واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حضور زنان متکدی در چهارراهها
دستهایی که به بهانه نیاز دراز میشوند
این روزها شاید بسیاری از ما در سر چهارراهها با زنانی برخورد میکنیم که دستشان را نه برای تامین نیازهای خود در زمینه معیشت بلکه در زمینه تامین مواد مخدر به سوی رانندگان و سرنشینان خودروها دراز میکنند.
به گزارش خبرگزاری فارس از زنجان، شبهای دراز زمستان این روزها برای برخیها شاید درازتر از دیگران شده است، برخیهایی که شاید فرصت نکردهاند معنای شب و آرامش آن را همچون هم نوعان خود درک کنند. این روزها از هر کوچه و خیابان که میگذری چراغ سقف خانهها روشن و بخاریها گرمابخش آن است، از قدیم شبهای دراز زمستان خانوادههای کوچک و بزرگ را دور هم جمع میکرد. به ویژه پای کرسی قدیمیها نشستن و به حرفها و خاطرات تلخ و شیرین بزرگان آن هم درباره ایام جوانی و کودکیشان گوش دادن صفایی دارد که این روزها کمتر کسی از آن بهرهمند میشود. آری این روزها شهرزادهای قصهگوی فامیل کم شدهاند و یا شاید هم آدمها آنقدر جمع خود را کوچک و روابط را تنگتر کردهاند که دیگر جایی برای شهرزادهایمان نیست. مادربزرگ و پدربزرگهایی که هر کدام شهرزاد یک خاندان بودند و در پایان داستانهایشان با شعرهای شیرین نوههایشان را آن هم روی پاهای خسته و پیر خود به خوابی آرام میخواندند: «لای لای چالام یاتاسان – قیزیل گوله باتاسان قیزیل گولین ایچینده – شیرین یوخی تاپاسان لای لای چــــالام آدووا - علــی چاتار دادووا علی دادووا یئتنــــــده - منـــی ده سال یـــادووا» مادربزرگها و پدربزرگهایی که این روزها فقط اسم آنها را میشنویم و گاه با آه و حسرت از تک تک آنها حرف میزنیم، از خاطرات دور هم جمع شدنهایی که شاید این روزها برای فرزندانمان با همه بیتجربگیشان از این شبها فقط تصویری مبهم و نا آشنا و پر از پرسش باشد. شاید اگر این شبها تکرار میشد کودکان امروز نیز معنای واقعی خیلی چیزها را درک کنند. بگذریم که مرور این خاطرات برای همه تلخ و پر از حسرت شده و شبهای امروز زمستان تبدیل شده به شبهای دراز تنهایی و جمعهای کوچک. *زنان متکدیانی که ... اما این شبهای دراز زمستان با همه سردی خود تبدیل شده به شبکاریهای متکدیانی که شاید تنها راه گرم شدنشان آه سردی است که از دهانشان خارج میشود، آهی که جگر سوز و تلخ است. متاسفانه این روزها زنجان شاهد حضور متکدیانی در خیابانها، چهار راهها و تقاطعهایی است که بیش از پیش تعجب همگان را برمیانگیزد. مردها، دختران و پسران کوچک و اکنون زنان جای پای خود را برای تکدیگری محکمتر کرده و حتی برای خود حریمی را معین کردهاند، زنانی که بیش از پیش این روزها به چشم میخورند. شبهای زمستان زنجان چهره متکدیانی را به خود میبیند که چادر بر سر، جلوی اتومبیلها را گرفته و درخواست پول میکنند، زنانی که متاسفانه در سنین جوانی و اشتغال قرار دارند و شاید از زور بیپولی دست به چنین اقدامی میزنند. دست دراز کردنهایشان جلوی خودروهای مختلف از خودروهای معمولی گرفته تا خودروهای لوکس همه تلخ است و جای افسوس دارد، افرادی که شاید از روی ناچاری و یا عادت و یا اجبار دست به چنین اقدامی میزنند اما وقتی پاسخی نمیشنوند فقط برای اینکه گزینه بدی را از دست ندهند و شاید ماشین بعدی پولی به آنها بدهد حاضر میشوند خود را جلوی خودروها بیندازند. چقدر تلخ و سخت میشود برای متکدی که هر چه به شیشه میکوبد فقط با چهره روی برگشته راننده به سمت صندلی شاگرد مواجه میشود. آری گویی این روزها تکدیگری نیز به یکی از عناوین شغلی در ایران تبدیل شده باشد، شاید هم مسئولان باید کار گروهها و جلساتی تخصصی در راستای ثبت چنین شغلی تشکیل دهند! تلاش مسئولان هر چه هم باشد تاثیری در حداقل کاهش تعداد متکدیان مشاهده ندارد، فقط آنها رنگ و چهره و جنس عوض میکنند و آش همان است و کاسه همان! در هر صورت به تدریج تکدیگری در میان عدهای جا افتاده است و به آن عادت کردهاند. حتی مکان تکدیگری برخی از متکدیان برای بسیاری از شهروندان شناخته شده است به گونهای که اگر روزی جایش را عوض کند و یا نباشد، برای رانندگان و شهروندان سوال برانگیز میشود. البته آنچه که حائز اهمیت است حضور زنان جوان در این عرصه تلخ و سیاه است که توجه مسئولان را میطلبد. دیگر آنچنان خبری از کودکان ادعیه فروش و فال فروش و آدامس فروش نیست و اینها جای خود را به مردان جوانی دادهاند که دود سیگارهایشان را به دود اسفند آمیخته و از رانندگان خودروهای لوکس و یا حداقل گرانتر از پراید! طلب پول اسفند یا دستمزد میکنند. افرادی نیز شیشههای اتومبیلها را تمیز میکنند و اجر کار خود را با هزار اخم و ناراحتی راننده، از وی دریافت میکنند، پای درد دل آنها که مینشینی بیکاری را بهانه از دید ما اما حتما مهمترین دلیل از دید خودشان میدانند. برخی از اینها متاسفانه از روستاها مهاجرت کرده و پس از یک دوره کار، بیکار شدهاند و اکنون روی برگشتن به روستا را ندارند و ترجیح میدهند اینگونه به قول خودشان به زن و بچههای خود نان برسانند. اما از همه اینها تلختر مشاهده زنی در یکی از خیابانهای معروف شهر است که بر روی زمین مینشیند آن هم در این روزهای سرد و برفی و اینگونه تن به تکدیگری میدهد. البته باید ساماندهی برخی زنان دست فروش نیز مورد توجه مسئولان ذیربط باشد، زنانی که وقتی دقت میکنید تازه متوجه میشوید که اصلا اهل استان زنجان نیستند. در کنار اینها افراد و یا روشنتر بگویم زنانی نیز هستند که کیفهایی بر دوش و چکمه بر پای دارند و گدایی میکنند، نمیدانم شاید هم پول دهندگان را با این تیپ خود به سخره گرفتهاند! امیدواریم حداقل شبهای زمستان شاهد حضور زنان و کودکانی نباشیم که از روی ناچاری و اجبار ساعتهای طولانی را بر سر چهار راهها باشند تا شاید کسی از روی کرم خود کف دست آنها را پر کند. و امیدواریم متکدیان نیز کرامت انسانی و عزت نفس را آن هم برای هر چیز به ارزانی نفروشند. البته نباید فراموش کنیم که مسئولان دستگاههای ذیربط و مسئول نیز باید دست به کار شوند تا چهره شهرمان از وجود چنین افرادی که نه برای تامین معاش بلکه برای تامین هزینه مواد مخدر خود پاکسازی شود. -------------------------- گزارش از: فاطمه حیدری --------------------------
94/10/22 - 13:49
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]