محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830694133
به یاد سردار رشید بابلسر شهید عیسی ذوالفقاری
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: به یاد سردار رشید بابلسر شهید عیسی ذوالفقاری
سردار سرتيپ پاسدار وجيه الله مرادي
کد خبر: ۵۵۶۵۵۹
تاریخ انتشار: ۰۵ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۱ - 26 December 2015
عمليات كربلاي 4 یادآور شهادت سردار رشید سپاه اسلام شهيد عيسي ذوالفقاري (فرمانده حفاظت و دژباني كل سپاه و قرارگاه خاتمالانبيا «ص») است. در بیست و نُهمین سال شهادت اين سردار رشید سپاه اسلام، سردار وجيه الله مرادي، همرزم و جانشین ایشان، یادداشتی حاوی خصوصیات و خاطراتی از شهید ذوالفقاری ارسال کرده اند که از منظر خوانندگان عزیز می گذرد:
می خواهم از سردار «شهيد عيسي ذوالفقاري» برايتان بنویسم. اما حقيقتش اين است كه نوشتن پيرامون چنين مردان بزرگي -كه عشق ريزهخوار خوان كرامتشان بود و صفا مديون مرامشان- كار سادهاي نيست. اي كاش حاج حسین بصير زنده بود از او برايمان تعريف ميكرد. اي كاش نوبخت ميآمد و از مردانگياش ميگفت، زيرا:
خوشتر آن باشد كه سِرّ دلبران گفته آيد در حديث ديگران
اما چه بايد كرد كه وظیفه:
آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد
عيسي روحيهی خاصي داشت و دلش ميخواست با تمام وجود به مردم و نظام مقدس جمهوري اسلامي خدمت نمايد او در شبانهروز خيلي كم استراحت ميكرد و بيشتر وقت خود را در سپاه و هيئتهاي مذهبي مشغول خدمترساني بود.
در روزهاي نخستين تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تعقيب افراد ضدانقلاب در دستور كار سپاه قرار گفت و عيسي نيز در اين فاز فعاليت خويش را آغاز نمود و به شناسايي و تعقيب اين گونه افراد همت گمارد.
از ديگر خصوصيات او صداقت و بردباري كم نظيرش بود كه او را زبانزد خاص و عام كرده بود.
بنده از روزهاي نخستين تأسيس سپاه، ارتباط نزديكي با شهيد ذوالفقاري پيدا كرده بودم كه بعدها اين ارتباط قوت گرفت بهگونهاي كه ما با يكديگر رفت و آمد خانوادگي پيدا كرده بوديم. عيسي چون از نظر سني از من بزرگتر بودند به عنوان برادر بزرگتر در زندگي من نقش مؤثري داشت و حتي خود ايشان براي خواستگاري و ازدواج من پا پيش گذاشت.
او آدم شوخ طبعي بود و كارهايي را از روي شوخ طبعي انجام ميدادكه هنوز به خاطر دارم. ايشان در دوستيابي هم خيلي موفق بود و به سادگي و شوخي كردن، با افراد دوست ميشد. اما به راحتي اين دوستي را از دست نميداد و در داشتن دوست از خود مايه ميگذاشت و هميشه ميگفت: دوستيابي آسان است اما داشتن و از دست ندادنش خيلي سخت و مشكل است.
ايشان با تمام شوخ طبعيهايي كه داشت در كار خود در مجموعهی سپاه جدي بود و در مسائل اجتماعي نيز نگرشي عميق داشت.
آغاز مبارزه در غرب و جنوب
اولين باري كه ايشان به جبهه اعزام شدند در سال 1359 (قبل از شروع جنگ) بود كه به كردستان رفته بودند. يادم هست ايشان در آنجا از ناحيهی پا زخمي شدند. بعد در عمليات بيتالمقدس شركت كردند كه در آنجا از ناحيهی كتف مجروح شدند. ايشان همچنين در عمليات محرم، فتحالمبين و چند عمليات ديگر نيز همراه با رزمندگان لشكر ويژهی 25 كربلا به جبهه اعزام ميشدند. يعني در آن ايامي كه ايشان در شهر بابلسر مسئوليت يگان حفاظت شخصيتها را به عهده داشتند حضورشان در جبهه نيز چشمگير بود.
آن روزها مناطق 5 گانهی سپاه تشكيل شده بود كه هر منطقه 4 يا 5 يا 6 استان را تحت پوشش خود قرار ميداد. در آن ايام حجتالاسلام بشردوست از فرماندهان شجاع دفاع مقدس فرماندهي منطقهی 5 را به عهده داشت كه با درخواست ايشان، عیسی مسئوليت دفتر منطقهی 5 را به عهده گرفت.
اگر چه در دفعات قبل نيز وقتي كه به جبهه اعزام شده بودند مسئوليتهايي را به عهده داشتند اما اين مسئوليت، مسئوليتي تقريباً بارز و مشخصي بود، مسئول دفتر فرماندهي منطقهی 5 و فرمانده قرار گاه كربلا. تا اينكه مسئولين و فرماندهان ارشد جنگ توانمندي او را ديدند و فهميدند كه او بالاتر از اين حرفهاست چون اولاً روحيهاي رزمي داشت در ثاني در پشت جبهه هم تلاش زیادی ميكرد تا مردم به جبهه بيايند و ثالثاً مديريت و توانمندي او براي فرماندهان وقت محرز شده بود تا جايي كه تصميم گرفتند مسئوليتي بالاتر و درخور توان و شأن را به عهده او بگذارند لذا به همين خاطر فرماندهي دژباني كل جنوب را به ايشان سپردند.
فرماندهي دژباني
دژباني جنوب از جبهههاي مياني يعني از چنگوله تا دهانهی فاو (رأسالبيشه) را تحت كنترل داشت. مسئوليت اين دژباني بيشتر كارهاي حفاظتي و امنيتي بود كه با تقسيم منطقه به سه منطقهی قرمز، زرد و سفيد حائلي بين رزمندگان و مردم غيرنظامي ايجاد ميكرد و در غالب پاسگاهاي ثابت و سيار گشتهاي سيار حمل اُسرا و كارهايي از اين قبيل حفاظت و امنيت منطقه را تضمين مينمود. لذا به اين دليل و نيز درايت و مديريت شهيد ذوالفقاري، ايشان به عنوان فرمانده دژباني جنوب انتخاب شد.
ايشان قبل از قبول مسئوليت با من مشورت كرد (چون همانطور كه عرض كردم ما رابطهی خيلي نزديكي با يكديگر داشتيم) من در آن زمان در جبهه مسئوليتي داشتم و به ايشان گفتم اگر شما اين مسئوليت را قبول كنيد ما به صورت يك تيم به كمك شما ميآییم كه انشاءالله نظر فرماندهان تأمين گردد و مديون شهدا و رزمندگان نشويم. شايد باور نكنيد عيسي در مدت كمتر از 3 ماه چنان تحولي در دژباني جنوب ايجاد كرد كه براي فرماندهان ارشد سپاه باوركردني نبود.
در واقع هضم اين قضيه براي آنها مشكل بود كه چطور يك جوان با چنين مديريت دقيق و قوي چنين تحولي را در دژباني ايجاد كرده است و جالب اين است كه بدانيد اين تحول در عمليات والفجر 8 نمايان شد. زيرا ما در آن عمليات ميبايست از اصل غافلگيري استفاده ميكرديم و يكي از عناصري كه در اين قضيه تأثيرگذار بود دژبان بود چرا كه بخشي از اين امور كارهاي حفاظتي بود كه عيسي به نحو احسن از عهدهی آن برآمد.
از آنجا بود كه اهميت دژباني بر همگان مشخص شد و همهی مسئولين بر اهميت وجودي آن پي بردند. او كاري كرد كه فرماندهاني كه قبل از اين براي دژبان اهميتي قائل نبودند قبل از انجام هر كاري سراغ ايشان ميآمدند و با ايشان مشورت ميكردند حتي در بعضي از مواقع از او درخواست ميكردند تا در بعضي از جلسات حضور پيدا كنند و يا با حضور در بعضي از نقاط، امنيت آن نقاط را نيز تأمين نمايد و او نيز براي انجام امور محوله از هيچ کمکی دريغ نميكرد.
فكر نكنيد انجام اين امور آسان بود. بلكه بالعكس با توجه به خود منطقه، وضعيت نيروي انساني، امكانات و تجهيزات، كمبودها و بُعد كمي و كيفي قضيه، كارها به سختي انجام ميگرفت. درواقع عيسي براي انجام امور محوله از خودش آغاز كرد و از خود مايه گذاشت تا اين كار به ثمر رسيد.
با وجود همهی اين حرفها او توانست ظرف مقاطع زماني كوتاهي استعدادهاي نهفتهی خودش را بروز دهد و زبانزد خاص و عام گردد. او به عنوان يك نيروي توانمند و مؤثر و مديري قوي و با روحيه، چنان درايتي از خود نشان داد كه دژبان جايگاه واقعي خودش را پيدا كرد. در بعضي از اوقات شبانهروز شايد نيم ساعت هم استراحت نميكرد. دائماً در حركت بود. حتي جالب است بدانيد مواقعی كه سوار موتور ميشد از فرط بيخوابي بر روي موتور چُرت ميزد.
يادم هست موقعي كه داشتيم براي عمليات كربلاي 4 آماده ميشديم دو شبانه روز نخوابيديم خستگي تمام اعضاي بدن ما را بيحس كرده بود اما ايشان خستگي را خسته كرده بود. به ايشان گفتم: لااقل بيا نيم ساعت استراحت كن تا خستگيمان رفع شود. اما ايشان به من گفت: آقاي مرادي! ناراحت نباش بعد از عمليات تا ميتوانيم استراحت ميكنيم و ميخوابيم كه خستگيهايمان برطرف شود. ميگفت: من كه خسته نيستم شما اگر خسته شديد ميتوانيد برويد استراحت كنيد.
جالب اين بود كه وضعيت جسماني مناسبي هم نداشت، چون قبلاً دو بار مجروح شده بود با اين حرفي كه او زده بود مجموعهی دوستان و حتي سرباز وظيفههايي كه پيش ما بودند دوباره مشغول به كار شدند.
او تا آخرين لحظهاي كه توان داشت ميايستاد و كار ميكرد و خم به ابرو نميآورد. او با اين كارها براي همهی ما الگو بود حتي بچههايي كه پيش ما بودند عادت كرده بودند تا آخرين لحظهی توان، دست از كار نكشند. يكي از اين برادرها كه او نيز به شهادت رسيده است ميگفت: يك شب ديدم آقاي ذوالفقاري تفنگ به دست در گوشهاي ايستاده است (ظاهراً داشت به جای یکی از سربازها نگهباني ميداد) جلو رفتم و سلام كردم. اما جواب سلامم را نداد. احوالش را پرسيدم ديدم حرفي نميزند. خوب كه نگاه كردم ديدم در همان حالت سرپا خوابيده است. او را بيدار كردم و به ايشان گفتم شما برويد استراحت كنيد من جاي شما نگهباني ميدهم. انگيزههاي والا و اخلاق بسيار خوب و شوخ طبعيهاي ايشان باعث ميشد كه بسياري از افراد ديگر جذب دژباني شوند و پا به پاي او تلاش و فعاليت نمايند.
در مبحث دژباني بخشي مربوط به كارهاي طبقهبندي شده است كه ما مجاز نيستيم پيرامون آن توضيح دهيم اما بخشي ديگر از آن مربوط به كارهاي نظامي ميشود. اگر به تاريخ رجوع كنيم ميبينيم اميرالمؤمنين علي «ع» از رزمندگان به عنوان دژبان مستحكم ملت ياد مينمودند به عبارتي نيروهاي مسلح دژ يك ملت ميباشند لذا براي حفظ و حراست از اين دژ، نگهباني انتخاب ميشود تا اين دژ از خطرات سماوي و ارضي مصون بماند و به اين نگهبان، نگهبانِ دژ، يا دژبان ميگويند. اين دژبان 2 وضعيت دارد يك وضعيت در رزم است كه عيسي هم در تأسيس آن و هم در توسعهی آن نقش واقعاً بارزي داشت و ديگري وضعيت غير رزمي كه حائل شدن بين نيروهاي رزمي و غير رزمي ميباشد. يعني مانع ورود افراد نظامي به مناطق غيرنظامي و بالعکس ميشود در ثاني از نفوذ جاسوسان و ستون پنجم به مناطق رزمي جلوگيري ميگردد زيرا در اين مناطق منافقين و جاسوسان به شكلهاي مختلف و در لباسهاي گوناگون سعي در ورود به مناطق نظامي را داشتند كه ايشان با درايتي كه به خرج داد در اين امر خطير نيز مانند ديگر امور سربلند بيرون آمد ايشان پاسگاههاي ثابتي را تأسيس كرد و حد فاصل اين پاسگاهها گشتهاي سياري را فعال نمود كه اولاً از ورود افراد غير نظامي به مناطق نظامي جنوب كشور جلوگيري ميكرد و در ثاني جاسوسان و منافقين را شناسايي و دستگير مينمود.
كار ديگري هم به دژبان واگذار شده بودو آن حمل اسرا به عقبه و نگهداري آنان در كمپهاي اسرا بود كه وظيفهی بسيار خطيري بود.
يادم هست در عمليات والفجر 8 وقتی میخواستیم یک خلبان عراقی را به اسارت در بیاوریم؛ ابتدا يكي از رزمندگان ما خواست به آن خلبان نزديك شود كه آن خلبان با كُلت به سَمت آن رزمنده شلیک کرد و را به شهادت رساند. بعد وقتي ما آن خلبان را به اسارت در آورديم قصد داشتيم انتقام همسنگر شهيدمان را از او بگيريم اما سردار فرياد زد: با او كاري نداشته باشيد.
بعد آمد و آن اسير را سوار ماشين كرد و بدون اينكه حتي تَشَري به او بزند دستور داد او را به كمپ اسرا منتقل کنند كه اين رفتار ايشان در آن برهه از زمان برايم درس بزرگي بود كه تا عمر دارم آن را فراموش نميكنم. در واقع انسان تا وقتي كه در آن موقعيت قرار نگرفت نميداند من چه ميگويم واقعاً كار سختي بود و باورش براي ما خيلي مشكل مينمود. اما به عينه ديديم كه سردار ذوالفقاري بدون هيچ ضرب و جرحي او را به كمپ اسرا منتقل نمود.
اختفا و استتار
كار ديگري كه از وظايف دژباني به شمار ميرفت اين بود كه بحث استتار و اختفاء را جدي بگيرد و قبل از شروع عمليات ميبايست عناصري از سوي دژبان انتخاب ميشدند كه در منطقهی عمليات، ابزار استتار، امكانات و تجهيزات و نيز اختفاء نفرات را معين مينمودند و رعایت اصول استتار و اختفا را گوشزد ميكردند. مثلاً كسي حق نداشت با چراغ روشن در شب حركت نمايد.
چون ما به دليل كمبود تجهيزات ميبايست از اصل غافلگيري استفاده ميكرديم، اگر اصل اختفاء و استتار رعايت نميشد طبيعتاً عمليات لو ميرفت و ما نميتوانستيم به اهداف از پيش تعيين شده دست پيدا كنيم يعني در واقع دژبان، يگانها را ملزم ميكرد كه بحث استتار و اختفاء را جدي بگيرند و آن را رعايت نمايند.
به خاطرِ همين حساسيتهايِ خاصِ دژباني، افراد زيادي آمدند و مسئوليت دژباني را پذيرفتند اما نتوانستند وظايف خود را به نحو احسن انجام دهند. من چند سالي در رستهی دژباني خدمت كردم اما كسي را همتراز و همسنگ شهيد ذوالفقاري نديدم زيرا او در ابتدا با وجود اينكه تجربهاي در اين زمينه نداشت با مديريتي بسيار قوي توانست نقش دژبان را در منطقه دژباني جنوب خوب ايفا نمايد.
يادم هست كه ما در محور خسرو آباد بوديم. اين محور، محوري بود كه در تيررس دشمن قرار داشت لذا به دستور سردار ذوالفقاري قرار شد كه از اين محور كمتر تردد صورت گيرد تا اولاً تلفاتي صورت نگيرد و در ثاني منطقه ناامن نشود و نيز در مواقع بسيار اضطراري بتوان از اين محور استفاده نمود. يك روز يكي از گردانها ميخواست از اين محور عبور كند. فرماندهی اين گردان جلو آمد و به شهيد ذوالفقاري گفت: ما بايد از اين محور عبور كنيم. سردار ذوالفقاري به ايشان گفت: به خاطر برخي مسائل امنيتي و به دستور فرماندهي قرارگاه عبور و مرور از اين محور ممنوع ميباشد. فرمانده گردان خيلي اصرار كرد اما سردار ذوالفقاري نپذيرفت تا اينكه آن فرمانده ايشان را تهديد كرد كه اگر اجازه ندهيد چنين ميكنيم و چنان ميكنيم. در واقع آنها تعدادشان هم زياد بود يعني يك گردان كاملاً مسلح در مقابل ما قرار داشت. شهيد ذوالفقاري گفت: مگر اينكه از جنازه من عبور كنيد. من اگر ميگويم و نميگذارم به خاطر هواي نفسم نيست، به خاطر اين نيست كه عشقم نميكشد و نميگذارم بلكه نميخواهيم اين محور ناامن گردد چون براي عملياتها و مواقع ضروري به امنيت اين محور نيازمنديم. فرماندهی گردان با شنيدن اين حرفها سيلي محكمی به صورت شهيد ذوالفقاري زد و گفت: ما بايد از اين محور عبور كنيم. بچههاي ما با ديدن اين صحنه به خشم آمدند. لااقل تعداد ما هم كم نبود. بچهها خواستند اين فرمانده را بگيرند و بزنند كه سردار ذوالفقاري فرياد زد: كسي از جايش تكان نخورد اگر او مرا زد به من و خودش ربط دارد اينها خستهاند و تازه از منطقه برگشتهاند عيبي ندارد من او را بخشيدم و ...
فرمانده گردان با ديدن اين صحنه هاج و واج ماند يعني چه من او را بخشيدم؟ ناگهان همه با تعجب ديديم فرماندهی گردان شروع كرد به گريه كردن و خود را به پاي شهيد ذوالفقاري انداخت و از ايشان معذرت خواهي كرد. سردار ذوالفقاري او را در آغوش گرفت و پيشاني او را بوسيد. اگر خاطرتان باشد عرض كردم كه شهيد ذوالفقاري زود دوست پيدا ميكرد در اينجا هم همينطور شد بعدها طوري شد كه اين فرمانده از دوستان صميمي عيسي گرديد واقعاً وقتي آن لحظه و صحنه به يادم ميآيد بغض گلويم را ميفشارد. كار بسيار دشواري است فرماندهی دژباني جنوب باشي، عضو شوراي فرماندهي قرارگاه كربلا كه همهكارهی جنگ بودند باشي و اما يك نفر بيايد سيلي به صورتت بزند و پيش سربازانت تو را ضايع كند اما تو بگويي اشكالي ندارد خسته بودي و من تو را بخشيدم. اين كار هنر والايي را ميخواهد تا نفس خود را لگدكوب نكني هيچ وقت نميتواني چنين عكسالعملي از خود نشان دهي.
پايان سفر
پيرامون شهادت ايشان بايد بگويم كه ما در آن ايام در دژباني جنوب در خدمت ايشان بوديم قرارگاه كربلا كه خط عرضي آن از چنگوله تا رأسالبيشه و حتي تا خليج فارس امتداد داشت نيز توسط نيروهاي دژباني و با فرماندهي ايشان اداره ميشد.
قبل از عمليات كربلاي 4 ايشان زحمات بسياري را متحمل شدند حتي در مدت 10 ، 20 روز فعاليت يك بار راحت نخوابيدند. 10 روز قبل از عمليات كربلاي 4 تصميم گرفتيم كه 48 ساعت من به خانه برگردم و بعد 48 ساعت ايشان به خانواده سري بزنند. اما چون خانوادهی ايشان در اهواز زندگی میکردند ايشان تصميم داشت در اين 48 ساعت به بابلسر برود و به والدين خود سري بزند و برگردد اين كار براي ايشان عادت شده بود كه 48 ساعت قبل از عمليات به والدين خود سر ميزد و از آنها حلاليت ميطلبيد اين بار كه من به شهرستان برگشتم به سراغ والدين او رفتم موقع برگشتن پدر ايشان به من گفت: من ميخواهم با شما به اهواز بيايم و من چون ميدانستم با وضعيت جسماني كه ايشان دارند كار بسيار سختي است سعي كردم كه ايشان را منصرف كنم اما ايشان مُصِرّ بودند كه حتما همراه من به اهواز بيايند. مادر ايشان هم دو تا اردك درست كرده بود و گفت بعيد ميدانم عيسي ایندفعه به سراغم بيايد شما اين دو اردك را ببريد و يك شب دور هم باشيد و آن را ميل كنيد. خب! من هم به اتفاق پدر عيسي آن اردكها را گرفتم و به سمت اهواز حركت كرديم. وقتي به اهواز رسيديم پدر ايشان را به منزلشان بردم و خودم را به دژباني رساندم و به ايشان گفتم: پدر شما از شمال به اهواز آمد. او با شنيدن اين حرف خيلي خوشحال شد و گفت : قدمشان روی چشم، خيلي خوش آمدند. گفتم: بهتر است يك سري به ايشان بزنيد. ايشان گفتند: ميبينيد كه كار زياد است در فرصتي مناسب خدمت ايشان ميروم.
حول و حوش ساعت 12 شب بود كه به من گفت: آقاي مرادي! بيا برويم اهواز. گفتم : من همين جا ميمانم شما خودتان برويد اهواز و ايشان هم قبول كردند و به سوي اهواز حركت كردند وقتي از اهواز برگشتند برايم تعريف كرد و ميگفت: وقتي به منزل رسيدم ساعت حدود 1 نيمه شب بود و پدرم خوابيده بود من چون ديدم او خوابيده است او را بيدار نكردم. كف پايش را بوسيدم و كنارش خوابيدم تا اذان صبح وقتي براي نماز بيدار شد با او سلام و احوالپرسي كردم و بعد از نماز هم حول و حوش نيم ساعت كنارشان نشستم و بعد هم خداحافظي كردم و به اينجا آمدم. با خنده به ايشان گفتم: پس لااقل يك برنامهريزي كن ترتيب آن اردكها را بدهيم و قبل از عمليات كلك اين اردكها را بكنيم. اما باور كنيد آنقدر كار سرمان ريخته بود كه حتي فرصت نكرديم به اهواز برگرديم و دور هم باشيم و آن اردكها را بخوريم، تا اينكه عمليات شروع شد.
وقتي عمليات شروع شد فكر كنم ايشان حدود 1 ساعت يا كمتر فرصت پيدا كرده بود تا با خانواده اش ديداري داشته باشد شما مي توانيد اين موضوع را از خانواده اش بپرسيد تا به گفته من يقين پيدا كنيد.
شب عمليات از قرارگاه تماس گرفتند و گفتند: در يكي از مناطق مشكلي پيش آمده و شما بايد به قرارگاه برگرديد من در آن موقع جانشين سردار ذوالفقاري بودم لذا به اتفاق هم به قرارگاه برگشتيم بعد من و ايشان به اتفاق چند از تن از فرماندهان و مسئولين قرارگاه به طرف آن منطقه حركت كرديم و پس از چند ساعت حول و حوش نيم ساعت قبل از اذان صبح به قرارگاه برگشتيم تا وارد شديم ديدم حاج آقا مصلحي (وزیر سابق اطلاعات که آن موقع مسئول نمايندگي قرارگاه بودند) حاج آقا فاضلي، حاج آقا سميري، و حاج آقاي نيازي مشغول خواندن نماز شب هستند. عيسي علاقهی زيادي به روحانيت داشت و با اين آقايان هم رابطهی بسيار نزديكي داشت. تا وارد مقر قرارگاه شد و ديدآقايان مشغول اقامهی نماز شب هستند خنديد و به شوخي به آقاي مصلحي گفت: اين قدر در روز گناه نكنيد كه در شب اين طور (العفو العفو) بگوئيد. بعد كمي با آنها شوخي كرد و خودش هم به نماز ايستاد. موقع نماز صبح جلوتر از همه ايستاد و رو به ما كرد و خنديد و گفت: من به عدالت شما شك دارم پس نمي توانم پشت سر شما نماز بخوانم. در واقع در آن موقعيت حساس (شب عمليات) اين شوخيها در روحيهی افراد تأثير بسزايي داشت. به هر ترتيب ما نماز صبح را به جماعت اقامه كرديم. در قرارگاه ما يك آبدارچي پيرمردي بود كه براي بچههاي رزمنده چاي آماده ميكرد و كارهايي از اين قبيل را انجام ميداد. عيسي بعد از نماز صبح چند تخم مرغ گرفت و نيمرو درست كرد و با مقدار كمي نان آورد و جلوي ما گذاشت و گفت: بخوريد، بخوريد و اين قدر نگوئيد پاسدارها بد هستند. ما نگاه كرديم و ديديم تعداد ما 14 ، 15 نفر است و تعداد تخم مرغها 5 ، 6 تا يعني به هر كدام یک سوم تخم مرغ هم نميرسيد. بعد از صرف نيمرو سردار ذوالفقاري بادگيرش را پوشيد و ماسكش را گرفت گفتم: كجا؟ گفت: كار دارم. گفتم: پس بيا با هم برويم. گفت: نه بايد تنها بروم. گفتم: تو كه از ديشب تا صبح بيرون بودي الآن كجا ميروي؟ خنديدو گفت: كار دارم آقا! بايد تنهايي بروم. من به يكي از بسيجيان كه رانندهی ما بود گفتم: شما با موتور همراه ايشان برويد. ديدم كه شهيد ذوالفقاري دست روي شانههايم گذاشت و گفت: آقاي مرادي! بايد تنها بروم. ناگهان حاج آقا فاضلي آمد. چون ايشان با شهيد ذوالفقاري رابطهی حسنهاي داشت يقهی ايشان را گرفت و گفت: من بايد با شما بيايم و الا نميگذارم كه بروي.
شهيد ذوالفقاري حرفي نزد اما پس از مدتي كه ما مشغول كارمان شديم به دور از همه موتورش را روشن كرد و از پيش ما رفت.
بعدها فهميديم كه ايشان به پايگاههايی كه در مسير قرارگاه قرار داشت رفت و بچهها را جمع كرده به آنها شكلات ميداد و با لبخند و شوخي از آنها حلاليت ميطلبيد يكي از بچهها ميگفت: اين كار هميشگي ايشان قبل از هر عمليات بود اما اين بار روحياتش خيلي با دفعات قبل فرق ميكرد.
آن شب وضعيت طوري بود كه ما از حال كسي باخبر نبوديم و هر كدام مشغول انجام وظايفي بوديم كه به ما محول شده بود. حول و حوش ساعت 4 بعدازظهر بود كه ديدم هيچ خبري از ايشان نشده است. ديگر نگران شده بودم. چون از اذان صبح تا حالا هيچ خبري از ايشان نداشتيم با قرارگاه تماس گرفتيم كسي از او خبر نداشت هر كسي را ميديدم از او ميپرسيدم اما همه اظهار بي اطلاعي ميكردند. ديگر شب شده بود با بي سيم با بقيه مسئولين تماس گرفتيم . اما آنها هم هيچ خبري از ايشان نداشتند. ديگر ناچار شديم به بيمارستانها سربزنيم. به بيمارستان صحرايي علي بن ابيطالب (ع) كه در چند كيلومتري آبادان بود رفتيم. اما آنجا هم نبود ناچار شديم چند اكيپ را سازماندهي كرده و به بيمارستانهاي اهواز بفرستيم اما متأسفانه حول و حوش ساعت نُهونیم صبح وقتي اكيپ به قرارگاه برگشتند هيچ كس از او خبري نداشت. ناچاراً يكي از دوستان را مأمور كرديم تا با چند نفر ديگر به معراج شهدا بروند بعد از مدتي كه اين دوستان از معراج برگشتند خبر آوردند كه سردار رشيد سپاه اسلام شهيد عيسي ذوالفقاري به شهادت رسيده است.
حدود ساعت 11 صبح با قرارگاه تماس گرفتيم و به سردار غلامپور گفتيم كه سردار ذوالفقاري به شهادت رسيده است.
آقاي ارگاني رئيس ستاد قرارگاه هم آنجا بود و گفت: اتفاقاً من ايشان را در بيمارستان علي بن ابيطالب (ع) ديدم. ايشان از ناحيهی ران و كمر مجروح شده بود و به پشت خوابيده بود وقتي خواستم از بيمارستان بيرون بيايم پيراهنم را گرفت و گفت: آقا مجتبي! كجا ميروي تشنهام كمي به من آب بده. برايش آب آوردم. گفت: خسته شدهام كمكم كن بنشينم. به محض اينكه او را تكان دادم فريادش بلند شد. از پايش خون زيادي ميرفت، گوشت پايش كنده شده بود. پزشك معالج ايشان گفت: ايشان را بايد به اهواز برسانيد وگرنه اگر اينجا بماند كارش تمام است. كه متأسفانه همين طور هم شده بود و در همانجا تمام كرد و او را به معراج شهدا منتقل كردند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]
صفحات پیشنهادی
یادواره سردار شهید داود گریوانی و 165 شهید دهستان آلاداغ برگزار شد
یادواره سردار شهید داود گریوانی و 165 شهید دهستان آلاداغ در محل حسینه پنج تن آل عبا گریوان امروز پنج شنبه سوم دی ماه در حال برگزاری است به گزارش اترک نیوز به مناسبت سالروز عملیات کربلای 4 نخستین یادوراه شهدای دهستان آلاغ شامل 30 روستای قرار گرفته در این دهستان است با حضور مسیادواره شهیدمفتح ، سرداران , امیران , فرماندهان و 469 شهید شهرستان رزن برگزار شد
به مناسبت27آذر سالروز شهادت دکتر مفتح یاد وخاطره شهید مفتح سرداران امیران فرماندهان و 469شهید شهرستان رزن گرامی داشته شدبه گزارش خبرگزاری برنا از همدان امام جمعه رزن در این مراسم با تبیین ابعاد شخصیتی دکتر شهید مفتح گفت ارتباط تنگانگ حوزه و دانشگاه خواسته شهید مفتح بودعکس یادگاری «حاج قاسم» و سردار شهید همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران صفحه منتسب به طرفداران سردار قاسم سلیمانی در اینستاگرام تصویری از وی در کنار سردار شهید حاج حسین همدانی منتشر کرد چهارشنبه ۲دی۱۳۹۴فرماندار قروه در یادواره سرداران، 150 شهید و 2 لاله گمنام سریشآباد: تنگه احد کردستان به دست نیروهای دلیر سری
فرماندار قروه در یادواره سرداران 150 شهید و 2 لاله گمنام سریشآباد تنگه احد کردستان به دست نیروهای دلیر سریشآبادی در برابر ضدانقلاب خناس حفظ شدفرماندار قروه گفت در یادوارههای شهدا شاهد شکلگیری و استحکام پیوندی هستیم که نسل حاضر با نسل انقلاب و دفاع مقدس برقرار میکنند بهمراسم یادبود مادر سردار آقامیر و شهید آقامیر برگزار می شود
شهیدخبر شهیدنیوز مراسم یادبود درگذشت مادر شهیدسیدمصطفی آقامیر و سردار سید محمد آقامیر روز شنبه در مسجد حضرت عباس ع خاوران برگزار می شود مادر شهید سید مصطفی آقامیر و سردار آقامیر که صبح روز گذشته به فرزند شهیدش پیوست مراسم تشییع مرحومه حاجیه خانم حاج باقریان امروز پنجشنبه 3 دسردار اخوان خبر داد راهاندازی 43 بیمارستان صحرایی به یاد 43 شهید وحدت در سیستان و بلوچستان
سردار اخوان خبر دادراهاندازی 43 بیمارستان صحرایی به یاد 43 شهید وحدت در سیستان و بلوچستانفرمانده بهداری نیروی زمینی سپاه گفت برنامه داریم تعداد بیمارستانهای صحرایی راهاندازی شده را در سیستان و بلوچستان به 43 بیمارستان برسانیم که یاد و خاطره 43 شهید وحدت استان برای همیشه در اذیادواره سرداران و بیش از چهارصد شهید دهاقان برگزار می شود
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از دهاقان نا مسئول شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی روز گذشته در جلسه ستاد برگزاری یادواره شهدای شهرستان از ایثار و شهادت را امری ضروری برشمرد و گفت باید در راه حفظ اسلام و حفظ آرمانهای انقلاب وصیت شهدا را بخوانیم ماشاءالله عسگری زادهسردار رشید: برادر محسن رضایی، همواره به نظریات اطلاعاتی شهید حسن باقری تکیه می کرد
شهید باقری می تواند نقش محوری و اساسی برادران عزیز آقایان محسن رضایی فرمانده سابق کل سپاه رحیم صفوی فرمانده کل سپاه عزیز جعفری احمد متوسلیان مرتضی صفاری و شهدایی چون صیادشیرازی و نیاکی را برای ما روشن کند به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن رضایی سندی که در زیر می آید ممراسم شب خاطره با یاد سردار شهید حاج حسین همدانی برگزار می شود
شهیدخبر شهیدنیوز مراسم شب خاطره شهدای سپاه حضرت محمد رسول الله ص تهران بزرگ با یاد علمدار شهدای مدافع حرم سرلشکر شهید حاج حسین همدانی در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار می شود مراسم شب خاطره شهدای سپاه حضرت محمد رسول الله ص تهران بزرگ با یاد علمدار شهدای مدافع حرم سرلشکر شهیادواره سرداران، فرماندهان، یک صد و پنجاه شهید و دو لاله گمنام سریش آباد به روایت تصویر
پنجمین یادواره سرداران فرماندهان یک صدو پنجاه شهید و دو لاله گمنام شهر سریش آباد به همت مردم این شهر برگزار شد به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله پنجمین یادواره سرداران فرماندهان یک صدو پنجاه شهید و دو لاله گمنام شهر سریش آباد به همت مردم این شهر برگ-
گوناگون
پربازدیدترینها