تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820923872
انديشه - جنسيت، مليت و آيين
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: انديشه - جنسيت، مليت و آيين
انديشه - جنسيت، مليت و آيين
سينا چگيني، مونا ساداترفيعي، صديقه سلطانيان: چندي پيش خانم دكتر اورلي نوو (Aurélie Névot) متخصص انسانشناسي ديني چين و عضو مركز مطالعات علمي فرانسه (CNRS) و موسسه بينرشتهاي مطالعات انسانشناسي فرانسه به همراه همسرش دكتر آلكساندر اشنل (Alexender Schnell) متخصص فلسفه كلاسيك و مدرن آلمان براي برگزاري چند كنفرانس در زمينه فلسفه و انسانشناسي و نيز فراهم كردن زمينههاي تاسيس گروه چينشناسي در دانشكده مطالعات جهان دانشگاه تهران به دعوت اين دانشگاه به ايران آمدند. در جلسهاي كه با حضور ناصر فكوهي در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران برگزار شد، وي افزون بر ترجمه گفتههاي خانم نوو و آقاي اشنل خود نيز در اين گفتوگو شركت كرد. در اين جلسه ابتدا پرسشهايي در زمينه انسانشناسي چين مطرح شد و سپس گفتوگو با اشاره به حوزه فلسفه و موقعيت كنوني علم در جهان به پايان رسيد.
به طور كلي انگيزه شما از مطالعه چين و انسانشناسي چيني چه بود؟
اولين زمينه علاقهمندي من به فرهنگ چيني از دبيرستان شروع شد. در آن مقطع ما بايد يك زبان خارجي را انتخاب ميكرديم و من زبان چيني را انتخاب كردم و كمكم شروع به مطالعه زبان و خط چيني كردم و متوجه شدم كه انديشه چيني از خلال خط و زبان چيني ميگذرد. بعدها ديدن يك فيلم در مورد «لوي استروس»، انسانشناس معروف فرانسوي زمينه جديدي را براي علاقهمندي من به انسانشناسي فراهم كرد. در اين فيلم كه لوي استروس در مورد كتاباش به نام «نقابها» صحبت ميكند نشان ميدهد كه نقاب چه مفاهيمي دارد و چه نقابهايي در آمريكاي شمالي و جنوبي وجود دارد، و اينكه چگونه اين نقابها با هم قابل مقايسه و گاهي قابل انطباقاند. از اين رو بعد از ديدن اين فيلم تصميم گرفتم انسانشناس شوم و با توجه به سابقه مطالعاتي كه از فرهنگ چيني داشتم توانستم ميل به انسانشناسيام را در فرهنگ چيني به كار بندم و به طرف انسانشناسي چيني بروم.
به نظر شما آيا ميتوان شَمَنآييني (Shamanism) را زيرمجموعهاي از انسانشناسي ديني قرار داد؟
به عقيده من شَمَنآييني را بايد جزئي از انسانشناسي ديني به حساب آورد ولي بحثي كه اينجا مطرح است در واقع تعريفي است كه از اين مفهوم ارائه ميشود. تعريفي كه در انسانشناسي به دين داده ميشود در واقع به تحولشناسي اين لغت كه ريشه آن از كلمه (religio) به معناي وصل بودن به يك چيز گرفته شده است، مربوط ميشود. بنابراين اگر ما دين را در اين مفهوم در نظر بگيريم بالطبع براي يك انسانشناس مسئله شَمَنآييني و جادو و... نميتواند در شاخه ديگري از انسانشناسي جز در شاخه انسانشناسي ديني مطالعه بشود.
فكوهي: ديدگاهي كه در حوزههاي الهيات و اعتقادي به مسائل ديني وجود دارد و در جاي خود ديدگاه محترمي نيز هست لزوما همان ديدگاهي نيست كه انسانشناسي به پديده دين دارد. انسانشناسي، دين را از طريق روشها و سيستمهاي شناختي خود كه يك سيستم علمي است بررسي ميكند كه اين پارادايم با پارادايم تئولوژيك متفاوت است. بنابراين بايد توجه داشت كه وقتي ما راجع به شيوهها و باورهاي اعتقادي چون شَمَنآييني صحبت ميكنيم لزوماً قصد مقايسه آنها با اديان بزرگ را نداريم.
رابطه ميان شَمَنآييني، جادو و خرافه و ساير فرق ديني با دين مسلط بر جامعه چين چگونه است؟
قبل از هر چيز در مورد بهكارگيري واژه «خرافه» لازم به ذكر است كه انسانشناسان در مورد هيچيك از اشكال ديني هرگز از اين واژه استفاده نميكنند، چرا كه بر اين باور هستند كه استفاده از اين واژه در واقع نوعي توهين به باورهاي مردمي است. اين واژه در چين بعد از انقلاب كمونيستي چه در مورد مذاهب اصلي و چه دينهاي شمني به كار گرفته شد و بعدها در سالهاي 70 و 80 اين وضعيت تا حدي بهبود يافت و در گفتمانهاي رسمي در مورد اديان بزرگ چون بودايي و تائويي كمتر از اين واژه استفاده شد. تا قبل از سال 1949 نيز سيستمهاي سلطنتي و حكومتي در چين به هيچ عنوان از واژه خرافه استفاده نميكردند و اشكال كوچكترِ ديني شاخههايي بودند كه به دين مركزي وصل ميشدند و به صورت زيرمجموعه دين مركزي به نوعي كنترل ميشدند ولي ديد منفي نسبت به آنها وجود نداشت.
فكوهي: در ايران نيز ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه انسانشناسان به هيچ عنوان از واژه «خرافه» در معناي عام آن كه در ميان مردم رايج است، استفاده نميكنند مگر آنكه اين واژه را در داخل گيومه قرار دهند و بخواهند راجع به چيزي كه ديگران به آن خرافه ميگويند بحث كنند و ببينند كه اين واژه براي چه مطرح شده و از لحاظ اجتماعي چه بار معنايي دارد. وظيفه يك انسانشناس ديني اين نيست كه بگويد چه شكلي از دين درست است و چه شكلي از آن نادرست، بلكه او فقط به بررسي اين ميپردازد كه يك اعتقاد و باور مذهبي چگونه شكل گرفته و چرا.
نحوه اعمال سياستهاي حكومتي و ملي در مقابل فرقههاي مذهبي و رابطهاي كه با دين غالب جامعه دارند در حال حاضر چگونه است؟
اگر سياستهاي كنوني دولت چين را در نظر بگيريم بايد توجه داشته باشيم كه اين سياستها با روي كار آمدن دن سيائوپينگ وارد مرحله جديدي شده است كه به هيچوجه با دوره مائوتسه تونگ قابل مقايسه نيست. بعد از روي كار آمدن دن سيائوپينگ در زمينه ديني آزادسازي زيادي صورت گرفت و به مردم اجازه داده شد تا اعتقادات دينيشان را اجرا كنند؛ البته اين در حالي است كه هنوز هم نظارتها و كنترلها وجود دارد ولي اين نظارتها هرگز با دورههاي قبل قابل مقايسه نيست.
فكوهي: بايد توجه داشته باشيم كه اصولاً سيستمها بودايي و اديان هندو هرگز با سيستمها و اديان ابراهيمي و به ويژه دين اسلام قابل مقايسه نيستند. يكي از تفاوتهاي بيشمار اين دو با هم در آن است كه در سيستمهاي اديان ابراهيمي به دليل محدودبودن زيرشاخههاي ديني تعداد بدعتگذاريها و تعارضات داخلي كمتر است. اين در حالي است كه در سيستمهاي بودايي و هندويي تعداد بسيار زيادي شاخهها و فرق ديني با نمونههاي متعدد وجود دارد.
سلطه جنسيت را در اديان چيني چگونه ميبينيد؟
درست است كه ما در چين شمن زن نداريم اما اين بدان معنا نيست كه زنان به عنوان كنشگران ديني وجود ندارند. براي نمونه در اين جامعه زناني داريم كه عهدهدار بسياري از مسووليتهاي ديني هستند كه در اصطلاح به آنان «شوما» (chema) به معناي زناني كه مُردگان را نمايندگي ميكنند گفته ميشود. به طور كلي نبايد فراموش كرد كه جامعه چين يك جامعه پدرتبار است، بدين معنا كه تبار از طريق شاخه پدري تعيين ميشود و به موجب اين، داشتن فرزند پسر امتياز بيشتري خواهد داشت. اما در ميان نيپاها (Nipa) چنين نيست. در بين نيپاها با اينكه فضاي پدرتباري وجود دارد ولي هنوز رگههاي بسيار قوي از مادرتباري هم ديده ميشود. براي نمونه ديگر داشتن فرزند دختر پديدهاي نامطلوب قلمداد نميشود و فرزند دختر داشتن را مانند فرزند پسر داشتن ميدانند.
با توجه به اعمال سياست تكفرزندي در چين و اينكه اغلب افراد به دنبال اين سياست، ترجيح ميدهند فرزند دختر داشته باشند وضعيت سيستم خويشاوندي در چين چگونه خواهد بود؟ آيا اين كشور با بحران كمبود دختر مواجه نخواهد بود؟
در مورد اين موضوع بايد با احتياط بيشتري صحبت كرد چرا كه قانون تكفرزندي شدن در چين مدت زيادي نيست كه به تصويب رسيده و بيشك تاثيرات بسيار زيادي روي سيستم خويشاوندي چين خواهد گذاشت و بايد زمان زيادي بگذرد تا اين دگرگونيها تاثير خودشان را نشان بدهند. در رابطه با قانون «كودك واحد» بايد به دو نكته اشاره كرد. اول اينكه اين قانون اگر به شكل سخت كنوني اجرا شود يك فاجعه جمعيتشناختي در چين به وجود خواهد آمد و تعادل جنسيتي را به هم خواهد ريخت. دوم اينكه اين قانون در روستاهاي چين آنچنان جدي اجرا نشد، تا جاييكه در روستاها داشتن فرزند دوم تحمل ميشد؛ اگرچه فرزند دوم از برخي امتيازات اجتماعي محروم ميگشت. اين در حالي است كه 70 درصد جامعه چين روستاييست. در شهرهاي كوچك و متوسط نيز اغلب فرزند دوم تحمل ميشود اما سبب از دست رفتن امتيازات ميشود.
پس از پرسشها از خانم نوو گفتوگو با آلكساندر اشنل كه براي گسترش همكاريهاي دانشگاههاي فرانسه و دانشگاه تهران به ايران سفر كرده است ادامه يافت.
با توجه به اينكه فلسفه در آلمان حرف اول و آخر را در جهان ميزند، نسبت فلسفه با علوم اجتماعي را چگونه ميبينيد؟
اشنل: به طور كلي در مورد فلسفه بايد دانست كه اين علم حدود 200 سال است كه وارد حوزه دانشگاهي شده است. يعني اگر از نيچه كه يك استثنا بود بگذريم بيشتر فيلسوفان بزرگ كساني بودند كه در سيستمهاي دانشگاهي رشد يافتند. بنابراين فلسفه يك علم انساني دانشگاهي بوده است. اما اتفاقي كه ما امروزه با آن روبهرو هستيم جدايياي است كه بين فلسفه و دانشگاه در حال شكلگيري است. و اين جدايي تا حد زيادي متاثر از رويكردهاي دولت است. اين اتفاق ميتواند آغاز يك فصل جديد در تاريخ فلسفه قلمداد گردد. در برابر اين وضعيت ما با دو زوج سر و كار خواهيم داشت. زوج اول: فيلسوف از دانشگاه جدا ميشود، به سمت حوزههاي خصوصي و فردي ميرود و براي خودش كار ميكند. يا اينكه فيلسوف به طرف جامعه مدني و مردم ميرود. در اينجا مشكلي كه فلسفه با آن روبهرو خواهد بود اين است كه اصولاً فلسفه از شكل علمي دور ميشود و تنها، شكل ترويجي به خود ميگيرد. زوج دوم: تحت اين شرايط فلسفه ميآيد تا خودش را به مراكز پژوهشي متصل كند. اين مراكز به دو شكل كار ميكنند: در شكل اول فلسفه تلاش ميكند تا فيلسوفاني را كه در يك حوزه تخصص دارند از سراسر جهان به هم وصل كند و به اين ترتيب يك جامعه علمي در سطح فراملي به وجود آورد. راهحل ديگر راهحل بينرشتهاي است؛ بدينمعنا كه فلسفه به رشتههاي ديگر علوم انساني متصل ميشود و موسسات و نهادهاي بينرشتهاي را در سطح بينالمللي به وجود ميآورد. مسئله مهم ديگري كه امروزه در حوزه فلسفه و علوم اجتماعي مطرح است بحث توزيع انديشه است. اكنون ما در شرايطي هستيم كه ديگر آن شكل سابق انباشت انديشه و توزيع آن كه به صورت كتاب است چندان مقرون به صرفه نيست. به همين دليل پيشبيني ميگردد طي چند سال آينده ما با پديده نشر الكترونيكي روبهرو شويم.
فكوهي: نكتهاي هست كه بايد به آن بپردازيم و آن سياستهاي زباني و مسئله دياسپورايي است و اين نكته از دو نظر براي ما اهميت دارد. نخست به اين دليل كه ايران كشوري است كه داراي يك زبان تاريخي و بسيار قدرتمند و غني است (زبان فارسي) اما قدرت اين زبان به شرطي ميتواند تداوم بيابد كه همچنان به آن مطالب علمي و ساير مطالب نوشته و خوانده شود و حضوري بينالمللي داشته باشد. و ديگر آنكه بسياري از ايرانيان از جمله دانشمندان و دانشگاهيان ايراني امروز در جمعيت بزرگ مهاجر ايراني وجود دارند كه در دانشگاههاي غيرايراني درباره ايران كار ميكنند.
در چنين شرايطي انديشمندان و دانشگاهيان ايراني ساكن ايران در برابر پرسشي اساسي و متناقضنما قرار ميگيرند: اينكه بايد اولويت خود را به نوشتن و ارائه نظريات خود به كدام زبان بدهند به زبان انگليسي كه يك زبان بينالمللي است و يا به زبان فارسي كه برايشان بسيار مهم است اما ميزان دسترسي جامعه بينالمللي به آن بسيار محدود است.
ظاهراً نهادهاي رسمي ما با اولويت دادن به نوشتن در مجلات علمي بينالمللي (موضوع آياسآي و درجه دوم قلمداد كردن مجلات ايراني) ترجيح را به تقويت زبان انگليسي ميدهند تا زبان فارسي و انديشمندان ايراني درون ايران را نيز در مقابل همكاران ايراني و غيرايرانيشان در دانشگاههاي خارج از ايران در موضع پايينتري قرار ميدهند در اين ميان چه ميتوان درباره يك سياست علمي منسجم كه هم منافع ملي زبان ما را تامين كند و هم حضور بينالملي ما را تضمين كند چه بايد كرد. نظر من يك سياست زبانشناختي دقيق در اين زمينه و تقويت بينالمللي از طريق سازوكارهاي بينالمللي درازمدت و چندزبانه است و نه استفاده از ابزارهاي الزامآور كوتاهمدت و بياثر همچون اياسآي.
اشنل: من گمان ميكنم كه بايد ميان اين دو سازش و هماهنگي به وجود آورد. انديشمندان و دانشگاهيان ايراني براي مطرح شدن در سطح بينالمللي داراي پتانسيلهاي لازم از لحاظ علمي هستند اما بدون اشراف و تسلط به زبان انگليسي يا يكي ديگر از زبانهاي بينالمللي اين كار ممكن نيست. سياست زبانشناسي در اين زمينه بايد بر كل دوره آموزشي انطباق داشته باشد. امروز ما ميدانيم كه يك كودك تا پيش از هفتسالگي ميتواند هفت يا هشت زبان را بدون زحمت و بدون لهجه فرا بگيرد و بنابراين بايد از اين پتانسيل استفاده كرد. پس از آن نيز در سيستمهاي آموزشي بايد موضوع زبان را بسيار جدي گرفت بهخصوص در نظام آموزش عالي كه مسئله بسيار حياتي است. بنابراين فكر ميكنم تضادي ميان نوشتن به فارسي و به انگليسي يا يك زبان بينالمللي ديگر وجود ندارد و خود دانشگاهيان يا كساني ديگر بايد كارهاي آنها را ترجمه و عرضه كنند.
آنچه ميتواند به اين امر كمك كند تغييرات عظيمي است كه در حال رخ دادن در عرصه نشر و ارائه انديشههاست. ما در سالهاي آينده بيشك به سوي الكترونيك شدن هرچه بيش از پيش تمام نوشتهها و كتابها خواهيم رفت كه در ميان يا درازمدت به سود نويسنده و ناشر نيز هست. بنابراين بايد خود را با اين تغييرات كه ناشي از انقلاب اطلاعاتي هستند هرچه بيشتر و هرچه زودتر هماهنگ كنيم.
فكوهي: من فكر ميكنم كه جهانيشدن علم همچون ساير پديدههاي زندگي امروز يك امر ناگزير است با اين وجود بايد تاكيد كرد كه موقعيتهاي علوم و رشتههاي انديشه متفاوت در اين زمينه با يكديگر بسيار متفاوت هستند براي نمونه براي عرصهاي چون فلسفه پيوند ميان افراد در سطح جهان و صرفاً به سوي الكترونيك تقريبا هيچ مشكلي ايجاد نميكند، اما در عرصه علوم اجتماعي و بهخصوص انسانشناسي نياز به رابطهاي نزديك و متداوم ميان پژوهشگر و موضوع پژوهش مسئلهاي اساسي است كه نميتوان و نبايد آن را ناديده گرفت. اميد ما آن است كه از طريق ارائه و اجراي يك سياست عمومي زبانشناختي در سطح مدارس و دانشگاهها بتوانيم زمينههاي يك حضور علمي قدرتمند را آنگونه كه شايسته فرهنگ و تمدني همچون ايران است فراهم كنيم ولي براي اين كار ابتدا بايد تماسها و همكاريهاي علمي همچون اجراي پروژههاي مشترك علمي و مبادله استاد و دانشجو را تا سالها به شكلي بسيار گسترده و عميق ادامه دهيم. باز وظيفه خود ميدانم كه از خانم نوو و آقاي اشنل براي قبول دعوت دانشگاه تهران و ارائه كنفرانسهاي متعدد در حوزههاي تخصصيشان در كشور ما تشكر كنم و آرزو كنم كه همكاريهاي ما چه به صورت فردي و چه بهويژه به صورت نهادي ميان دو كشور و دانشگاهها و موسسات پژوهشي آنها ادامه يابد.
سه شنبه 21 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 549]
-
گوناگون
پربازدیدترینها