تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816616324




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وقتی می خواستم خبر سقوط خرمشهر را به امام(ره) بدهم!


واضح آرشیو وب فارسی:تا شهدا: خبر سقوط خرمشهر مثل پتکی سنگین بر سرمان فرود آمد و ناراحتی در چهره ها نمایان شد. از همه بدتراین که مرا برای رساندن این خبر به امام انتخاب کرده بودند و نمی دانستم چطور این کلمات ملال آور را ادا کنم.تا شهدا؛ خبر سقوط خرمشهر مثل پتکی سنگین بر سرمان فرود آمد و ناراحتی در چهره ها نمایان شد. از همه بدتراین که مرا برای رساندن این خبر به امام انتخاب کرده بودند و نمی دانستم چطور این کلمات ملال آور را ادا کنم. وقتی وارد اتاق امام شدم، همه کسانی که آن جا بودند نگاهم کردند و پرسیدند: «چه خبر شده؟» با سختی جواب دادم: «هیچ!» امام که متوجه وضع آشفته من شده بودند سوال دیگری نکردند. نزدیک ایشان نشستم و به تلویزیون نگاه کردم. بعد از سه چهار دقیقه امام پرسیدند: «تازه چی؟» با ناراحتی جواب دادم: «خرمشهر را گرفتند» و منتظر بودم تا ناراحتی را در چهره امام ببینم؛ اما ایشان با لحنی عتاب آلود گفتند: «جنگ است، یک وقت ما می بریم، یک وقت آن ها.» همین جمله کوتاه مثل آب سردی بود که روی سرم ریخته باشند. چنان از ناراحتی بیرون آمدم که انگار اصلا جنگی وقاع نشده. راوی: محمود بروجردی


جمعه ، ۹بهمن۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تا شهدا]
[مشاهده در: www.tashohada.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن