تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر که ما را پس از مردنمان زیارت کند گویا ما را هنگام زنده بودنمان زیارت کرده است....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829360869




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

درس هایی که اعتصاب غذا به ما داد


واضح آرشیو وب فارسی:آزادگان ایران: همه در جریان امر قرار داشتند. مواظب بودند از کسی خطایی سرنزند و در انتظار نتیجه کار، تند تند در محوطه قدم می زدند و لحظه شماری می کردند و زیر چشمی مراقب و عکس العمل نگهبان های عراقی بودند. اسرای بسیجی هم هریک جلوی درب آسایشگاه شان ایستادند تا احیاناً کسی از بیم عواقب کارو تنبیه، کار را خراب نکند.پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : سرسختی و لجاجت نقیب جمال و غرور صدامی اش موجب شده بود که در مقابل خواسته های بحق اسرا درباره بهبود وضع اسفبار بهداشت، تغذیه، کاهش محدودیت ها و فشارهای روحی، از میان برداشتن تنبیهات وحشیانه و بطور کلی اعمال رفتار انسانی مقاومت کند و اغلب با تمسخر و تحقیر به این خواسته ها بنگرد. تا آن زمان اسرای قسمت دو، دو مرحله برخورد را با عراقی ها طی کرده بودند. مرحله ابتدای که چند ماه اول اسارت را شامل می شد، سر به زیرانداختن و غالباً اطاعت بود که معمول موقعیت خاص روحی و عدم هماهنگی و پراکندگی نظرات و ایده ها بود و مرحله دوم که جسارت در طرح، بحث و بیان خواسته ها به طرقی قسمت و بعد هم به فرمانده اردوگاه را به دنبال داشت. این طرز برخورد هم تنها به این علت بود که در آن زمان ارشدها که قدرت زیادی داشتند و از حمایت بعثی ها نیز برخوردار بودند، اجازه حرف زدن و اعتراض به کسی نمی دادند و افراد خاطی را بدون کوچک ترین اغماضی معرفی می کردند. آنها چون اکثراً از درجه داران ارتش بودند، عقیده داشتند طبق قوانین ارتش نظام، بیان خواسته ها باید از طریق سلسله مراتب و کانال نظامی خودش صورت بگیرد(!) و هر شخصی این اجازه را ندارد که سر خود و بدون رعایت سلسله مراتب، درخواستی از فرمانده اردوگاه داشته باشد. نگهبان ها هم به طرز شدیدی به این عقیده دامن می زدند؛ به طوری که اگر احیاناً اسیری درخواست هرچند کوچکی از آنان داشت، جواب می شنید: “مگر تو ارشد آسایشگاه نداری که خودت آمده ای و حرف می زنی؟” با این وضع عراقی ها که می دیدند اگر خواسته های مطرح شده توسط اسرا را انجام هم ندهند، هیچ اتفاقی نمی افتد، خودشان را راحت می کردند و تنها با وعده و وعید ارشدها را راضی می کردند. اسرا به خوبی دریافته بودند تا زمانی که در موضع ضعف قرار دادند و قدرت خود را به نمایش نگذاشته اند، مذاکره هیچ کاربردی نخواهد داشت و در صورت پافشاری هم با قلدری و تهدید و تنبیه عراقی ها مواجه می شوند، بنابراین باید برای به کرسی نشاندن خواسته هایشان، پشتوانه محکمی را تهیه ببینند و آن چیزی جز اتحاد و انسجام عملی و همدلی نخواهد بود. در جریان بازدید سرتیپ و استیضاح نقیب جمال، عراقی ها به وجود همزمانی در میان بچه ها واقف شده بودند، ولی با این حال نقیب جمال به خیره سری خودادامه می داد و نه تنها به خواسته های آنان عمل نمی کرد، بلکه درصدد انتقامجویی برآمد. یکبار گفت: “شما خود سطل هایتان را به سرتیپ دادید تا آنها را از بین ببرد و ما هم به جای آن چیزی نداریم به شما بدهیم و به خاطر گرانی نمی توانیم آنها را از بازار هم تهیه کنیم. مشکل را خود شما درست کردید و به ما ربطی ندارد.” همچنین سهمیه نان از دو عدد در روز به یکی و نصف برای هر نفر تقلیل پیدا کرد. تنبیهات سر جای خود باقی ماند و برخورد نگهبان ها بدتر از قبل شد. در این وضعیت مشخص بود که برای عملی شدن خواسته ها باید عمل پشتوانه حرف ها باشد. به همین علت پس از چند روز بگو مگو بین صاحبان افکار مختلف که در یک طرف اکثریت و در رأس آنها بسیجی ها و در طرف دیگر بی تفاوت ها و سر به زیرها و در رأس آنها ارشدها قرار داشتند. بالاخره طرف اول با هماهنگی دو قسمت دیگر اردوگاه تصمیم به اعتصاب غذا گرفتند و قرار شد شروع آن با تحویل نگرفتن نان باشد. طبق معمول هر روز، ماشین حامل نان محوله خود را جلوی آشپزخانه تخلیه کرد و پس از لحظاتی دژبان ها به حکم وظیفه جار زدند:” مسئوولین نان به خط شوند.”[۱] همه در جریان امر قرار داشتند. مواظب بودند از کسی خطایی سرنزند و در انتظار نتیجه کار، تند تند در محوطه قدم می زدند و لحظه شماری می کردند و زیر چشمی مراقب و عکس العمل نگهبان های عراقی بودند. اسرای بسیجی هم هریک جلوی درب آسایشگاه شان ایستادند تا احیاناً کسی از بیم عواقب کارو تنبیه، کار را خراب نکند. در این بین تعدادی از ارشدها و افرادی از قماش آنها که دست و پای خود را گم کرده و رنگ از چهره شان پریده بود به بسیجی ها می گفتند: “فکر عواقب کار را نکنید. اینها- عراقی ها- اگر همه ما را هم بکشند، کسی خبردارنمی شود.اصلاً جان ما برایشان ارزشی ندارد که بخواهند در مقابل ما کوتاه بیایند.” آنها جواب دادند: “…. شما مطمئن باشید اگر قرار باشد کسی را بکشند، ما شهادت می دهیم که شما در این کار نقشی نداشته اید، تا زنده بمانید.” دژبان ها برای چندمین بار مسئولین نان را صدا زدند ولی کسی برای تحویل گرفتن نان بیرون نرفت. عراقی ها که متوجه موضوع شده بودند، این بار خود اقدام کردند و چون کسی به آنها اعتنایی نکرد، شروع به فحاشی کردند و مسئول قسمت را در جریان کار قرار دادند. او هم به سرعت وارد قسمت شد و از ارشد کل توضیح خواست. او هم که کاری از دستش ساخته نبود، گفت: “اگر حرف شما را گوش کردند، حرف مرا هم گوش می کنند.” در این حال اکثر اسرای قسمت های یک و دو جلوی سیم خاردارتجمع کرده و متقابلاً نظاره گر یکدیگر بودند و به داد و هوارهای نگهبان ها که سعی در متفرق ساختن آنها داشتند، کوچک ترین توجهی نکرده و در وجود خود احساس شعف و شادی می کردند. مسئوول قسمت به ناچار موضوع را به اطلاع فرمانده اردوگاه رساند، ولی ازاو خبری نشد. موقع ظهر رسید و کسی برای گرفتن ناهار هم بیرون نرفت. عراقی ها که در مقابل یک عمل غیرمنتظره واقع شده بودند، تا غروب آن روز هیچ عکس العملی نشان ندادند. بعد از آمار عصر در تمام آسایشگاه ها، بسیجی ها دیگران را به مقاومت دعوت می کردند. صبح روز بعد طبق معمول، بیدارباش زدند و همه ساعتی در ستون های پنج نفره منتظر باز شدن در آسایشگاه نشستند، ولی گویا عراقی ها قصد آزادباش دادن را نداشتند. آمار هر آسایشگاه را برخلاف روزهای قبل به طور جداگانه در داخل کنترل کرده و دوباره درها را قفل کردند. ساعاتی بعد یکی از آنها جلوی پنجره آمد و دستور نقیب جمال را مبنی بر زندانی شدن تا زمانی که اعتصاب شکسته شود به گوش همه رسانید. بچه ها هم تا این خبر را شنیدند، به راحتی پتوها را کف آسایشگاه پهن کردند و هرکس مشغول کاری شد. آن روز را به طور کامل در آسایشگاه ماندیم. در این بین تنها مشکلی که به شدت خودنمایی می کرد، نیاز به دستشویی بود. از آنجا که کسی تصمیم به شکستن اعتصاب نداشت، به ناچار با موافقت کلی اسرا ابتدا افراد مریض حال و سپس دیگران، کارشان را داخل قوطی های روغن- که قبلاً تهیه شده بود- انجام دادند. با به طول انجامیدن اعتصاب در روز دوم وضع بسیار اسفباری در این مورد به وجود آمد، به طوریکه پس از پر شدن ظرفیت قوطی ها ناچار بایستی در داخل حوض کوتاهی که در گوشه آسایشگاه قرار داشت و سوراخ کوچکی به بیرون داشت، رفع حاجت می شد. با وجود مشکلات عدیده ای که از زندانی شدن داخل آسایشگاه برای همه به وجود آمده بود، کسی به خود سستی راه نداد. تا این که با ادامه مقاومت بالاخره نقیب جمال قول و قرارهای عاجزانه ای در مورد انجام خواسته ها داد و اسرا با توافق یکدیگر به آینده، اعتصاب سه روزه را شکستند. اعتصاب غذای سه روزه درس های بسیار بزرگی به بچه ها داد. درس هایی که از آن احساس لذت می کردند، و بزرگترین شان اتحاد و یکپارچگی و پی بردن به پوچی تهدیدهای عراقی ها بود. بسیاری آرزوی چنان روزهایی را در سرمی پروراندند ولی در چگونگی رسیدن به آن تا آن زمان درمانده بودند. با این اعتصاب آنها دریافتند که تنها در صورت یکپارچه بودن است که می توانند از موضع قدرت حرف بزنند و تنها در این حالت است که دشمن مغرور عاجز می شود. چرا که در این وضعیت مهمترین و موثرترین حربه اش یعنی تنبیه و زندانی کردن عملاً از کار می افتد. پس از اعتصاب سه روزه، خود کوچک بینی ای که گریبانگیر عده ای بود، از میان برداشته شد و دیگر از واژه هایی مثل “نمی توانیم” و “می کشند” و امثالهم حرفی به میان نیامد. همچنین با گذشت مدت کمی از حوادث فوق به خوبی مشخص شد که اعتصاب سه روزه موجب پاشیده شدن تخم دوستی و همیاری و نزدیکی بیش از پیش در بین بچه ها شد و اتحاد را به صورت نهالی درآورد که روزبه روز تنومندتر و پا بر جاتر از قبل به رشد خود ادامه می داد. —————————– [۱] از هر آسایشگاه چهار نفر و هرکدام با یک کیسه انفرادی برای تحویل گرفتن نان به آشپزخانه می رفتند که ” مسئوولین نان” خوانده می شدند. این مسئوولیت به نوبت به افراد دیگر می رسید. راوی: آزاده رضا امیرسرداری


دوشنبه ، ۱۶آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آزادگان ایران]
[مشاهده در: www.badriyoon.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن