واضح آرشیو وب فارسی:ذاکرنیوز: اگر دانش اسلامی می خواهیم، باید از آغاز جامعه اسلامی داشته باشیم. موقعی می توانیم راجع به علم اسلامی صحبت کنیم که از میان متنی برخیزد که در آن مؤلفه های فرهنگی حضور داشته باشند.به گزارش ذاکرنیوز، یادداشتی از دکتر مرتضی بحرانی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم درباره علوم انسانی اسلامی در پی می آید؛ در فضای مؤلفه های اخلاقی و فرهنگی تمدن، می توان از علم و معرفت بومی صحبت کرد. ما یک بوم و سرزمین داریم که در آن مناسباتی هست، آدم هایی هستند، شهری هست، بافتی هست، خانواده ای هست، حکومتی هست، که در آن، مناسبات رفتاری، فرهنگی و اخلاقی خاصی دارد، و از دل آن یک دانشی بیرون می آید که متصف به آن اخلاقیات است. اگر مدعی هستیم که دانش اسلامی باید داشته باشیم، دانشگاه اسلامی داشته باشیم، باید از آغاز جامعه اسلامی داشته باشیم. ما موقعی می توانیم راجع به علم اسلامی صحبت کنیم که از میان متنی برخیزد که در آن مؤلفه های فرهنگی حضور داشته باشند. نمی توان با صرف تأکید و تایید وجوه سخت افزاری تمدن اسلامی به علم بومی تأکید کرد. اگر دانشمند در این بافت فرهنگی و اجتماعی زیست کرد و از دل این زیست به اندیشه ای رسید، می توان گفت دارای دانش اسلامی است، و او دانشمند اسلامی است. چرا که ما می گوییم علم و فناوری و دانش جدید متعلق به تمدن غرب است؟ به خاطر اینکه از آن بافت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی رشد کرده است و از آنجا بیرون آمده است. بنابراین اگر تمدن اسلامی توانست فرهنگ رفتاری خود را حفظ کند، از دل آن دانش اسلامی و اندیشمند اسلامی هم بیرون می آید. اگر چنین نبود، طبیعتاً آن علم متعلق به یک جامعه دیگر است. اکنون سؤال این است که جامعه ای که ما امروز در آن هستیم، چقدر مبین ویژگی های جامعه ای است که پیامبر (ص) بنیانگذارش بود؟ به دیگر سخن آیا ما از چالش های تمدن اسلامی صحبت می کنیم یا از آینده آن؟ اگر آن ویژگی های فرهنگی را ندید بگیریم، آیا چیزی به نام جامعه اسلامی باقی می ماند؟ به نظر می رسد در این شرایط، باید آگاهانه بحث کرد. ما از موقعی می توانیم تمدن اسلامی را بازسازی کنیم که رویکرد انتقادی نسبت به آن داشته باشیم. اصل اول این است که مسلمانان و دانشمندان اسلامی اذعان بکنند (نه اینکه از موضع بالا) که ما در وضعی از انحطاط هستیم و حالا می خواهیم خودمان را بازسازی کنیم. تا این وضعیت رخ ندهد، هرگونه بحثی در خصوص تمدن، جنبه تقابلی پیدا می کند. ما راجع به یک تقابل تمدنی صحبت می کنیم. یعنی محل نزاع مشخص نیست که بالاخره تمدن اسلامی وجود دارد یا خیر. اگر این وضعیت مشخص نشود، گویی تمدن اسلامی مشترک لفظی باشد و از این نظر، در مؤلفه های تمدن اسلامی، ابهام وجود دارد. مجادله «اسلام یا مسلمانان» نیز از دل همین وضعیت بیرون آمده است. کسانی مثل محمد عبدو بین اسلام و مسلمانان تفکیک ایجاد می کنند و قائل به این هستند که جامعه اسلامی و مسلمانان به زوال رسیده اند اما اصول اسلامی این استعداد را دارد که بتواند مسلمانان را احیا کند. اما بحث الآن ما که به نحو وسیع تری با اروپا و آمریکا در پیوند و ارتباط هستیم دیگر، فقط صرف مسلمانی نیست یعنی بحث ها بر این است که آیا واقعاً خود آموزه های دینی و قرآنی و بعد تفسیرهایی که از این آموزه ها می شود برای ساخت چیزی به نام تمدن اسلامی الآن می تواند کفایت داشته باشد یا نه. یعنی الآن به جای این که بحث بر سر خود رفتار مسلمانان باشد، بحث بر اساس خود آن آموزه ها و تفسیرها هست که خیلی از متفکران، پاسخ های منفی به آن می دهند. درست در همین میان، حرکت های اسلام گرایانه نیز معنای خاص خود را بازمی یابد. حرکت های بنیادگرایی یا اسلام خواهی که در یکی دو قرن حاضر اتفاق می افتد خواهان نوعی بازگشت به همان تمدن اسلامی هستند که در صدر اسلام وجود داشت؛ یعنی یک تمدن ایمانی که بر مبنای توحید کلمه و کلمه توحید بنا شده بود. این در حالی است که در ادوار بعدی، تمدن اسلامی در سه چهار قرن دوران اعتلا، مبتنی بر تکثر بود. جنبش های اسلامی معاصر هم رو به وحدت دارند؛ یعنی حاضر به پذیرش تکثر در میان جامعه نیستند. اما آیا چنین چیزی ممکن است؟ یعنی، اساساً گویی که از آغاز شکل گیری چیزی به نام تمدن اسلامی جدید منتفی می شود. تلاش هایی هم که الآن دارد بر سر تمدن نوین اسلامی انجام می شود، معطوف به این وحدت گرایی هست و گویی از آغاز نافی آن غرضی هست که دارد دنبال می کند. دقیقاً در اینجاست که تلاش مضاعف برای بازنگری در معارف موجود و ایجاد و تولید یک معرفت اخلاق ساز، و یک دانش فرهنگ ساز نیاز است. جد و جهدی سخت و طاقت فرسا و زیسته شده نیازمند است تا دانش های موجود را حلاجی کرده و افقی تازه به روح جامعه و روحیه فرهنگی مسلمانان ایجاد کند تا در پی آن وجه فرهنگی تمدن اسلامی فعال شود و از حالت انزوا خارج شود البته این کاری بسیار سخت است: به ویژه از این جهت که تمدن های رقیب، فرهنگ و معارف و تولیدات علمی خود را منتشر می کنند لذا نمی توان با آن خصومت و حتی رقابت کرد. بستر تولید چنان دانشی، شکل گیری گفت وگویی میان معارف منتشرشده و بازاندیشی در معارف موجود است. به نظر می رسد «قرآن» می توان این گفت وگو را تسهیل و جهت دهی کند. اینجا همان جایی است که قرآن، تمدن و دانش به هم پیوند می خورند.
یکشنبه ، ۲۰دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ذاکرنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]