تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خانه هاى عنكبوتى كه در اتاق هاى شماست، لانه شياطين است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816276956




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مرا به خاطر پوشیدن شلوار جین رد کردند/ مدافع راست استقلال بودم!


واضح آرشیو وب فارسی:هدانا: سرمربی تیم فوتبال صبای قم با بیان اینکه او را به خاطر پوشیدن شلوار جین از قبولی در دانشگاه رد کردند، گفت: من مدتی در تیم استقلال اردبیل و در پست دفاع راست بازی می کردم!به گزارش خبرنگار مهر ، برنامه این هفته نود گفتگوی مفصلی را با علی دایی در مورد مسائل مختلفی انجام داد که بخشی از گفتگوی دایی با این برنامه در زیر می آید: * فکر کنم درس و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد. شاید اگر تهران دانشگاه قبول نمی شدم، علی دایی نمی شدم. سال ۱۳۶۶ و هم سال ۱۳۶۷ دانشگاه شریف قبول شدم که ما را به خاطر پوشیدن شلوار جین و کاپشن در اردبیل رد کردند! * اواخر دانشجویی من بود که شما (فردوسی پور) به دانشگاه شریف آمدید. تیم ما خوب بودند. بچه های متالوژی خوب بودند و با بقیه فرق داشتند! بچه های دانشکده ما یک مقدار از شما خشن تر بودند. * سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. نمی توانستم سر کلاس حاضر شوم. سال دوم که به تیم تاکسیرانی رفتم، فوتبال زیاد وقتم را می گرفت. همان موقع در کار پوشاک بود م و زیاد سر کلاس حاضر نمی شدم. * درسهایم را اکثرا شب امتحان می خواندم. در دانشگاه فقط یک درس را افتادم و خوشبختانه آن درس هم با درسهای عمومی جبران شد! * پدرم دوست داشت من مهندس شوم. بیشتر به خاطر او مهندس شدم. او از بچگی روی من حساس بود. در فوتبال مادرم خیلی کمکم کرد ولی پدرم مخالف فوتبال بود. * تابستانها خودمان کار می کردیم و خرج یکسال را در می آوردیم. خودم دوست نداشتم فشار مالی به پدرم بیاید. خدا را شکر می کنم آنطور که او دوست داشت بزرگ شدیم. من مدیون پدر و مادرم هستم. باور نمی کنید الان حس می کنم پدرم دارد مرا دعا می کند. * پشت خانه ما یک زمین خاکی کوچک بود که متعلق به خودمان بود و آنجا گل کوچک بازی می کردیم. محمد ما در استقلال اردبیل بازی می کرد ولی ما آنقدر حساسیت نداشتیم. * محمد چون در استقلال اردبیل بازی می کرد، یکسال به این تیم رفتم. آن موقع دفاع راست بودم ولی جا دارد از جابر نعمتی که آن موقع سرمربی استقلال بود، یاد کنم. در یک بازی مهاجم ما مصدوم شد و مرا در این پست گذاشت. همانجا دو سه گل زدم و دیگر مهاجم شدم. * تلخ ترین اتفاق زندگی ورزشی من پاره شدن طحالم در بازی با بحرین بود. آن موقع تعویضهایمان را انجام داده بودیم. آن ۲۰ دقیقه پایانی برای ۲۰۰ سال گذشت! بعد از بازی در رختکن بیهوش شدم و به بیمارستان منتقل شدم. * بعد از بازی در بیمارستان دنبال یک تلفن می گشتم که به خانواده ام وضعیتم را اطلاع بدهم. یکی آمد بالای سر من. نمی توانم اسم ببرم. در خانه ما هیچکس از وضعیت من خبر نداشت. به این دوست عزیز گفتم اگر می شود با تلفن همراهش منزل ما را بگیرد و به خانواده ام بگوید که من زنده ام و نمرده ام. این دوست دو بار زنگ زد و گفت اشغال است و رفت. بعد از آن امیر عابدینی آمد و یک خط موبایل داد و خیالم راحت شد. مادرم یک هفته روضه گرفته بود که مشکلی برایم پیش نیاید. گاهی آدم نمی تواند بعضی مسائل را تا ۱۰۰ سال فراموش کند. * شاید باور نکنید. با لباس کیمونو مرخص شدم! به خاطر اینکه هزینه را ندهیم، با ۱۰ تا سرم و لباس کیمونو مرخص شدیم! * دخترم هر چه بگوید می گویم چشم! جا دارد از همسرم تشکر کنم در این چند سال خیلی با من مدارا کرده و کنار من بوده است. * وقتی حادثه تصادف برایم رخ داد، دیدگاهم نسبت به مرگ عوض شد. بعد از تصادف، دخترم بالای سرم آمد و مرا نوازش کرد. آن موقع فهمیدم که آدم فقط برای خودش زندگی نمی کند و افراد دیگر به ما نیاز دارند. ادامه دارد ....


سه شنبه ، ۱۳بهمن۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: هدانا]
[مشاهده در: www.hodana.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن