تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837617233
داستان واقعی از خیانت دختر بسیار زیبای ایرانی به همسرش
واضح آرشیو وب فارسی:نسیم صبا: داستان واقعی از خیانت دختر بسیار زیبای ایرانی به همسرش سیلی زد و رفت... موقعی که تازه جوان شدم و خیال ازدواج به سرم زد مادرم هر چه توانست کرد.گفت با دختر با ایمان و با حجابی ازدواج کن که تا اخر عمر یار و یاورت باشه.با همین معیارها هر دختری را که از همسایه و فامیل می شناخت به من پیشنهاد داد اما من فقط به فکر زیبایی یارم بودم. مدتی گذشت و کسی که به دنبالش می گشتم را پیدا کردم.یک روز توی خیابان او را دیدم و در یک نگاه عاشقش شدم.تعقیبش کردم و خانه اش را پیدا کردم.ما زیر یک سقف رفتیم البته باید بگویم که فهیمه همسرم چندان در قید وبند حجاب داشتن نبود. عاشق فهیمه بودم و هرکاری برایش می کردم.وقتی گفت باید خانه مان در محله های بالاشهر باشد قبول کردم.گفت می خواهم درس بخوانم منم قبول کردم و تلاش کردم تا به راحتی به تحصیل بپردازد.حتی موتورم را دادم و برای همسرم ماشین خریدم.روزها همین طور سپری شدند و فهیمه هر روز بیش تر تغییر می کرد. او دیگر بهانه گیر شده بود و به هر دلیلی با من قهر می کرد.مشغولیتش با موبایلش بود و من هم انتظار می کشیدم دوباره همان فهیمه ی خودم شود اما یک شب روبرویم نشست و از طلاق توافقی گفت که بعدا مشخص شد به خاطر عشق اش به هم کلاسی اش این درخواست را کرده است. می گفت به درد هم نمی خوریم . من را بی سواد و با اندامی لاغر می دانست.فهیمه می گفت: ما به درد هم نمی خوریم . من هم طبیعتا مخالفت کردم.حتی غرور مردانه ام را له کردم و به فهیمه التماس کردم.به خاطر بچه مان و خودم به او التماس کردم که حرف از جدایی مان نزد اما او ناراحت شد و بعد از اینکه به من سیلی زد، رفت و... حالا معلوم شد که مادر می خواست چه بگوید.یار باید یاور باشد و یار واقعی باشد.او مدتی یار من بود و حالا می خواهد یار دیگری شود.
پنجشنبه ، ۲۶آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نسیم صبا]
[مشاهده در: www.nasimsaba.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]
-
گوناگون
پربازدیدترینها