واضح آرشیو وب فارسی:عقیق: من از روی سرمستی، گردنکشی، تبهکاری و ستمگری قیام نکرده ام؛ بلکه به پا خواسته ام تا کار امت جدّ خویش به صلاح آرم، میخواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و روش جدم و پدرم علی بن ابیطالب را در پیش گیرم.عقیق :محمد یکی دیگر از فرزندان امام علی (ع) است که لقب مادرش حنفیه بود. نام مادرش خوله دختر جعفر بن قیس بن سلمه بن ثعلبه بن دول بن حنفیه بود. او از اسیران یمامه بود. زمانی که می خواستند آنها را بفروشند حضرت علی (ع) او را خرید و آزاد کرد و سپس به همسری خود برگزید. محمد، امام حسین (ع) را بسیار دوست می داشت. اما در پاسخ به این سؤال که چرا همراه امام در کربلا نبود. مشهور آن است وی در آن زمان بیمار و رنجور بوده. درباره سال درگذشت وی اختلاف نظر وجود دارد. برخی مرگ او را سال 80 ، 81 و 84 هجری نقل کرده اند. در بامداد واپسین روز حضور امام حسین (ع) در مدینه، برادرش محمد حنفیه در حالی که غم و اندوه بر وی چیره گشته و بسیار نگران و بیمناک برای امام بود، از سر خیر خواهی نکاتی را متذکر گردید. بنابراین به امام گفت: ای برادر، تو محبوب ترین مردم و عزیزترین شان نزد من هستی، من هرگز از نصیحت دیگران دریغ نداشته ام، اما تو به نصیحت کردن از همه سزاوارتری، تا می توانی از بیعت یزید بن معاویه و از شهر ما کناره بگیر، آن گاه پیک هایت را نزد مردم بفرست و آنان را به سوی خود فراخوان، اگر با تو بیعت و از تو پیروی کردند، خداوند را بر این سپاس گذار، چنانچه مردم بر کسی جز تو گرد آمدند، این کار از دین و خرد تو نکاهد و جوانمردی و فضیلت تو از میان نرود، من از این بیمناکم که تو به شهری درآیی و میان مردم اختلاف افتد. سپس گروهی همراه تو باشند و گروهی بر ضدّ تو و به جنگ برخیزند و تو هدف نخستین نیزه ها قرار گیری و آن گاه آن کس که خود او و پدر و مادرش از بهترین این امت هستند، بیش از همه تباه شود و خاندانش بیش از همه خوار گردند. سپس امام حسین(ع) فرمود: برادر جان، پس کجا بروم؟ محمد گفت: در مکه فرود آی. اگر آن جا را مطمئن یافتی که به مقصد خویش رسیده ای و اگر تو را نپذیرفتند، راه ریگستان ها و کوه پایه ها را در پیش گیر و از شهری به شهر دیگر برو، تا ببینی کار مردم به کجا می رسد، که چون تو در کاری نیک بیاندیشی، اندیشه ات از همه صائب تر باشد. امام حسین(ع) فرمود: برادرم، نصیحتی دلسوزانه کردی، امیدوارم که نظرت استوار و قرین توفیق باشد. ابن اعثم گوید: محمد گفت: به مکه برو، اگر آن جا را امن یافتی، این همان چیزی است که من و تو دوست می داریم و اگر جز این بود به یمن برو که مردمش یاران جدّ و پدر و برادرت هستند و آنان مهربان ترین و دلسوزترین مردمانند و سرزمین شان از همه جا فراخ تر و خردشان از همه برتر است. اگر سرزمین یمن را مطمئن یافتی [که به مقصود رسیده ای] وگر نه ره ریگ زارها و دره ها را پیش می گیری و از شهری به شهری می روی، تا ببینی که کار مردم به کجا می کشد و خداوند میان تو و میان مردمان تبهکار داوری فرماید. سپس امام حسین(ع) فرمود: برادرم، به خدا سوگند، که اگر در همه دنیا، پناهگاه و جایی امن نیابم هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد. ابن اعثم گوید: محمد حنفیه سخن امام حسین (ع) را قطع کرد و گریست و حسین (ع) نیز لختی با او گریست آن گاه فرمود: خداوند به تو پاداش خیر دهد، که نصیحت کردی و رأیی درست دادی. امیدوارم که ان شاء الله رأی تو استوار و قرین توفیق باشد. من آهنگ رفتن به مکه دارم و برادران و برادرزادگان و شیعیانم را آماده این کار ساخته ام. کارشان کار من و نظرشان نظر من است. اما برادرم، باکی نیست که تو در مدینه بمانی و چشم من در میان آنان باشی و چیزی از کارشان را بر من پوشیده نداری. آن گاه سیدالشهدا (ع) دوات و کاغذ خواست و این وصیت را برای برادرش محمد نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم؛ این وصیت حسین بن علی (ع) به برادرش محمد معروف به ابن حنفیه است. حسین گواهی می دهد که خدایی جز خدای یکتا نیست و او شریک ندارد و محمد بنده و پیامبر اوست، که حق را از سوی حق آورده است و گواهی می دهد که بهشت و جهنم حق است و قیامت می آید و در آن شکی نیست و خداوند در خاک شدگان را برمی انگیزد. من از روی سرمستی، گردنکشی، تبهکاری و ستمگری قیام نکرده ام. بلکه به پا خواسته ام تا کار امت جدّ خویش به صلاح آرم، می خواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب (ع) را در پیش گیرم. هر کس مرا با پذیرش حق پذیرفت، خداوند به حق سزاوارترین است و هر کس این امر را از من نپذیرد شکیبایی می ورزم تا خداوند میان من و مردم داوری فرماید. او بهترین داوران است، توفیق من تنها از خداوند است. بر او توکل می کنم و به سوی او باز بازگردم. آن گاه حسین(ع) نامه را پیچید و مُهر خویش را بر آن زد و به برادرش محمد سپرد و او را وداع گفت و در دل شب بیرون آمد. پی نوشت ها: 1-علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 42: 110؛ ج44: 330؛ ج 45: 95. 2-جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7: 221. 3- خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1: 188. 4-ابن قولویه، کامل الزیارات: 75. 5- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4: 53. 6-شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1: 36. 7-مامقانی،تنقیح المقال، ج۳: ۱۱۱. منبع:قدس 211008
جمعه ، ۹بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عقیق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]