تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شكم است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805737559




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گزارش فارس از زندگی یک خانواده نیازمند خواهر و برادری در «خاک سفید» به خاک سیاه نشسته‌اند


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش فارس از زندگی یک خانواده نیازمند
خواهر و برادری در «خاک سفید» به خاک سیاه نشسته‌اند
علیرضا و ساحل به دلیل اشتباه پدر و مادرشان این روزها شرایط سختی را تحمل می‌کنند و نیازمند یاری و همت بلند خیرین هستند.

خبرگزاری فارس: خواهر و برادری در «خاک سفید» به خاک سیاه نشسته‌اند



خبرگزاری فارس - سعیده اسدیان: اینجا «خاک سفید» است، جایی که بر خلاف اسمش کوچه‌هایی سیاه و پر دود دارد با ساکنانی که اغلبشان یا از درد خماری به خود می‌پیچند یا با رد چاقویی روی دست و صورتشان مشغول خرید و فروش مواد مخدر هستند. وارد خیابان تاریکی می‌شوم که تنها روشنایی‌اش آتشی است که معتادان در گوشه و کنار خیابان به پا کرده‌اند. با دلهره‌ای عجیب راهم را ادامه می دهم، چند سگ ولگرد در پیاده رو لا به لای زباله‌ها دنبال غذا هستند. مقصد من خانه‌ای کوچک با دیوارهایی ریخته و در‌هایی شکسته است، جایی که هیچ نشانی از زندگی در آن نمی‌بینی، خانه‌ای 20 متری که در آن علیرضای  18 ساله با خواهرش در کنار پدربزرگ و مادربزرگی پیر و مریض‌ احوال صبح را شب می‌کنند و شب را هم با خیال‌های رنگی‌شان به صبح می‌رسانند. برای ورود به خانه از راهروی تنگ و باریکی عبور می‌کنم که انگار از هر طرف شانه‌هایم را فشار می‌دهد، گوشه اتاق دخترکی با چشمان نافذ و لباسی پاره مشغول گرم کردن دستان یخ‌زده‌اش روی چراغ علا‌ءالدین است.

علیرضا من را به داخل اتاق دعوت می‌کند، نگاهش پر از غرور و شرم جوانی است، وارد که می‌شوم دخترک سلام می‌کند. اسمش ساحل است، 9 سال بیشتر ندارد اما نگاهش سال‌ها حرف برای گفتن دارد، لبخند می‌زند و من در پاسخ لبخندش خنده تلخی می‌کنم و می‌نشینم. سراغ پدربزرگ و مادربزرگش را می‌گیرم که می‌گوید: برای مراسم تشییع جنازه دایی‌ام به شمال رفته‌اند. از علیرضا ماجرای زندگی‌اش را می‌پرسم، با گل‌های قالی رنگ و رو رفته اتاق بازی می‌کند و می‌گوید: دو ساله بودم که پدر و مادر به دلیل خرید و فروش مواد مخدر دستگیر و به حبس ابد محکوم شدند و سرپرستی من هم از همان زمان به پدربزرگ و مادربزگم واگذار شد. وقتی در مورد تحصیلات و کارش سؤال می‌کنم می‌گوید: من را مدرسه نبردند، برای همین سواد ندارم اما آرزویم این است که درس بخوانم، عاشق درس و مدرسه هستم، بچه که بودم وقتی هم محله‌ای هایم را می‌دیدم که کیف به دست راهی مدرسه می‌شوند غصه‌ام می‌گرفت، اما من نه مدرسه رفتم و نه الان کاری دارم چون هیچ مدرکی که هویت من را نشان دهد ندارم. پدر و مادرم تا دو سالگی آنقدر غرق کار خود بودند که انگار فکر گرفتن شناسنامه برای من حتی به ذهنشان هم خطور نکرد، بعد هم که به اینجا آمدم باز اتفاقی نیفتاد! در مورد ساحل سؤال می‌کنم که می‌گوید: انگار بدبخت کردن من برایشان کافی نبود، در مرخصی بودند که ساحل به دنیا آمد، حالا هم که من مانده‌ام و نگاه سنگین پدربزرگ و مسئولیت تنها خواهرم. دیوارهای خانه‌شان تکه تکه و ریخته است، یک فرش و یک تلویزیون کوچک تنها دارایی این خانه است، به ساحل نگاه می‌کنم که با استرسی عجیب مدام انگشتان کوچکش را به هم می پیچد. علیرضا می‌گوید: دو سال در کلاس اول ماند، انگار تمرکزی برای درس خواندن ندارد، هر بار هم که دعوایش می‌کنم می‌گوید درس توی سرم نمی‌رود. ساحل نگاهم می‌کند و با خجالت سرش را پایین می‌اندازد، نگاهش می‌کنم و می‌گویم: چه چیزی حواست‌ را پرت می‌کند که درس را متوجه نمی‌شوی؟ سکوت سنگینی می‌کند و من در نگاهش جز حسرت و درد و دلتنگی چیزی نمی بینم. ساحل کودکی‌اش را تا دو سالگی در زندان گذرانده و پس از آن به قیم اصلی یعنی پدربزرگ‌اش سپرده شده است. از ساحل در مورد آرزوهایش می‌پرسم، اول خجالت می‌کشد بگوید اما بعد از چند لحظه نزدیک‌تر می‌آید، تا جایی که صدایش آرام در گوشم می‌پیچد: دلم تبلت می‌خواد...دختر فهیمه خانوم داره و همش بازی‌های قشنگ می‌کنه اما به من نمیده میگه تو خرابش می‌کنی! وقتی از او در مورد همبازی این روزهایش می‌پرسم یک عروسک رنگ و رو رفته را جلوی چشمانم می‌گذارد. از علیرضا در مورد درآمد و هزینه زندگی اش می‌پرسم که می‌گوید: یک برادر ناتنی دارم که ماهی 10 هزار تومان پول توجیبی به من می‌دهد، خرج خورد و خوراک‌مان هم با پدربزرگ است که ای کاش نبود، نان با منت از گلوی آدم سخت پایین می‌رود، من کارتن سازی و مکانیکی و تراشکاری بلدم اما هیچ کجا بدون شناسنامه و مدارک هویتی به من کار نمی‌دهند. چندبار برای کار به چند مغازه سر زدم اما تا از وضعیت خانوادگی ام مطلع شدند با زبان بی زبانی عذرم را خواستند، نمی دانم چرا من باید تاوان اشتباه پدر و مادرم را بدهم. قول می‌دهم هرچه زودتر آن‌ها را از این وضعیت آشفته خارج کنم، علیرضا تا دم در همراهی‌ام می‌کند، می‌خواهم خداحافظی کنم که می‌گوید: خیلی شرایط سختی دارم، پدر و مادرم بدجور ما رو بدبخت کردند حالا من مانده ‌ام و پدربزرگ پیر و بیماری که مدام غر می‌زند چرا کار نمی‌کنم و خواهری که نمی‌دانم باید برای آینده‌اش چه کار کنم؟ بر اساس پرونده‌‌ای که این پسر جوان در انجمن حمایت از زندانیان دارد، در حال حاضر دریافت مدارک هویتی برای علیرضا اولویت اصلی محسوب می‌شود، به همین جهت با توجه به گذراندن مراحل قانونی برای گرفتن شناسنامه، به کمک وکلا نیاز داریم. متأسفانه علیرضا و ساحل از لحاظ وضعیت خوراک و پوشاک نیز در وضعیت مناسبی قرار ندارند و نیازمند کمک خیرین هستند. خیرین محترم و کسانی که قصد کمک به این خواهر و برادر را دارند می‌توانند با شماره 88300403-021 مربوط به انجمن حمایت از خانواده زندانیان تماس گرفته و نیت خیر خود را جامه عمل بپوشانند. انتهای پیام/

http://fna.ir/E34BPS





94/09/25 - 00:03





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن