پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848700713
شهادت بر لبه تيغ تهمت و تخريب
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ماشین آقا آمد كه آرام آرام به داخل كوچه بپیچد. ماشین از جلو آمد. یكی هم ازآن طرف. ترافیك ایجاد شد. نگه داشت. نامهای آمادهكرده بودم. آوردم جلو بدهم.آقا شیشه ماشین را پایین كشید. آقا همیشه كنار شیشه مینشست. چند دفعه گفته بودیم وسط بنشینید ناراحت شده بود. عقب مینشست، آن هم كنار شیشه. من همیك كاپشن سرمهای پوشیده بودم. این به فكر هیچ كدام آنها نرسید كه در آن هوا كههنوز سرد نبود، كاپشن لازم نیست. همین كه پنجره را باز كرد، من اسلحه را كشیدم وشلیك كردم... تقیزاده سه گلوله شلیك كرد دو گلوله به آیتالله قاضی یكی به سر و یكی هم بهشانه اصابت كرد.كانونهای مخالفت با آقای قاضیمسایل و مشكلاتی كه پس از پیروزی انقلاب گریبانگیر رهبران محلی انقلاب شد، به مراتب بیشتر از قبل از انقلاب بود. خصوصاً تبریز كه گذشته از مسایل عمومی سایرمناطق، دارای مواردی خاص خود بود. نظام برجای مانده از گذشته، عوامل وابسته بهآن، تشكیلات حزب خلق مسلمان كه به ظاهر زیر نظر آیتالله شریعتمداری بود، وجود افرادی در نهادهای تازه تأسیس كه خواهان خشونت و برخورد سریع و ایجاد تغییراتیكشبه بودند، هم خود یك مشكل اساسی بود. مسایلی كه برخی به ظاهر دوستان بدتر از دشمن میآفریدند، كماهمیت نبود؛ مسایلی چون سرقت پروندههای ساواك از پادگان تبریز از آن جمله است. گرچه به ظاهر برای خرد كردن آقای قاضی، اطراف آیتالله شهید اسدالله مدنی گرد آمده بودند، ولی ذرهای اعتقاد و علاقه به وی نداشتند. استاندار آذربایجان شرقی (نورالدین غروی) و برخی از معاونان وی از دشمنان سرسخت آیتالله قاضی بودند. از طرفی مسایلی كه در دادگاه انقلاب جریان داشت، مورد قبول آیتالله قاضی نبود. در تشكیلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم كه تازه تأسیس شده بود، مخالفتهایی با ایشان میشد. دستهایی در كار بود كه جریانطرفدار امام خمینی(ره) را دو شقه كرده و رو در روی هم قرار بدهد.با وجود آیتالله قاضی كه از سال 42 در تلاش و فعالیت مستمر بود، مطرح كردن آیتالله مدنی در مقابل وی، بدون سوء نیت نبود، چه آیتالله مدنی سابقه سكونت درتبریز نداشت و مردم تبریز وی را نمیشناختند و متقابلاً وی نیز مردم تبریز رانمیشناخت. گذشته از این پس از ورود آیتالله مدنی به تبریز، برخی از عناصر نفاق پیشه شایع كردند كه آیتالله مدنی نماینده امام است و قاضی دیگر این سمت را ندارد. با وجود این، با تفاهم و همدلی به وجود آمده بین دو شهید محراب تبریز، دشمنانانقلاب مأیوس شدند.چند روزی بود كه آیتالله شهید اسدالله مدنی رهسپار همدان، محل اصل مأموریت خود شده بود. از این رو، تلاشهایی كه جهت برهم زدن اساسانقلاب میشد، به حذف آیتالله قاضی رسید. حتی چند روزی به شهادت وی نمانده بود كه آیتالله قدوسی (دادستان كل كشور) یك هفته میهمان وی بود. شهید قدوسیاز وی خواسته بود كه در تبریز نماند و به قم برود.استعفای دادستان وقت تبریزبنابر دلایلی، دادستان وقت تبریز استعفا داده و قرار بود كه از تهران دادستانیدیگر به تبریز اعزام شود. آیتالله قاضی با فرستادن آقای یزدانی، معتمد دادگاه انقلاب به همراه نامهای برای آیتالله قدوسی، دادستان كل كشور نوشت:«به حضور عالی، نسبت به دادستانی كه بناست بفرستید به استحضار برساند كه از قرار معلوم بعضی از منحرفین شنیدهاند كه در نظر دارید دادستان به تبریز بفرستید، به تهران رهسپار شدهاند كه با هر وسیله باشد كسی را به هر طریق باشد، در حضور عالی معرفی نمایند كه درمسیر آنها باشد و به مراد خودشان در دادگاه انقلاب تبریز برسند. تقاضا دارم دقت شود شخصی متدین و با ایمان و در مسیر انقلاب وامام (روحیفداه) باشد و مخصوصاً بسپارید كه با مخلص و آقای یزدانی كه دردادگاه است، در تماس باشد كه آشنا به وضع محل و محیط است. هرطور باشد اَباًعَن جَدّ به اوضاع تبریز آشنایی داریم. مبادا اشخاصی دور ایشان را گرفته و از مسیر خارج نمایند!»در این نامهای كه قاضی به آیتالله شهید قدوسی نوشته، اشاره به منحرفین دارد؛ منحرفینی كه به تهران رفتهاند تا بلكه دادستان طرفدار جریان خود را راهی تبریزكنند، همان كسانی بودند كه آیتالله شهید مدنی را برای مقابله و رو در رو قرار دادنقاضی به تبریز آوردند. همین جریان بود كه میخواست به وسیله آیتالله مدنی (اینمرید با اخلاص امام) قاضی را از صحنه خارج كند. به همان نتیجهای رسید كه ساواك سال پیش به آن رسیده بود و آن حذف او برای همیشه بود.بدون تردید میان جریان قدرتمند مخالف قاضی در تبریز و گروه فرقان ارتباطی وجود داشت، چون از معدود افرادی است كه در شهرستانها و به وسیله این گروه به شهادت رسید. همان توطئهای كه میخواست به هر وسیله كمر انقلاب را بهدست دو یار امام بشكند، با شهادت آیتالله قاضی قصد ایجاد آشوبی عظیم در آذربایجانداشت. تجزیه ایران كه با ایجاد بلواهایی در كردستان، بلوچستان، خوزستان، و آذربایجان نزدیك بود كه به مرحله عمل درآید، نخست از آذربایجان شروع شده بود. تشكیلات حزب خلق مسلمان از پیش از انقلاب سازماندهی شده بود. تظاهراتی كهدر 28 و 29 دی ماه به طرفداری از آیتالله شریعتمداری صورتگرفت، از سوی همین تشكیلات راهاندازی و هدایت گردید.مخالف مسئولین كمیته مركزی امامخمینی شماره 2پس از پیروزی انقلاب اسلامی در كمیته مركزی شماره 2 امام خمینی(ره) كه زیرنظر آقای بنابی اداره میشد، شخصی به نام ایرانی كه از قم آمده بود و از طرفدارانآیتالله شریعتمداری بود، با تكیه بر رابطهای كه با آقای بنابی داشت، فعالیتهای شدیدی علیه آقای قاضی و امام خمینی شروع كرد. آقای محمدجلیل پورانیحلاجی، خادم آیتالله قاضی میگوید:«جلسهای در اتاق بازرگانی بود. آقای برقلامع و چاروقچیها بودند. وقتی كه میخواستیم خارج بشویم، آقای ایرانی كه در راهرو بود، حرفیزد. گفت: چه میشد این را ]قاضی[ میكشتند؟! ]تا[ من یك استكان ازخونش بخورم، من برگشتم نگاه كردم كه آقای یزدانی گفت: بفرمایید، بفرمایید. بعد آقا به من گفت: جلیلآقا این ایرانی چه بد به من نگاهمیكرد! من هم یادم رفت كه بگویم چه گفت.»وجود عناصری چون وی كه عناد شدیدی با وی داشتند و پس از پیروزی انقلاب سر و كلهشان در تبریز پیدا شده بود و خواهان از میان رفتن آقای قاضی بودند، و یا برخی از آقایان تبریز كه در جریان نهضت و در روزهای سخت، درپی آسایش وراحتی خود بودند و حتی یك سیلی هم از ساواك نخورده بودند، اینك برایبهرهبرداری از شرایط به صحنه آمده بودند. او كه آنها را پدر در پدر میشناخت و سد بزرگی در برابر راه آنان بود، از این رو فعالیتهای شدیدی را علیه وی شروع كردند. حتی در منابر علناً میگفتند: «ای مرد! ریشت به خون سرت آغشته شود» هم مخالفانقدیمی و هم دوستان به ظاهر مبارز دیروزی، دست در دست هم از هیچ كاری در ضربهزدن به او فروگذار نكردند.«از تبریز یك طومار بزرگ (یك توپ پارچه) امضا شده بود و نزد امام فرستاده بودند. امام دیده بود و پرسیده بود كه آقای اشراقی اینچیست؟ میگوید: آقا طومار است كه علیه آقای قاضی امضا شده است.امام فرموده بود جمعش كنید. آقای اشراقی این توطئه است. من قاضی را میشناسم. این جریان را به آقای قاضی گفتند. نمیدانم روی منبرمطرح كردند یا نه؟ ولی به من گفت: جلیلآقا از اینجا طومار به امامفرستادهاند. من به اینها چه كردهام؟ افرادی چون جواد حسینخواه، استاندار غروی و... آن را امضا كرده بودند.»فعالیت دادگاه انقلاب تبریز هم به گونهای بود كه آیتالله قاضی در اواخر احكام صادره، آن را تأیید و امضا نمیكرد. حتی برای مدتی دادگاه انقلاب را تعطیل كرد. این هم موضوعی بود كه نباید از آن به سادگی گذشت. مجموع این مسایل و تهدیدات تلفنی مكرر وی به قتل، توزیع اعلامیههایی علیه او و به راه افتادن دستههایی كه شعار "مرگ بر قاضی" سر میدادند، همه و همه نگرانی هایی ایجاد كرده بود. جریانهای قدرتمند مخالف دست در دست هم، به هر نحو ممكن درصدد حذف وی بودند. علیرغم این مسایل، گوش ایشان بدهكار این حرفها نبود. نزدیكان آیتالله قاضی كه احساس خطر میكردند، در نماز عید قربان به جای آنكه نماز بخوانند، دراطراف محل اقامه نماز مراقب اوضاع و احوال بودند. آن روز به شب رسید. خطری كه احساس میشد، ظاهراً مرتفع شده بود لیكن قضایای دیگری در جریان بود.به گفته یكی از نزدیكان وی، چند روز قبل از شهادت، زنی ناشناس به رئیس كمیته مسجد شعبان تلفنی گفته بود كه تا 3 روز دیگر قاضی كشته خواهد شد. رئیس كمیته این موضوع را به اطلاع ایشان رساند. آیتالله در پاسخ گفته بود: «خداوند حافظ است.»یكی دیگر از نزدیكان، به آیتالله قاضی میگوید: از شایعات شهری چنین استنباط میشود كه خطری جدی شما را تهدید میكند. اجازه بدهید اتومبیلتان را به شیشه ضد گلوله مجهز كنیم. وقتی ایشان از هزینه زیاد آن مطلع میشود، میگوید: پول آن رابه صندوق مستضعفین واریز كنید.همزمان با برگزاری نماز عید قربان، از سوی گروه فرقان اعلامیهای در محل برگزاری نماز توزیع شده بود و قرار بود یك نسخه از آن به آیتالله داده شود. یك نفر به ایشان مراجعه كرده و میگوید: یك نسخه از اعلامیه گروه فرقان پیدا شده است، ولی آیتالله قاضی میگوید كه اینجا محلّش نیست و آن را به خانه بیاور. شاهدان عینی از حضور 2 نفر مشكوك كه در نماز مغرب و عشا، در مسجد شعبان حاضر میشدند، خبر دادند. یكی از محافظان آیتالله گفت: آیتالله قاضی طباطبایی روز عید قربان كه عازم شركت در نماز بود، روی پلهها به اطرافیان خود گفت: «مرا به این زودی ترور میكنند» با اینكه وی مسئولیت مهمی در اداره امور استان داشت، تنها كسی بود كه از اسلحه خوشش نمیآمد. وقتی هر فرد مسلحی میخواست نزد وی بیاید، باید بدون اسلحه وارد اتاق میشد.»یكی از نزدیكان آیتالله قاضی میگوید:«چند روز قبل از شهادت، نزد ایشان رفته بودم. هر روز بعد از اینكه ازدادگاه میآمدم... شبها میآمدم گزارش هایی ]میدادم[ دستورهائیمیگرفتم. وارد شدم و دیدم آیتالله قاضی (3 روز به شهادتش مانده بود) ناراحت است. من را كه میدید، منبسط میشد. چون به خود محرم میدانست. برگشت، با حالت تندی گفت: اگر من به قانون عمل نكنم، پس چه كسی عمل خواهد كرد؟ گفتم: حاجآقا چه شدهاست؟ گفت: كوچه مقصودیه را میخواهند یكطرفه كنند، تا از آن ماشین نگذرد. ماشین ما را این آقا سیدرضا راننده از آنجا میآورد؟ 2 روز است سنگ میگذارند. من میگویم: سنگ را برندارید، بیایید از راه دیگری بروید، از خیابان شاهپور بروید.معذب هستند، سنگ میگذارند. گفتم: حاجآقا چرا سنگ میگذارند، یك تابلو ورود ممنوع بگذارند. گفت: شاید هنوز حاضر نیست كه سنگ را میگذارند، مانع شود، عبور نكنند. گفتم: حاجآقا عیب ندارد به آقا سیدرضا میگوییم اجرا میكند. این را من از آقا شنیدم. آقا هم دستورمیدهد از جلوی مسجد شعبان میآید خیابان تربیت از خیابان شاهپور میآید. خبر شهادتش را شنیدیم. روز عید قربان بود...»بعد از شهادت و دستگیری قاتلین آیتالله قاضی، مشخص شد كه این سنگ گذاری توسط آنها صورت گرفته بود تا هنگامی كه ماشین ایشان توقف كرد، بلافاصله برنامه ترور را عملی سازند.عوامل ترور و نحوه شهادتعوامل ترور آیتالله قاضی 3 نفر بودند؛ طراح، فردی به نام محمد متحدی بود كه مهدی نیز نامیده میشد. مسعود تقیزاده ضارب و فردی به نام مشهدی مصطفی. مسعود تقیزاده در بازجویی های خود گفته است:«...بعد از اینها جریان اعدام قاضی بود كه به پیشنهاد و انتخاب مهدی و قبول من، بعد از چند دفعه شناسایی صورت گرفت. از این جریان فقط مشهدی مصطفی و مهدی ]محمد متحدی[ و من اطلاع داشتیم و اگركسی دیگری هم بداند یا یكی از این دو نفر گفتهاند و یا براساسجمعبندی و حدس بود. یك دفعه رفتیم. علاوه بر اینكه در آن محل به من مشكوك شدند، قاضی هم نیامد، فردایش من دیگر در خیابانایستادم و قرار بود كه مهدی قبل از او بیاید و با زدن راهنمای سمت راست، به من اطلاع دهد كه ماشینش میآید. من با این علامت مهدی، به طرف محل حركت كردم. به دلیل نامعلومی توسط فولكس واگن سفید رنگی راهبندان ایجاد شد كه تقریباً ماشین اینها به حالت بدون حركتدرآمد. من نزدیك شده و با شلیك 3 گلوله به آن طرف خیایان كه مهدی با موتور منتظرم بود، رفتم. (موتور همان سوزوكی 125 بود) بعداز سوارشدن من، از سوی محافظ وی چند تیر شلیك شد كه به دلیلتاریكی و دوری فاصله، هیچكدام اصابت نكرد. مهدی مرا بعد از مسافتی پیاده كرد و من هم بعد از مدتی به خانه همان مشهدی مصطفی در كوچه صدر رفتم. مشهدی مصطفی هم مسئولیت پخش چند تا اطلاعیه را در این مورد داشت و او جریان را از نزدیك دیده بود...»اكبر گودرزی هم در اعترافات خود گفته است:«یك بار كه محمد متحدی آمده بود، درباره این شخص (قاضی) صحبت كردیم و بنا شد كه او مسئول انجام امر باشد و من هماعلامیهاش را بنویسم.»با مراجعهای كه به پرونده محمد متحدی شد، هیچ اشارهای به انگیزه ترور، نحوهآشنایی با آقای قاضی وجود ندارد. چگونه میتوان قبول كرد یك نفر سبزواری بدون راهنمایی افراد مطلع، از مقام و موقعیت و وضعیت آقای قاضی و تبریز چنیناطلاعاتی را كسب كرده باشد. مسلم است افرادی كه آیتالله مفتح، آیتالله مطهری،آیتالله قاضی را به شهادت رساندند، از سوی كسانی كه این شاگردان مخلص امام راخوب میشناختند راهنمایی شدهاند. پس از دستگیری اعضای گروه فرقان، محمد متحدی و مسعود تقیزاده به دستور دادستانی مركز به اعدام محكوم شدند كه درتاریخ 8/11/1360 در محل برگزاری نماز جمعه تبریز به اجرا درآمد.آقای عبد یزدانی در این مورد میگوید: «...حكم اعدام بهوسیله دار در محل میدان نماز بود. تلفنی تأكید كرد كه به محض رسیدن، هیچكس با اینها صحبت نكند. روز جمعه در موعد مقرر حكمشان اجرا شود،... وقتی كه آمدند من با اینها صحبت كردم، نوارش را هم دارم. از تهران آقای شجاعی و آقای سطوتی دو نفری آمده بودند، گفتند: حاجآقا از اینها بازجویی نكنید، حاجآقا گفتهاند، صحبت نشود،... (حمید سطوتی دانشجو بود و به توصیه آقای موسوی تبریزی، رئیس اتاق بازرگانی ارومیه شد) با اینها كه من صحبت كردم سبزواری ]متحدی[ خیلی كمحرف میزد. مربی هم او بود. اسلحه را هم او به آن تبریزی داده بود. هرچه كردیم كه به دستور چه كسی اینكار را انجام دادهاید، نگفتند. هرچه كردیم، نگفتند. من پرسیدم كه شما با آقا چهدشمنی، چه مخالفتی، چه اختلافی داشتید؟گفتند: هیچ اختلافی نداشتیم. گفتم: آقا را دیده بودید؟ گفتند: خیر ندیده بودیم.ضارب تقیزاده نام داشت. به او كه تبریزی بود، گفتم: اسلحه از كجا گیر آوردهای؟، گفت: این آقا به من دادهاست. گفتم: چه مخالفتی داشتی؟ گفت: من آقا را یك دفعه در مسجد دیده بودم. تقیزاد به دفتر حزب جمهوری اسلامی میآمد كه در محل اتاق بازرگانی بود و مرحوم حاج میرزا مهدی فهیمی كه از طرف آقا، مدیر آن دفتر بود و خرج آن را هم خود میداد، میآمد...جوان دماغ گندهای بود. میگفتند كه به علما بدو بیراه میگوید... به چه دلیل دست به این كار زدی؟ گفت: برای اینكه اینها سد راه فیسبیلالله بودند... به بیتالمالخیانت میكردند،... چند روز بود كه شناسایی كرده بودیم... رد شدیم، موتور را نگه داشتیم وسط دو راه، یا از این مسیر یا از آن مسیر. به طریق دیگر اقدام كنیم... آن روزسنگ هم نگذاشتیم. وسط دو راه ایستادیم و منتظر شدیم تا اگر از هر مسیری رفت، ماهم برویم. ما سریع قبل از ماشین آقا آمدیم جایی كه ترور شد. آنجا ایستادیم، تاوقتی میخواهد از روی پل بگذرد، باید از سرعت كم كند. این آقا هم با موتور رفتآن طرف خیابان ایستاد.ماشین آقا آمد كه آرام آرام به داخل كوچه بپیچد. ماشین از جلو آمد. یكی هم ازآن طرف. ترافیك ایجاد شد. نگه داشت. نامهای آماده كرده بودم. آوردم جلو بدهم. آقا شیشه ماشین را پایین كشید. آقا همیشه كنار شیشه مینشست. چند دفعه گفتهبودیم وسط بنشینید ناراحت شده بود. عقب مینشست، آن هم كنار شیشه. من همیك كاپشن سرمهای پوشیده بودم. این به فكر هیچ كدام آنها نرسید كه در آن هوا كه هنوز سرد نبود، كاپشن لازم نیست. همین كه پنجره را باز كرد، من اسلحه را كشیدم وشلیك كردم...»تقیزاده 3 گلوله شلیك كرد، 2 گلوله به آیتالله قاضی یكی به سر و یكی هم بهشانه اصابت كرد. آخرین حرفی كه از زبان آیتالله قاضی خارج شد، این بود كه به همراه خود گفت: «حاجشیخ علی سنه بیشیاولمادی؟» در لحظه آخر عمر نیز بیش از خود نگران همراهش بود، خیال همه راحت شد، دشمنان دیرین فرصتطلبان... دیگر آسوده شدند شهر تبریز آرام گرفت، شب نامه پراكنی، تهیه طومار، بدگویی نزدامام، نشرنامههای جعلی، علناً در منابر اهانت خاتمه یافت و نوبت مرید دیگر امامآیتالله مدنی شد.اوضاع متشنج تبریز در آن شبپس از انجام سوء قصد، وی را با همان ماشین به بیمارستان شیر و خورشید تبریز منتقل كردند. پزشكان به سرعت مشغول معالجه شدند. پس از انتشار این خبر، كمیتههای متعدد تبریز كه اغلب كمیتههای حزب خلق مسلمان و زیر نظر آقای شربیانی و حكمآبادی بودند و در مسایل و جریانات نهایت كارشكنی را داشتند و كمیتههای دیگر، جلو بیمارستان گرد آمدند. تبریز به انبار باروتی میماند كه منتظر یك جرقه بود. میشود گفت هدف اصلی ترور آیتالله قاضی هم به همین انگیزه صورت گرفته بود. زمزمههایی به وجود آمده بود كه هر گروهی این اقدام را به گردنطرف مقابل میانداخت. رئیس شهربانی وقت تبریز چگونگی جریان را به اطلاعآقای یزدانی رساند. آقای عبد یزدانی ابتدا به اتاق عمل رفت و از نزدیك در جریانامور قرار گرفت. دكتر ساروخانی و دكتر میلانی به وی گفتند كه مبادا خبر شهادت ایشان منتشر شود. پس از اندك زمانی به میان افراد كمیتههای مختلف آمد و گفت: «برادران به سلامتی و لطف خدا خطر رفع گردید. ماشین هم شناسایی شده است واین به هشیاری شما مربوط است، قبل از خروج از تبریز باید متوقف شود. همگیراههای خروجی را كنترل كنید تا بلكه ضاربین دستگیر شوند.»به این طریق اجتماعی كه در آن شب بحرانی میتوانست آذربایجان را به آشوب بكشاند، متفرق شد.تشییع جنازه آیتالله قاضیبا اقدام به موقع آقای عبد یزدانی، خطری كه ممكن بود به فاجعه بزرگی تبدیل شود، مرتفع گردید. فرزندان و نزدیكان آیتالله قاضی در تدارك مراسم تدفین و تشییع شدند. جنازه شهید را، شبانه از بیمارستان به قبرستان بقاییه منتقل كردند. آقایعبدیزدانی و آقای انزابی غریبانه آیتالله قاضی را غسل دادند و كفن كردند. برایمحل دفن تصریحی در وصیت نامه آن شهید وجود نداشت، به همین دلیل جریان شهادت را شبانه به اطلاع حضرت امام(ره) رساندند و راجع به محل دفن از ایشان سؤال كردند. ایشان كه سالها قبل از تبریز و مسجد مقبره دیدن كرده بودند، اجازه دادند كه در همان مسجد مقبره و در كنار اجدادش به خاك سپرده شود. جمعهیازدهم/آبان جنازه غریب تبریز از محل اقامه نمازهای جمعهاش تشییع شد. با اینتفاوت كه هفته پیش نماز را او اقامه كرد اما این هفته جسد آرام و مجروح او، پیشاپیشهمه برای نماز میت در تابوت بود.یكی از نزدیكانش راجع به تشییع جنازه آقای قاضی میگوید:«من فكر میكنم دو میلیون نفر حضور داشت. یعنی وقتی كه رادیو، بعداز اذان صبح اعلام كرد كه آقای قاضی به شهادت رسیده ]است[ فرداصبح تشییع خواهد شد، هركس با هر وسیله از اطراف آمده بود. یكسر جمعیت در جلو میدان شهرداری بود و ادامه جمعیت "درنصف راه" بود. آن گونه تشییع و دفن شد.»پیام امامانتشار خبر شهادت آیتالله قاضی، این یار دیرین امام در آذربایجان، موجی ازتنفر و انزجار و تحسر در ایران فراهم آورد. امامخمینی(ره) با صدور پیامی شهادتایشان را به مردم آذربایجان تسلیت گفت:بسمالله الرحمنالرحیمانا لله و اناالیه راجعونبا كمال تأسف، ضایعه ناگوار شهادت عالم مجاهد، حجتالاسلام والمسلمینآقای حاجسیدمحمدعلی قاضی طباطبایی (رحمتالله علیه) را به عموم مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور و مجاهد آذربایجان و به خصوص بازماندگان این شهید سعید، تسلیت عرض و از خداوند متعال صبر انقلابی برای مجاهدین راه حق و اسلام خواستارم.ملت عزیز برومند ایران و آذربایجان غیرتمند عزیز، باید در این مصیبت های بزرگ كه نشانه شكست حتمی دشمنان اسلام و كشور و ناتوانی و خودباختگی آنان است، هرچه بیشتر مصمم و در راه هدف اعلای اسلام و قرآن مجید، بر مجاهدت خود افزوده و از پای ننشیند، تا احقاق حق مستضعفین از جباران زمان بنمایند.عزیزان من، در انقلابی كه ابر قدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگری آنان را ازكشور بزرگ بسته است، این ضایعات بالاتر اجتناب ناپذیر است. ما باید از كنار این وقایع، با تصمیم عزم و خونسردی بگذریم و به راه خود كه راه جهاد فیسبیلالله است، ادامه دهیم. شهادت در راه خداوند، زندگی افتخارآمیز ابدی و چراغ هدایت برای ملتها است. ملتهای مسلمان از فداكاری مجاهدین ما، در راه استقلال و آزادی واهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگیرند و با پیوستن بههم، سد استعمار و استثمار ]را[ بشكنند و پیش بهسوی آزادگی و زندگی انسانی بروند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و رحمت و مغفرت برای شهدای راه حق و شهید طباطبایی خواستارم.11 ذیحجهالحرام 1399 روحالله الموسویالخمینیبازتاب شهادت آیتالله قاضی طباطباییآیتالله مرعشی نجفی كه ارتباط صمیمی و بسیار نزدیكی با وی داشت، مجلس ترحیمی برای وی برگزار نمود و حضرت امام نیز در آن شركت كرد. آیتالله گلپایگانی، آیتالله وحیدی، آیتالله شریعتمداری هم پیامهایی صادر كردند. از سویاستانداری آذربایجان كه یكی از كانونهای مشكوك به دست داشتن در شهادت آیتالله قاضی بود، در آذربایجان 3 روز عزای عمومی اعلام كرد. به همین مناسبت شنبه دوازدهم آبان نیز از سوی دولت روز عزاداری ملی اعلام شد.جسم مجروح و بیروح آیتالله شهید روز جمعه بر دست مردم تبریز تشییع شد. تبریز در سال 43 یكبار شاهد حضور گسترده مردم در موقع بازگشت پیرزمندانه او ازتبعید بود و اینك پس از 15 سال، وی را به سرای جاوید مشایعت میكردند. هنر مردان اصیل شهادت در راه خداست. خدای را شكر كه وی در نزد خدایش سرخ رو رفت، در حالی كه حتی یكی از دشمنانش هم لیاقت شهادت نیافتند. او نزد جدهاش حضرت زهرا(سلامالله علیها) رفت تا شكایت ناجوانمردان را به عرض ایشان برساندكه «مادر من چه گناهی در حق اینها كرده بودم؟» هنوز هم از دشمنان سرسخت وكینهجوی وی كسانی باقی ماندهاند كه هر روز یكی به نحوی رسوای خاص و عام میشود. اغلب پس از قاضی، صاحب مال و ثروت شدند و در لجنزار عیش و عشرتفرو رفتند. آیا با وجود قاضی میتوانستند چنان كنند؟ او را كشتند تا چنان شوند. اوسد راه بود، و باید از جلوی راه برداشته میشد.صبح جمعه جنازه غریب تبریز از ایستگاه راهآهن تشییع شد. مردم تبریز بر سر وصورت و سینه خود میزدند و میگریستند در حالی كه «عزا عزا است امروز، امامجمعه ما پیش خداست امروز، خمینی بتشكن صاحبعزاست امروز» را با صدایبلند فریاد میزدند. دستهای كه برای عرض تسلیت به محضر امام، رفته بودند، چنیننوحهسر دادند:«ای قاضی، ای قاضی! برپاخیز وقت نماز رسیده. امام جمعه ما، الله اكبر، خمینیرهبر»در یك تحلیل كلی میتوان گفت كه ترور آیتالله قاضی، آیتالله مطهری و دكترمفتح به دست گروه فرقان، كار چند جوان خام ذهن و كینهجو نبود. هرچند تعدادیجوان گمراه مجری بودند لیكن در پشت این جوانان 25 ـ 26 ساله، مغز متفكر و قوییوجود داشت كه «مطهری»ها، و «مفتح»ها را میشناخت. هدف این ترورها قطع كردنبال و پر امام(ره) بود. دكتر بهشتی، آیتالله مفتح، آیتالله مطهری، آیتالله صدوقی، آیتالله مدنی، آیتالله دستغیب و آیتالله اشرفی اصفهانی زبان امام رامیفهمیدند و همزبان او بودند.هیچ تردیدی نیست كه در ظرف 3 الی 4 ماه، هیچ گروهی نمیتواند مشیمسلحانه اتخاذ كرده و به مرحله انجام ترور برسد مگر آنكه از مدتها قبل سازماندهیشده باشد. ساواك در مقاطع مختلف برای كارهای خاص، گروههایی را شكل میداد. یكی از همین گروهها، حزب خلق مسلمان بود. بدون تردید میتوان گفت: گلولهای كه به مغز آیتالله قاضی شلیك شد، از طرف تمامی مخالفان وی بود؛ چه ساواك، چه روحانیان وابسته به ساواك و اوقاف، چه دوستان به ظاهر انقلابی فرصت طلب و چه حزب خلق مسلمان. در واقع عداوت و دشمنی با قاضی پس از شهادت وی نیز ادامهیافت. حتی با دخالت دستهای مشكوكی منزل وی -كه كانون انقلاب اسلامیآذربایجان بود-، از دست فرزندانش خارج و در اندك زمانی تخریب شد. در این توطئه، نقش یكی از مریدان آیتالله شریعتمداری، مشهور به هشام آقای شریعتمداریچشمگیر بود.در پایان زندگی و مبارزات آیتالله قاضی، قسمتی از مطلبی را كه یكی از یاراننزدیكش، مرحوم حجتالاسلام والمسلمین محمدحسین انزابی چهرگانی، در مجلسشورای اسلامی ایراد كرده است، مرور میكنیم:«چون این روزها ایام سالگرد شهادت شهید عالیقدر تبریز، آیتالله قاضی طباطبایی (رضوانالله تعالی علیه) است و اولین شهید از ائمه جمعه و از نمایندگان عزیز حضرت امام(ره) میباشد. به مناسبت اینكهحقیر با آن مرحوم سوابق آشنایی ممتدی دارم، برحسب وظیفه دینی وانقلابیم با چند جمله به خدمات ارزنده ایشان اشاره میكنم: ایشان پیش از سال 42 و آغاز نهضت اسلامی، پیوسته با زبان و قلم خدمتمیكرد و آرامش نداشت. پس از شروع نهضت، یك مرتبه آماده جهاد در راه پیشبرد اهداف نهضت شد و تا پیروزی انقلاب لحظهای ساكتنشد ]بهگونهای كه[ تبعیدها و زندانها و تهمتها را تحمل كرد. چنانشجاع و رشید بود كه كسی از ایشان احساس جزیی یاس و وحشت وناراحتی ]ندید.[لازم است در شرح حال ایشان كتاب مفصلی نوشته شود. پس از پیروزیانقلاب ایشان در تبریز از طرف حضرت امام، به ]سمت[ امام جمعه ونمایندگی ]ایشان در آنجا[ منصوب شدند و فعالیتشان در راه تداومانقلاب و رسیدگی به امور مشكلات اهالی آذربایجان بیشتر گردید. بالاخره روز عید اضحی بود كه نماز عید را با شكوه هرچه تمامتر وعظیمتر اقامه كرد و بعد از نماز در خطبهها ]غوغا[ نمود و در خصوص مقام رهبری سخنان آتشین و بیپردهای گفت؛ در واقع اتمام حجت كرد. شب همان روز (شب یازدهم ذیحجهالاحرام كه مصادف با شبجمعه هم بود) با اینكه همان روز تلفنی تهدیدش كرده بودند و اطرافیانش اصرار داشتند آن شب به مسجد نروند ولی در اثر شجاعت ذاتی كه داشتند، قبول نكردند و برای اقامه نماز مغرب و عشا به مسجدشعبان رفتند. در مراجعت به منزل، ایادی بیگانه این شخصیت بزرگ دینی را هدف گلوله قرار دادند و همان شب در بیمارستان با فرق شكافته، به جد بزرگوارش، امیرالمومنین(ع) ملحق شد. ضایعه خیلیبزرگ و اسفناكی برای ملت آذربایجان شد ولی با خون پاكش انقلاب را آبیاری كرد.در اینجا نكته لطیفی هست. البته اجداد طاهرین این مرحوم تا حضرت حسن مجتبی (سلامالله علیه) از بزرگان و علما هستند، الا اینكه جد هفتمش محمدعلی، مسمی كرده از عالم غیب و معنا رمزی بوده كه مانند جد هفتمش به فیض شهادت خواهد رسید. همه اولاد فقید سعید در راه انقلاب مستقیم و پابرجا هستند و یكی از ایشان حجتالاسلام آقای سیدمحمد تقی قاضی طباطبایی كه فعلاً در قم مشغول ادامه تحصیلاتش میباشد و در ردیف اهل علم است. در ایام شهادت پدر بزرگوارش، در محضر امام مراسم عمامه گذاریش برگزار شد و امام امت با دست مباركشان عمامه به سرش گذاشتند و دعا فرمودند: امیدوارم (انشاالله تعالی) جانشین والد ماجدشان باشند و این نسل پاك تا ظهورحضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) پایدار و از خدّام دین باشند.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-