه، چین و روسیه یافت نمی شوند، بلکه در انقلاب های جهان سوم نیز نظیر آن ها را نمی توان یافت و منحصر به انقلاب اسلامی می باشند. سخن آخر انقلاب اسلامی ایران تبدیل به فرصت مناسبی برای آزمون نظریه های موجود درباره ی انقلاب گشت. تابش انقلاب اسلامی ایران بر این نظریه ها یا تابش این نظریه ها بر انقلاب اسلامی ایران خروجی های جالب توجه و قابل تأملی را به همراه داشت. در نتیجه ی گذر تئوری های انقلاب از منشور انقلاب اسلامی ایران مجموعه ای از خروجی های نظری پدید آمدند که عبارت بودند از: 1. ناتوانی ایران شناسان در پیش بینی انقلاب ایران؛ 2. اسلامی بودن چنین انقلابی؛ 3. نادیده گرفتن ظرفیت انقلاب اسلامی در صدور انقلاب. در نسبت سنجی «انقلاب اسلامی» و «ایدئولوژی دینی» باید گفت نه تنها رابطه ی کاملاً مستقیم و معناداری بین این دو متغیر به چشم می خورد بلکه ایدئولوژی دینی به عنوان موتور حرکت انقلاب، نقش تاریخ ساز و تحول آفرینی ایفا کرده است. فراتر از این، ایدئولوژی انقلاب اسلامی را بعضاً به عنوان علت موجبه و علت مبقیه ی انقلاب اسلامی ارزیابی کرده اند.(*) پی نوشت ها: (1)- باقی، عمادالدین، تولد یک انقلاب، تهران: سرایی،1382 (2)- نجفی، موسی، «نظریه پردازی مدرن و فلسفه ی انقلاب اسلامی»، در آموزه، کتاب هفتم، قم، مؤسسه ی آموزش و پژوهشی امام خمینی،1384 (3)- عنایت، حمید، «انقلاب اسلامی در ایران 1979»، ترجمه ی مینا منتظر لطف، مجله ی فرهنگ و توسعه، شماره ی 3، سال اول، بهمن و اسفند 1371، ص10-4 (4)- همان *زهرا صادقی نقدعلی؛ دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه اصفهان /انتهای متن/ ================== انقلاب اسلامی به مثابه ی بازگشت به خویشتن امیرحسین ثمالی؛ انقلاب اسلامی ایران در شرایطی و زمانی به وقوع پیوست که کمتر اندیشمند و تحلیلگری وقوع آن را محتمل می دانست. تفکر مدرنیته که حدود پنجاه سال با پشتوانه ی دولتی در ایران ترویج یافت، در پی آن بود که بن مایه های معرفتی هویت ایرانی را مخدوش سازد و هر دو وجه ایرانی و اسلامی آن را مورد حمله قرار دهد. بدون شک در هویت ایرانی، عنصری که یارای مقاومت و از آن مهم تر الهام بخشی را داشت، همان آموزه های وحیانی بود که طی چهارده قرن به تکامل و تطور رسیده بود و تنها نیازمند تفسیر و تأویلی نوین داشت تا با درخششی بهتر ظاهر شود. هویت اسلامی، که با هویت ایرانی درهم تنیده بود، از اواخر دوره ی قاجار با شیوه ای جدیدی از تفکر برخورد کرد که حاصل این تصادم و تصادف، به بازتعریف مبانی هویتی و معرفی شیوه ی جدیدی از تفکر در جهان انجامید و می تواند پابه پای سایر تفکرات موجود به پاسخ گویی به ساحت های گوناگون بشری بپردازد. حال باید به این پرسش پاسخ داد که چه شرایطی موجب بازتعریف مبانی هویتی در ایران معاصر شد و حاصل این بازتعریف تا چه میزان در ساختن نظم نوین موجود در کشور (ایران پس از انقلاب اسلامی) اثرگذار بود و میزان الگوسازی آن برای سایر مسلمین تا چه اندازه است؟ در این نوشته برآنیم که ضمن تعریف مفهوم «هویت» و «هویت اسلامی»، به نقش انقلاب اسلامی در تکامل آن بپردازیم. در قسمت نخست، به چیستی هویت و پس از آن، به مفهوم هویت اسلامی پرداخته می شود. چیستی هویت؟ فرهنگ مُعین واژه ی هویت را چنین تعریف کرده است: آنچه موجب شناسایی شخص باشد؛ یعنی آنچه باعث تمایز یک فرد از دیگری باشد. پس هویت در خلأ مطرح نمی شود. حتماً یک خود (Self) وجود دارد و یک غیر (Other)، وگرنه شناسایی معنا پیدا نمی کند. [1] مفهوم هویت را می توان یکی از محورهای اساسی جامعه شناسی فرهنگ و از پیچیده ترین مفاهیم فلسفی، جامعه شناسی، روان شناسی و تعلیم و تربیت دانست که در چند دهه ی اخیر، مورد توجه عده ی زیادی از محققان و اندیشمندان علوم اجتماعی قرار گرفته است. این مفهوم به عنوان بخشی از عناصر اصلی شخصیت انسانی، درک هر شخص از خود و رویکرد وی در تعامل با جهان، دیگران و خویشتن را مشخص می کند. بر این اساس، مفهوم روان شناسانه و فلسفی «خود» و «خودشناسایی» نقطه ی عزیمتِ هویت شناخته می شود و روند هویت یابی این امکان را برای یک کنشگر اجتماعی فراهم می کند تا برای پرسش های بنیادین معطوف به کیستی و چیستی خود، پاسخ مناسب و قانع کننده ای پیدا کند. [2] از مفهوم هویت که بگذریم، دانش واژه ی دیگری که در این نوشته مورد بحث قرار گرفته است «هویت اسلامی» است. در پرسش از اینکه معنای هویت های مقید به قیود اسلامی، دینی، اجتماعی و... چیست؟ باید توجه داشت که من بودن من به آن است یک چیز بیشتر نمی تواند باشد، در غیر این صورت، به تناقض می انجامد. بنابراین کیستی من یک چیز است و هنگامی که در ارتباط با خود، اجتماع، اسلام، دین و... در نظر گرفته می شود، مقید می شود. مثلاً زمانی که در نسبت با دین اسلام در نظر گرفته می شوم، به قید مسلمان مقید شده و اصطلاحاً گفته می شود که هویت اسلامی پیدا کرده ام. پس اگر کسی بپرسد هویت اسلامی من چیست؟ معنایش آن است که می خواهد بداند «حقیقت اسلامی من» به چیست که اگر آن چیز نباشد، «حقیقت اسلامی من» هم نخواهد بود. [3] «حقیقت اسلامی» هر فرد نیز دارای مؤلفه های نظری و عملی است که آن مؤلفه ها عبارت اند از: 1. با اهمیت تلقی کردن اسلام و ضرورت اطلاع از آن 2. احساس بیزاری و تنفر از خدشه دار شدن اسلام 3. علاقه مندی به اسلام و افتخار به آن 4. باور به جایگاه والای اسلام در میان سایر ادیان 5. عضویت و مشارکت در گروه و برنامه های اسلامی 6. پایبندی به باورها و رعایت مقررات و احکام اسلامی 7. تلاش عملی برای فراگیری اسلام و آشنایی با عالمان اسلام از میان ملاک های فوق، چهار ملاک نخست، پایبندی نظری و سه ملاک بعدی، پایبندی عملی را نشان می دهد. [4] بحران هویت؛ برخورد هویتی اسلام و مدرنیته حال که به تعریفی از مفهوم «هویت» و «هویت اسلامی» اکتفا کردیم، می بایست به سؤال مهم تری پاسخ داد و آن اینکه اساساً چه شد که هویت اسلامی احساس خطر کرد و خود را در ورطه ی بحرانی دید که چاره ای جز بازتعریف از خود نیافت؟ در پاسخ به این سؤال، باید توجه داشت که جامعه ی سنتی ایران از اواخر نیمه ی دوم قرن سیزدهم هجری شمسی، ناگهان با یک شوک مواجه بود که این شوک پیش از هر چیز، عقب ماندگی جامعه ی سنتی ایران را گوشزد می کرد. مظاهر تمدن جدید با روکش تفکر مدرن، اندک اندک در جامعه ی ایرانی آن زمان خود را نشان داد و حاصل آن شد که جامعه ی یک پارچه ی آن زمان، به یک باره خود را در شکاف های ارزشی و هنجاری فراوانی دید. مروری بر متون موجود در باب هویت و هویت ملی در جامعه ی ایران نشان می دهد که تقریباً همه ی ایشان اذعان دارند که مؤلفه های هویت ملی در ایران در عصر حاضر از سه حوزه ی «ایران»، «اسلام» و «غرب» متأثرند که به دنبال حیات مشترک و طولانی دو حوزه ی اول، مؤلفه های هویت ملی ایرانی -اسلامی تا دوران قاجاریه به میزان زیادی با یکدیگر سازگاری یافته اند. اما به دنبال آشنایی و تحمیل عناصر مدرن غربی به فرهنگ و هویت ایرانی از اوایل سده ی نوزدهم میلادی و به طور مشخص از هنگام شکست ایران در جنگ های ایران و روسیه، شاهد بروز نوعی بحران در «هویت ملی» ایرانیان از این ناحیه هستیم. [5] اقبال عمومی به سمت سخنان و دیدگاه های افرادی مانند شهید مطهری و دکتر شریعتی در مقایسه با دیگران نشان دهنده ی وجود گرایش هایی مشابه در این دوره در سطح جامعه است. جوان ایرانی در پی اندیشه ای است که ضمن انتقاد به غرب و دعوت به بازگشت به خویشتن، از شناخت غرب غافل نمانده و خردگرایی ملهم از مدرنیته را نیز در درون خود داشته باشد. در آغاز این مواجهه ، جمعی از روحانیون و روشن فکران دینی تمام تلاش خود را به کار بستند تا با ارائه ی تعریفی نوین از آموزه های دین، مفاهیم و نهادهای وارداتی تازه رسیده را با شرع اسلام تطبیق دهند و حاصل آن نیز انقلاب مشروطه شد و حکومت قاجار در ابتدا با تمام بی کفایتی موجود در آن، در یک امر موفق بود و آن اینکه نتوانست از پس تلاش روشن فکران دینی متعهد برآید. اما پس از مدتی کوتاه، دوران «استبداد صغیر» و «استبداد کبیر» فرارسید و تمام تلاش ها بی نتیجه ماند و بدتر آنکه پس از حکومت قاجار، سلسله ای در رأس کار قرار گرفت که دستور کار او مدرنیزاسیون دولتی، آن هم به افراطی ترین شکل آن بود. رضا پهلوی که دولتی ترین مدرنیزاسیون ممکن را در پیش گرفت تا پایان مأموریت خود، به شکلی کاملاً استبدادی، در جهت جایگزینی ارزش های نوین همت کرد و پس از آن، محمدرضا پهلوی این وظیفه را به دوش کشید. محمدرضاشاه از ابتداى دهه ی چهل با حمایت غرب، فصل تازه اى در ساختار اجتماعى ایران گشود و ایران را وارد دور تازه اى از عصر نوسازى کرد و آن را «عصر تمدن بزرگ» نامید. وى در کتاب «به سوى تمدن بزرگ» مى نویسد: «این سیر بى وقفه ایران نوین در راه پیشرفت (چنان که گفته شد) با قیام 28 مرداد سال 2512 (1332) آغاز شد و از ششم بهمن 2521 (1341) پا به مرحله ی قاطع خود گذاشت. رستاخیز 28 مرداد، ملت ما را که در مسیر رویدادهاى تحمیلى از راه اصلى خود دور مى شد، مسیر فراروى ملت ایران گذاشت. مدت کوتاهى از این تاریخ مى گذرد، کافى بوده است تا اساس کهنه شده ی جامعه ی ایرانى را که به هیچ رو با مقتضیات عصر نو سازگار نبود، به کلى دگرگون کند و همراه با پى ریزى نظامى نوین و مترقى، تمام آثار و مظاهر منفى و مخرب گذشته را از میان بردارد و عوامل مثبت و سازنده اى را که پدیدآورنده ی ایران نو هستند، جایگزین آن ها سازد.» بدین ترتیب دوره ی دوم نوسازى آمرانه آغاز گشت و مظاهر و تجلیات تمدن غرب با شتاب فراوانى وارد جامعه ی ایرانى شد، بدون آنکه در این اقتباس، منطق و عقلانیتى به کار گرفته شده باشد. براى اجراى عملیات و افزایش میزان موفقیت در پروژه ی نوسازى، ایجاد شرایط لازم و آماده سازى محیط اجتماعى و دگرگونى در ارزش هاى دینى حاکم بر جامعه ی ایرانى ضرورى مى نمود. همچنین حرکت به سمت مدرنیزه کردن کشور، مستلزم کاهش نفوذ مذهب و رهبران مذهبى بود. با آغاز فرآیند نوسازى در ایران، از یک سو ارزش هاى سنتى پیشین به چالش کشیده شد و از سوى دیگر، ارزش هاى جدید نیز به طور کامل استقرار نیافت. این وضعیت نوعى دوگانگى فرهنگى و ارزشى در فرد ایرانى پدید آورد و بحران هویت زاده شد. رهبران رژیم پیشین، نهاد مذهب را، به دلیل ماهیت ستیزه جویانه اش با ارزش هاى غیرمذهبى نوسازى، به کنار گذاشته و ایدئولوژى باستان گرایى را براى حل بحران و همسویى اش با ساخت نظام سلطنتى مورد توجه قرار دادند.» [6] واکنشی که در مقابل غرب گرایی دوره ی رضاشاه و محمدرضاشاه در میان روشن فکران ایرانی بروز کرد، در گفته ها و نوشته های افرادی مانند سید فخرالدین شادمان، دکتر احمد فردید و جلال آل احمد تجلی یافت. روشن فکر ایرانی به نقد عملکرد گذشته ی خود پرداخت و در ارزیابی خود بدین نتیجه رسید که الگوبرداری از غرب، چنان که در دهه های پیشین صورت گرفته است، ناکارآمد و مضر بوده است. شادمان در کتاب «تسخیر تمدن فرهنگی» دو گروه از ایرانیان را در برخورد با نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک غرب مورد انتقاد قرار می دهد. یکی روحانیون سنت گرا و دیگری روشن فکران شبه مدرنیست درس خوانده ی غرب و شیفته ی آن سرزمین. وی گروه نخست را به دلیل بی خبری از دنیای مدرن، مخالفت با دستاوردهای کشورهای غربی و حسرت خوردنشان از بابت آرامش روزگاری که دیگر سپری شده است، به انتقاد می گیرد و گروه دوم را که به تحقیر «فکلی» می نامد، خطرناک ترین دشمنان ایران تلقی می کند. [7] احمد فردید و جلال آل احمد نیز به گونه ای دیگر منادی گریز از غرب و روی آوردن به شرق بودند. فردید غرب را جهانی دربردارنده ی واقعیت و عاری از حقیقت می داند [8]  و آل احمد نه تنها غرب، بلکه روشن فکران ایرانی را که محصول تمدن غرب هستند، به باد انتقاد می گیرد. وی از دوره ی بین سال های 1299 و 1320 شمسی به عنوان دوره ی «کم خونی روشن فکری» یاد می کند. روشن فکر ایرانی از نظر وی، تبدیل به درختی شده است که ریشه در خاک ولایت ندارد. همه چشم به فرنگ دارد و همیشه در آرزوی فرار به آنجاست. [9] در واقع این نظرگاه را می توان اوج خودستیزی و نقد خود توسط روشن فکر ایرانی دانست که البته در آثار نویسندگان دیگر، مانند دکتر شریعتی، با عنوان بازگشت به خویشتن ادامه دارد و به صورت ایدئولوژی انقلاب اسلامی درمی آید. اقبال عمومی به سمت سخنان و دیدگاه های افرادی مانند شهید مطهری و دکتر شریعتی در مقایسه با دیگران، نشان دهنده ی وجود گرایش هایی مشابه در سطح جامعه است. جوان ایرانی در پی اندیشه ای است که ضمن انتقاد به غرب و دعوت به بازگشت به خویشتن، از شناخت غرب غافل نمانده و خردگرایی ملهم از مدرنیته را نیز در درون خود داشته باشد. اگر قرار باشد تبیینی از انقلاب اسلامی بر مبنای فرهنگ و هویت صورت گیرد، می توان اندیشه هایی را که حول محور «غرب زدگی» شکل گرفته است، نقطه ی عطف این فرآیند دانست. روشن فکر ایرانی با روی گردانی از گذشته ی خود و روی گردانی از غرب (که زمانی شیفته ی آن بود)، ناخودآگاه به بدنه ی روشن فکران سنتی که با روحانیت و حوزه ها پیوند داشتند، نزدیک و این امر زمینه ساز نزدیکی روشن فکران «برج عاج نشین» به مردم شد. [10] بدین ترتیب مدرنیزاسیون دولتی در ایران برخلاف آنچه انتظار می رفت، نه تنها با پذیرش مردم مواجه نشد، بلکه پس از مدتی کوتاه، با تحرک جدی طبقه ی جدید روشن فکران دینی (مانند شهید مطهری، دکتر شریعتی، مرحوم بازرگان، آیت الله خامنه ای و...) با مخالفت شدید جامعه ی ایرانی مواجه گردید و زمینه برای انقلابی تکاملی فراهم شد. انقلاب اسلامی؛ ظهور و بروز مفاهیم هویتی جدید تا بدین جا، انقلاب اسلامی در دوران مبارزه با رژیم پهلوی، عمدتاً به طور سلبی وارد عرصه ی تفکری شد و با نفی وضع موجود، شرایط بر هم زدن نظم سیاسی را فراهم ساخت. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از سویی مفاهیم هویتی جدیدی ابداع شد و از سوی دیگر، به مفاهیم گذشته، عمق و غنایی بیش از پیش افزون گردید. امام خمینی (ره) در قامت ایدئولوگ اصلی انقلاب اسلامی، در نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، به شدت از وضع پیشین انتقاد کرده و خواهان وضع جدیدی شدند. ایشان در این باره تأکید کردند: «ما در اثر تبلیغات دامنه دار غرب، خود را باخته بودیم و غرب زده شده بودیم که خیال می کردیم هر چیزی باید از آنجا بیاید. اما الآن که ملت فهمیده باید اول خودش را پیدا کند، باید باور کند که از او هم کار می آید و از غرب زدگی خارج شود و در غرب را به روی خود ببندید تا به استقلال برسید. تا غرب زدگی که در افکار است اصلاح نشود، ما به استقلال نمی رسیم.» [11] انقلاب اسلامی ایران حاصل شرایطی بود که در آن، بنیان های معرفتی و هویتی جامعه ی سنتی ایران (که متشکل از آموزه های وحیانی و سنت های ایرانی بود) مورد هجمه ی تفکرات وارداتی قرار گرفت و پس از آن بود که طبقه ی جدیدی از متفکران دینی به بازتعریف آموزه های دینی و تطبیق آن با مقتضیات زمان پرداختند. پس از انقلاب اسلامی، مفهوم دولت های ملی، روان کاوی نوگرایی، بازسازی توسعه و گفتمان دموکراسی غرب را رد کردند و برای یک حکومت و نظام فراتر از دولت های ملی، که جهان شمولی امت اسلامی را در بر دارد و هویت اسلامی را بالاتر از سایر هویت های انسانی قرار می دهد، کوشش کردند. بدین جهت مدلولات معرفت شناسی انقلاب اسلامی را نمی توان در چارچوب فردگرایی، پلورالیسم، بازاندیشی و اصلاح دینی و فردگرایی و نمودارهای تحلیلی غرب، که بسیار متداول بوده و ترویج می شوند، درک نمود. گفتمان اسلامی حضرت امام و انقلاب اسلامی را باید در بستری فراتر از دین و سیاست، نوگرایی و سنت، مدرنیته و پست مدرنیته و واژه های مشابه مطالعه و بررسی کرد. [12] «اسلام سیاسی» مهم ترین حاصل انقلاب اسلامی بود که موجبات احیا و استمرار احکام و اهداف اسلام را در شکلی نوین فراهم آورد و هویت اسلامی را مفهومی دیگر بخشید که تا پیش از این مسبوق به سابقه نبوده است. ظهور جریان هاى اسلام گرا در فلسطین، لبنان، ترکیه، کشورهاى آفریقایى مثل سودان، پاکستان و شبه قاره، جنوب شرق آسیا و دیگر مناطق جهان اسلام، همگى به عنوان نمودهاى بارزى از احیاى هویت اسلامى در جهان اسلام، به جهاتى حاکى از بازتاب هاى انقلاب اسلامى است. افول ایدئولوژى مارکسیستى و بحران در نظام هاى لیبرال دموکراسى، همگى زمینه ی رشد اسلام گرایى را در جهان اسلام فراهم کرده است. گذشته از این دستاورد مهم در بنیان هویتی مسلمین، انقلاب اسلامی به فهم صحیح تری از مفاهیم موجود انجامید و به اعتقاد بسیاری از پژوهشگرانی که در سال های اخیر درباره ی رابطه ی سنت و مدرنیته در ایران مطالعه کرده اند، زمینه های درک درست روند مدرنیته و تلاش برای بومی ساختن ارزش های بنیانی مدرنیته در ایران، برای اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فراهم شده است. از نظر این پژوهشگران، در دوران نوسازی جامعه ی ایران در چند دهه ی اخیر،

[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: زمان نیوز]
[مشاهده در: www.]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن