تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816856365




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شعله های کوتاه داستان کوتاه یا ضرباهنگ جاری رمان؟/ دوگونه ادبی از نگاه نویسنده «بدعت های افتخارآمیز»


واضح آرشیو وب فارسی:فیدوس: «لیزا مک اینرری» نویسنده داستان کوتاه است. به نظر او نگارش داستان کوتاه بسیار سخت تر از داستان بلند است. وی با انتشار مطلبی در مجله «گاردین» به خوانندگانش توضیح داد که چگونه کار طاقت فرسای نگارش داستان کوتاه به او کمک کرد لباس کلمات را بر قامت اولین رمان خود به نام «بدعت های افتخارآمیز» بپوشاند.به گزارش ایبنا : به نقل از گاردین، این نویسنده می گوید: قبل از نگارش «بدعت های افتخارآمیز» احساس می کردم برای نوشتن رمان باید امکانات زیادی در اختیار فرد باشد؛ مثلاً از نویسنده انتظار می رود در کارگاه داستان نویسی شرکت کند و پس از تجربه نگارش داستان های نیمه تمام متعدد امکان انتشار اثر خود را پیدا می کند. داستان کوتاه مانند تمرینی پیش نیاز در نبرد نگارش رمان بود. اما بین این دو گونه ادبی، داستان کوتاه برای من سخت تر بود و مرا می ترساند. گسترش عقاید مختلف به شکل کوتاه؛ درست مانند گرگی در برابر سگ. گونه ادبی کوتاه و موجز که نویسنده در آن باید هر چه در چنته دارد برای مخاطب رو کند. تصور کارآموزی در کارگاه داستان نویسی برایم سخت و توهین آمیز بود. با آن به دید تمرین نگارش آکادمیک برخورد کردم که قصد دارد به من بفهماند نوشتن کار تو نیست. به جای آن تصمیم گرفتم روی رمان تمرکز کنم و مطمئن بودم مدیریت کردن آن هم کار شاقی خواهد بود. در آغاز مطالب کوتاهی درباره زندگی شهری، پسربچه ها، گونه های ممنوعه سگ یا رژه مسخره روز «سنت پاتریک» نوشتم و در وبلاگی به نام «پایان ایرلند» منتشر کردم. نوشته های من در وبلاگ، نظر «کوین باری» را که استاد نگارش همه گونه های ادبی است به خود جلب کرد و با خود فکر کرده بود که آیا این زن داستان کوتاهی نوشته است که من بخوانم یا نه! نداشتم! داستان کوتاهی نداشتم. چنان از داستان کوتاه می ترسیدم که هیچ وقت به سمت آن نرفته بودم اما دلم نمی خواست به این موضوع اعتراف کنم! پس با دلهره بسیار کاغذ در دست گرفتم و تصمیم گرفتم داستان کوتاه بنویسم. هر قسمتی را به شکل مطالب کوتاه نوشتم. یکی از شخصیت های رمان نیمه کاره خودم را در داستان کوتاه استفاده کردم. با ترسم روبه رو شدم. در دل خودم را به دلیل رفتارم مسخره کردم اما با حالت عصبی ام کنار آمدم و سعی کردم دنبال کلمات مناسب و تناسبی جذاب در قسمت های مختلف داستان باشم. به نظر واضح است که چطور باید داستان کوتاه نوشت. بله واضح است. اما در عین حال خسته کننده و آزاردهنده نیز هست. در ذهن هر نویسنده ای دو حس متفاوت وجود دارد. زمانی که کلمات در ذهنش و سپس روی کاغذ جاری می شوند و روزی دیگر که احساس می کند چیزی برای گفتن ندارد و از خود می پرسد که آیا دانش کافی برای استفاده از کلمات و انتقال ایده ای مشخص به فردی دیگر را دارد یا خیر! داستان کوتاه به نگارنده اش مجال پنهان شدن نمی دهد. حتی نمی توان مانند رمان به قامت یکی از شخصیت های داستان درآمد و خود را پنهان کرد. نویسنده فرصت دارد فقط در چند صفحه محدود از تمام ظرفیت های خود برای توصیف اتفاقی کوچک بهره بگیرد و چنان جلوه دهد که همه دنیا حول محور موضوع آن داستان می چرخد. وقتی داستان «بدعت های افتخارآمیز» به ذهنم رسید کامل نبود. مکالمه شخصیت ها وتصاویر شکل گرفتند و صدایی با ترکیب کلمات و قصه، تصاویر داستان را مثل فیلم در ذهنم پخش می کرد. داستان بسیار ساده و آرام آغاز شد. زنی در اواخر میان سالی در خیابان شلوغی قدم می زد و به حجم سنگین راز در دلش فکر می کرد-او کسی را به قتل رسانده بود- و افراد در خیابان متوجه حضور او نبودند. شک نداشتم که او تنها شخصیت داستان من نخواهد بود. می دانستم بازیگران متفاوتی خواهم داشت و هرکدام انگیزه ها و اهداف خاص خودشان را دارند اما حلقه ای گمشده همه آنان را به هم متصل خواهد کرد. دلم می خواست زاویه دید داستانم را از اول شخص به سوم شخص تغییر دهم. این داستان ترکیبی از مطالب کوتاه من در بازه های زمانی متفاوت است. تلاش کردم ارتباط این مطالب با موضوعی مشترک و کلمات هماهنگ میسر شود و این تلاش مرا به این نتیجه رساند که داستان کوتاه و رمان مکمل هم هستند. مگر نه این است که دو رمان مورد علاقه خود من-«خون عاقلانه» نوشته «اوکانر» و «آخرین خروجی به بروکلین» نوشته «هوبرت سلبی»- در آغاز به شکل داستانی کوتاه منتشر شدند؟ به همین دلیل شاید پیوند شعله های کوتاه و زیبای داستان کوتاه با ضرباهنگ جاری رمان ممکن باشد!


یکشنبه ، ۱۳دی۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فیدوس]
[مشاهده در: www.feydus.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن