تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815137930




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادب جهان - بن‌بست دوطرفه


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ادب جهان - بن‌بست دوطرفه
ادب جهان - بن‌بست دوطرفه

سهيل سمي* : چندسطري كه در مورد اپراي شناور مي‌نويسم به هيچ‌وجه نقد اين رمان نيست، چون اين رمان گذشته از جايگاه ادبي‌اش، به لحاظ اصيل بودن نوع روايت‌اش حتي ارزش آموزشي نيز دارد. آنچه در پي مي‌آيد مطلبي كوتاه است در مورد انگيزه ترجمه كتاب و نيز مسئله‌اي در مورد ترجمه آن: انگيزه اصلي ترجمه اين كار وجود شخصيتي بود كه مثل مرسوي «بيگانه» و حتي شايد بيشتر از او ماهيت كاريزماتيك داشت. انگيزه ترجمه كتاب خود تاد اندروز بود؛ شخصيتي رند، فوق‌العاده باهوش، تودار، بامزه و تلخ، بسيار تلخ.

پارادوكس داستان اينجاست كه راوي در آغاز وعده شرح روزي را در سال 1937 مي‌دهد كه در خلال آن نظرش عوض شده، به تدريج متوجه مي‌شويم كه روز موعود همان روزي است كه تاد اندروز قصد خودكشي دارد، اما در نهايت، آنچه قرار بود توصيف روز روگردان تاد اندروز از خودكشي باشد عملا به شرح زندگي او تبديل مي‌شود.
راوي داستان محصول دوراني است كه تبليغات تلويزيوني آمريكا و هاليوود از زندگي آمريكايي در دهه‌هاي نخستين و مياني قرن بيستم تصويري خارق‌العاده و به شدت محصوركننده ارائه مي‌دادند، اما واقعيت اين است كه فرآيند صنعتي شدن آمريكا كه در سده گذشته مسيري غريب را طي كرده، در كنار زندگي‌هاي آنچناني طبقه بورژوا و خرده‌بورژوا با ارزش‌هاي خاص بورژوازي آمريكايي، باعث ايجاد سرخوردگي، فقر، ضرورت انجام كارشان براي طبقات زيرين جامعه و يأس و استيصال شده بود. تعداد نويسندگاني كه در نخستين دهه‌هاي قرن گذشته به اين تضاد در جامعه آمريكا پرداختند نه‌تنها كم نيست، بلكه شماري از عالي‌ترين آثار ادبي آمريكا را نويسندگان همين دوره خلق كردند، به ويژه در وادي رمان كه به زندگي نزديك‌تر است.
تاد اندروز نيز از ارزش‌هاي دروغين مي‌گويد و حاصل كار رماني است كه به‌رغم صداي جدي‌اش پر از استهزاء و سخره است. عشق هريسون مك و همسرش جين، مسئله دادگاه و ميراث كلاني كه شرط بردندش حفظ مدفوع يك سرمايه‌دار است، ظاهر سر و وضع پدر تاد به هنگام خودكشي، صحنه خودكشي تاد با نظامي آلماني در آن گودال، دوستي و عشق آنها در هنگام جنگ و خونريزي و سپس درگيري حيوان‌‌وارشان همگي طنزي به شدت سياه دارند و در اين ميانه است كه تاد اندروز از خودكشي منصرف مي‌شود.
معمولا كسي كه از خودكشي منصرف مي‌شود، بايد به ارزش يا اميدي چنگ بزند، در غير اين صورت، مسئله طبيعي به نظر نمي‌رسد. تاد اندروز آنجا كه به معناي دوپهلوي اسم‌اش اشاره مي‌كند و از TODD يا مرگ تقريبي حرف مي‌زند، شوخي نمي‌كند. به‌رغم آنكه به نظر شوخ و شنگ مي‌آيد، واقعا قصد خودكشي دارد و چه عاملي او را از خودكشي منصرف مي‌كند؟ پاسخ اين سوال خود طنز تلخ ديگري است. اندروز به خاطر عشق، ايمان (از هر نوع‌اش)، ايثار، انسان‌دوستي يا... از كارش منصرف نمي‌شود. او تصميم‌اش را عوض مي‌كند، چون حقيقت جديد را كشف مي‌كند: «زندگي هيچ دليل قانع‌كننده‌اي ندارد (يا حتي خودكشي كردن) ص315».
شايد اگر كسي به خاطر مرگ ارزش‌ها يا شكست عشقي يا امثالهم اقدام به خودكشي كند بتوان حالش را درك كرد، اما تاد اندروز نخست به دليل بي‌دليل بودن زندگي از خودكشي منصرف مي‌شود و بعد به دليل بي‌دليل بودن خودكشي زندگي‌اش را ادامه مي‌دهد. اين كوچه‌اي است كه از دو طرف بن‌بست است. بن‌بست تاد اندروز و بن‌بست زندگي به روايت او.
مسئله بعدي انتخاب نوع لحن براي راوي داستاني بود، براي روشن شدن مسئله ابتدا مثالي مي‌آورم: در زبان انگليسي از محاوره‌ترين شكل‌ هارلمي گرفته تا زبان رسمي مردم واشنگتن و نيويورك، براي ضمير فاعلي سوم شخص فقط YOU را داريم. حال اين مترجم است كه بايد چه موقع «شما» باشد و چه زمان «تو». آيا زبان تاد اندروز در روايت اپراي شناور معادل فارسي دارد؟
آنچه ممكن است مشكل‌ساز باشد دو لحن اندروز است. در بخش‌هايي از كتاب وصف‌هايي كاملا ادبي دارد و در بخش‌هايي انگار به جاي نوشتن فقط حرف مي‌زند. مسئله شناخت اندروز است. اندروز آدمي است كه ممكن است در ميانه يك طنز يا ناگهان به فرازي ادبي برسد، اما اين بخش‌هاي زيبا نيز به اقتضاي لحن راوي نبايد به مفهوم كلاسيك كلام، رسمي ترجمه شود. تاد اندروز به گمان من در همه حال همانگونه مي‌نويسد كه يك روشنفكر، ايراني يا آمريكايي، در دل با خودش حرف مي‌زند: «درختان اقاقيا در كنار پيپلز‌تراست غبارآلود بودند و درختان اقاقيا به مناسبت واپسين «صلات ظهري» كه در اين دنيا بودند، در باد مي‌لرزيدند و با صداي «قرچ و قرچ» گوش‌آزارشان نوحه‌اي «تفتيده» و «داغنه بسته» سر داده بودند. چه روز زيبايي بود براي خودكشي (ص210).
اين بخش را مي‌شود طوري ترجمه كرد كه به نظر بخشي از داستان «آتالا و رنه» يا يكي از آثار شكسپير به نظر برسد. اما آنچه به كلمه مترجم معنا مي‌بخشد، تصميماتي است كه در اين گونه موارد مي‌گيرد. سوالي كه بايد جواب داد اين است كه تاد اندروز با آن ذهن آمريكايي‌اش هرگز ايراني نخواهد بود اما اگر بود.... فقط اگر بود چگونه حرف مي‌زد و چگونه مي‌نوشت؟
* مترجم رمان اپراي شناور، رماني كه چندي پيش در جايزه روزي روزگاري برنده عنوان بهترين رمان ترجمه سال شد.
 شنبه 18 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن