واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه آفتاب یزد: آفتاب یزد - محسن زمانی: جدیدترین اثر حمیدرضا نعیمى «ترور» نام دارد و این روزها در سالن اصلى مجموعه تئاتر شهر در حال اجراست. اگر مخاطب پیش از ورود به سالن و تماشاى نمایش بداند که موضوع آن چیست، احتمالا با اطلاعاتى که انتخاب نام نمایش در اختیارش مى گذارد مى تواند تا حدى رویکرد نعیمى را به موضوع نمایش حدس بزند و دریابد. «ترور» واژه اى است که در ادبیات امروزگارى کاربرد دارد و وقتى براى واقعه سوءقصد به جان على ابن ابیطالب از واژه امروزگارى ترور استفاده مى شود، مى توان حدس زد که احتمالا خالق اثر قصد ایجاد نوعى رابطه معنادار میان آن واقعه تاریخى در هزار و چند صد سال گذشته را با شرایط و مختصات ویژه جامعه امروزى ما دارد. این رابطه را مى توان به نوعى معاصر کردن روایتى تاریخى به آماج و هدف ایجاد درک درست و مکفى توسط مخاطب، از لایه هاى معنایى پیدا و پنهان نمایش، قلمداد کرد. معاصر کردن را در اینجا به معناى رویکردى منحصر به فرد در کارگردانى و انتخاب شیوه روایت مطرح مى کنم، شیوه اى که باعث مى شود نظام نشانه اى اثر هنرى در افق معنایى امروزى و معاصر ما قابل درک و دریافت باشد. این ویژگى را در چند ساحت مى توان مورد تدقیق قرار داد. براى نمونه، در بررسى روح کلى حاکم بر اثر هنرى، نظام زبانى ظهور یافته در اثر، نظام نشانه اى سامان یافته در مجموعه طراحى هاى نمایش شامل طراحى لباس و صحنه و گریم و موسیقى و همچنین در دنیاى درام و کارگردانى، این معاصر بودن قابل دریافت است به این معنا که مخاطب نیاز به تلاش براى درک جزییات و رابطه ها و دیگر موارد نداشته و چنان بى واسطه و آسان با اثر ارتباط برقرار مى کند که گویى در حال تماشاى نمایشى با موضوعى اجتماعى، مربوط به تهران همین امروز باشد. از طرفى دیگر، این معاصر بودن حتى مى تواند به اشاره هاى پس و پنهان نمایش به مشکلات و معضلات اجتماعى امروزگارى تعبیر شود که تئاتر را از انفعال و بى خاصیتى رها و مبدل به یک عنصر کنشگر اجتماعى مى کند. براى مثال مى توان به صحنه اى اشاره کرد که چند تن از اهالى کوفه در مورد على صحبت مى کنند و بحث به عدالت على مى رسد و میزان سهم هر شهروند از بیت المال. خالق ترور، با طراحى و نمایش نشانه هایى قابل تاویل، اشاراتى معنادار و انتقادگرانه به موضوعات امروزی در جامعه امروزگارى ما مى کند. نمونه هایى اینچنین در نمایش فراوان بودند. همواره پرداختن به موضوعاتى نظیر ضربت خوردن على ابن ابیطالب براى هنرمندان به عنوان یک چالش جدى تلقى مى شود، چرا که پیش از آنها نمونه هاى بسیارى با الهام از آن واقعه تاریخى ساخته شده و پس از آن هم این روند متوقف نمى شود. همین مسئله باعث مى شود هنرمند و اثرش همواره در معرض مقایسه با پیشینیان قرار گرفته و قضاوت شوند، مقایسه و قضاوتى که معمولا به نفع نسخه هاى قدیمى تر خاتمه مى یابد. به نظر مى رسد تنها راه برون رفت از چنین موقعیت بغرنجى، انتخاب و بسط رویکردى بدیع و جذاب در سراسر اثر هنرى است، این کارى است که حمیدرضا نعیمى به درستى درک و اجرا کرده و با انتخاب رویکردى متفاوت و حتى در بعضى قسمت ها، جذاب، براى روایت نوع نگاه ویژه اش، دست کم تلاشش را براى ارائه روایتى دیگر گونه از قصه اى هزار ساله و هزار باره، انجام داده است. اما سوال اینجاست که آیا چنین تلاشى براى تولید یک اثر هنرىِ قابل اعتنا، کفایت مى کند؟ و یا به تعبیرى دیگر، آیا نعیمى توانسته به رویکردى یگانه و منحصر به فرد در روایتِ بسیار گفته و شنیده شده اش، دست پیدا کند؟ پاسخ منفى است. باید گفت تلاش نعیمى براى خلق دنیایى یگانه و ارائه تصویرى منحصر به فرد از واقعه اى تاریخى و بارها ارائه شده، در حد تلاش مانده و منتج به نتیجه اى قابل اعتنا نشده است. شاید یکى از جدى ترین مشکلات کار، چندپارگى و عدم انسجام نمایشنامه و اجراست. نمایشنامه هاى خوب همواره واجد ویژگى «یگانگى تاثیر گذارى» و یا unity of impacهستند. به این معنا که به نحوى آفریده شده اند که ساختمایه ها و یا عناصر سازنده ى آنها به شایستگى با هم در آمیخته و هر کدام دیگرى را ساخته و پرداخته اند و گویى تشخصى فردى ندارند. نمایشنامه ترور از ویژگىِ یگانگى تاثیر گذارى بى بهره است و همین مخاطب را در طول تماشاى نمایش دچار سردرگمى مى کند. این سردرگمى مشخصا محصول فقدان یک مود و اتمسفر یا فضا و حالت یکپارچه و هدفمند است. در جریان تولید هر اثر هنرى، هنرمند تلاش مى کند مخاطب خود را به حال و هوا و حالتى راهنمایى کند که آماج نهایى نمایش از آن حاصل شود و اینگونه کارکرد نمایش کارسازتر و ارزشمندتر گردد، اما ترور در هر پرده مخاطبش را با فضا و حالتى دیگرگونه مواجه کرده و فرصت همراهى و یکى شدن با اثر را از او دریغ مى کند. گرچه عجیب و بدیع است که در نمایشى با موضوع سوءقصد به جان على ابن ابیطالب صحنه ها و موقعیت هاى کمیک نمایش داده شوند و صداى خنده مخاطبان در سالن نمایش بپیچد، اما وقتى سردرگمى هاى میان احساسات و عواطف کمیک و تراژیک، مخاطب را سرخورده مى کند، شرینى این بداعت هم در کامش نمى ماند. در صحنه اى از نمایش این شرایط به اوج مى رسد، صحنه اى که ما نامش را «وسوسه» مى گذاریم. در این صحنه شیطانک هایى تلاش مى کنند ابن مجلم را وسوسه کنند تا بر تردیدهایش فائق آید. این صحنه به تمامى و بسندگى یک صحنه کمیک است،على رغم اینکه این صحنه در راضى کردن مخاطب و ایجاد سرگرمى نقش به سزایى دارد، اما میزان تفاوت فضا و حالت موجود در آن با دیگر صحنه هاى نمایش باعث مى شود این صحنه همچون وصله اى ناجور از پیکره نمایش بیرون بزند و فاقد ارتباطى ارگانیک با کل اثر گردد. بخشى از این اِشکال را هم شاید بتوان در نوع نگاه صاحب اثر به موضوع مورد نظر در نمایش دانست. نعیمى به روال هنرمندان قرن بیست و یکم از منظرى کثرت گرایانه به موضوع نگاه کرده و لاجرم به سمت تولید یک کمدى تراژدى پیش رفته است. در تراژدى کمدى تمى جدى سراسر نمایشنامه را فرا گرفته ولى بر خلاف تراژدى، آن تم با رویکردى مطایبه آمیز و مفرح رشد مى کند و مى بالد، تا اینجا ترور منطبق با تعاریف موجود در مورد کمدى تراژدى است اما در یک کمدى تراژدى گرایش به درآمیختگى شوخى و جدى به گونه اى است که گویى نمایشنامه نویس از خلال عینکى با دو عدسى به هستى مى نگرد، یکى از چشم هاى او دیدگاهى جدى به هستى دارد و دیگرى دیدگاه شوخى. این نگاه درآمیخته و ترکیبى در ترور وجود ندارد بلکه نعیمى تنها لحظاتى کمیک را در دل موقعیتى ذاتا تراژیک قرار داده است و این مطلقا متفاوت است با وجود نگاهى درآمیخته و ترکیبى در روح نمایش.
پنجشنبه ، ۱۰دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه آفتاب یزد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]