تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833933999




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت‌وگو با پدر و مادر شهید کیان کارگر سخت‌ترین قرعه‌کشی برای یک پدر!/تا 9 سال چشمانم به در دوخته شد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفت‌وگو با پدر و مادر شهید کیان کارگر
سخت‌ترین قرعه‌کشی برای یک پدر!/تا 9 سال چشمانم به در دوخته شد
اولین بار اسم کیان درآمد، بار دوم اسم پدرش و مرتبه سوم اسم کیان، پدرش خیلی ناراحت شد و زد زیر گریه و به او گفت: «پسرم! تو هنوز جوانی وقت داری.»

خبرگزاری فارس: سخت‌ترین قرعه‌کشی برای یک پدر!/تا 9 سال چشمانم به در دوخته شد



به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزم‌های دفاعی اسلام برای تسلیح جامعه در برابر هجوم فرهنگ‌های غیرخودی است، ایثارگری و شهادت‌طلبی نقش به‌سزایی در حفظ دین و ارزش‌های آن و استقلال کشور ایفا می‌کند؛ ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تلاش برای احیای آن به‌منظور مقابله با تهاجم فرهنگی، موضوعی است که نیازمند بررسی ابعاد مختلف آن است. ایجاد کردن و سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمان‎بر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریع‌کننده‎ای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشته‎اند اما برای تداوم و گسترش این فرهنگ در زمان کنونی خبرگزاری فارس در استان مازندران به‌عنوان یکی از رسانه‌های ارزشی و متعهد به آرمان‌های انقلاب اسلامی‌ در سلسله گزارش‌هایی در حوزه دفاع مقدس و به‌ویژه تاریخ شفاهی جنگ، احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده‌های شهدا نشسته و مشروح گفته‌های آنها را در اختیار مخاطبان قرار داده که در ادامه بخش دیگری از این یادگاری‌ها از نظرتان می‌گذرد.

سیده‌رقیه محمودی مادر شهید کیان کارگرلاریمی می‌گوید: شهید کیان کلاس 9 بود که به همراه برادرش مهران به منطقه اعزام شد، البته قبل از اینکه این دو برادر بروند، پدرشان هم جبهه بود، وقتی که خواست به مرخصی بیاید پدرش هم با او آمد. برای بار دوم که خواست برود باز هم با پدرش به سپاه جویبار رفت، در آنجا گفتند یک کدام‌تان را می‌بریم، او با شنیدن این حرف خیلی ناراحت شد، یک نفر در آن جا پیشنهاد داد که قرعه‌کشی می‌کنیم اسم هر کسی که در آمد او را اعزام می‌کنیم.

اولین بار اسم کیان درآمد، بار دوم اسم پدرش و مرتبه سوم اسم کیان، پدرش خیلی ناراحت شد و زد زیر گریه و به او گفت: «پسرم! تو هنوز جوانی وقت داری.» از قرار معلم کیان هم در آنجا حضور داشت، به او گفت: «حیف است که تو درست را ترک کنی و بروی، صبر کن تا سه ماه تابستان که شد آن وقت برو.»

بعد از یکی دو ساعت دیدم کیان با چهره‌ای ناراحت و پکر برگشت خانه، جریان را برایم تعریف کرد، بعد از چند روز عمه‌اش ـ مادر شهید احمد زیاری‌لاریمی ‌ـ خواست برود مشهد البته با شوهر و فرزندانش، کیان آمد و گفت: «مامان! من می‌خواهم با آنها بروم مشهد، می‌خواهم از امام رضا (ع) بخواهم که شور و اشتیاقم را از من نگیرد.» من هم هر طوری بود راضی شدم و او را فرستادم، بعد از اینکه یکی دو روزی را در مشهد ماند از همان طرف عازم جبهه شد، رفتنش به جبهه مصادف شده بود به عملیات حلبچه، آن عملیات لو می‌رود، او به همراه 12 تن از رزمنده‌ها در منطقه کوهستانی که پوشیده شده بود از برف و یخبندان، محاصره می‌شود که از آن تعداد هشت تن خودشان را به مقر خودی می‌رسانند و چهار تن دیگر شهید می‌شوند.

وقتی که برگشت، تنش پر از ترکش بود، چهار روز بیشتر نماند که بعد به شلمچه اعزام شد که سرانجام در سال 1364 در منطقه شلمچه به شهادت رسید و پیکرش را بعد از 9 سال به ما بازگرداندند. از این که او این راه را دوست داشت و به انتخاب خودش بود خوشحال بودم که به شهادت رسید، به خودم می‌گفتم مادری پنچ فرزندش را در این راه داد، مادری یک دانه پسرش را در این راه تقدیم اسلام و انقلاب کرد، مگر من چه چیزی کمتر از آنها دارم.

دلم را این‌طوری قوی می‌کردم، سفارش خودش هم به من این گونه بود که می‌گفت: «مامان! مملکت الان جهاد شده! پس الان احتیاج به ما دارند، در مقابل جهاد پدر و مادر هیچند، پس دل‌تان را به ما خوش نکنید که پیش‌تان بمانیم.» به‌طور مثال یک نمونه از هوش و ذکاوتش را برای‌تان می‌گویم، به من می‌گفت: «مامان! من در جبهه پیش دوستان و همسنگری‌هایم می‌گویم که من یک مادری دارم که قهرمان هست! پدرم، برادرم، عمویم و خودم را تشویق می‌کند به جبهه رفتن، اصلاً نگران نیست، تمام مشکلات زندگی بر دوش خودش است.»

با این حرف‌ها به من روحیه می‌داد! من هم به او می‌گفتم: «برو خدا به همرات، من که حرفی ندارم.» طوری شده بودم که اگر زمانی حاجی یا مهران در خانه بودند و بچه‌های خانواده‌های دیگر در جبهه بودند، احساس شرمساری می‌کردم. به من می‌گفت: «اگر روزی من یا داداش مهران، شهید شدیم و جسدمان برنگشت، تو چه‌کار می‌کنی؟»

من هم می‌گفتم: «این حرفا چیه که می‌زنی ان‌شاالله باشید و به انقلاب خدمت کنید، آنقدر نگو شهید می‌شویم شهید می‌شویم.» می‌گفت: «خمپاره مثل باران بر سرمان می‌بارد، یک موقع دیدی هدف به سرمان خورد، آن وقت که ما نمی‌توانیم کاری بکنیم.» می‌گفت: «مامان! می‌توانی مادر وهب باشی؟» گفتم: «مگر مادر وهب چه کار کرد؟» گفت: «وقتی دشمنان سر وهب را جلوی مادرش پرت کردند، او پس نگرفت، به آنها گفت سری که در راه خدا دادم پس نمی‌گیرم، پس تو هم دلت را قوی کن.»

از مسئولان می‌خواهیم که مملکت را اصلاح کنند، دوست داریم که جلوی فساد را بگیرند، این حق شهدا و خون شهدا نیست که حرمت‌ها شکسته شود، پشتیبان انقلاب باشند و پیرو خط امام و راه امام باشند، خدا هم به شما سلامتی بدهد تا در این راه قدم بردارید. موسی کارگرلاریمی ‌پدر شهید کیان کارگرلاریمی می‌گوید: وقتی به کشوری حمله می‌شود، از مردان آن بلاد انتظار می‌رود به‌سوی جبهه‌های جنگ بشتابند، من هم همین کار را کردم، هم خودم به جبهه رفتم و هم فرزندانم را تشویق به حضور در میادین جنگ کردم.

یادم می‌آید یک‌بار من و دو فرزندم با هم در جبهه بودیم، البته پیروی از امام و دستوراتش برای‌مان لازم‌الاجرا بود و دشمن هم به مهمانی نیامده بود، آمده بود کشورمان را به نابودی بکشاند. پسر شهیدم ـ کیان ـ یک رزمنده ولایی و مخلص بود، همه فکر و ذکرش حفظ انقلاب بود، محصل بود ولی درس را ول کرد و می‌گفت: «حضور در جبهه واجب‌تر از درس خواندن است.»

وقتی شهید می‌شد دیپلم ناقص بود، به ما سفارش می‌کرد، امام را به هیچ وجه تنها نگذارید، اعتقاد راسخ داشت که ولایت فقیه ستون این انقلاب است، خیلی به مسجد و منبر اهمیت می‌داد، همیشه به ما سفارش می‌کرد خانواده‌های شهدا را فراموش نکنیم. می‌گفت اگر جنازه‌ام را نیاوردند، حق ندارید ناراحت شوید، وقتی به ما گفتند کیان به شهادت رسید و پیکرش در منطقه ماند، پیش خودم گفتم حتماً خواست خدا بود.

94/10/24 - 13:03





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن