واضح آرشیو وب فارسی:بیستون: بیستون نیوز : این پژوهشگر و شاعر هرسینی، اکثر اشعار خود را در غالب شعر سپید و نو طبع آزمایی می کند.در واقع بعد از میرزا نادر هرسینی که در قرن گذشته می زیسته است،شاعری به توانایی و تسلط وی در منطقه لک زبان ظهور نکرده بود.سرویس فرهنگی بیستون، کیومرث ایمانی متولد سال ۱۳۴۷ در شهرستان هرسین است. وی دوران دبیرستان را در دبیرستان دکتر شریعتی هرسین سپری کرد. دکتر ایمانی از خانواده ای فرهیخته و فرهنگ دوست در هرسین برخاسته است.سه برادر وی نیز بعنوان پزشک در حال خدمت رسانی به مردم منطقه و استان می باشند. وی سپس به عنوان دانشجو در رشتە پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه مدرک پزشک عمومی خود را کسب کرد و به عنوان پزشک در شهرستان هرسین مشغول به فعالیت شد. ایشان شعر را به گویش “لکی هرسینی” از سال ۱۳۶۸ شروع کردە و کتاب نخست خود را با نام” بنەڕووەل ئاگرین” در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسانید و اکنون منتظر چاپ دومین مجموعەی خود به نام ” مێژەک” است. دکتر ایمانی را می توان احیا کننده زبان لکی در منطقه دانست.اشعار و دکلمه های وی به زبان لکی در فضای مجازی در اختیار دوستداران فرهنگ و زبان لکی قرار گرفته است. این پژوهشگر و شاعر هرسینی اکثر اشعار خود را در غالب شعر سپید و نو طبع آزمایی می کند.در واقع بعد از میرزا نادر هرسینی که در قرن گذشته می زیسته است،شاعری به توانایی و تسلط وی در منطقه لک زبان ظهور نکرده بود.فعالیت این شاعر این مژده را به دوستداران فرهنگ و زبان لکی می دهد که زبان لکی را مستقل از گویش های لکی و لری بدانیم و بار دیگر بالیدن آغاز کند.هرچند عده ای از زبانشناسان به اشتباه زبان لکی را شاخه و مشتق از دو گویش لری و لکی می دانند و این مبحث در میان استادان فن محل تضارب آراء و جای بحث کارشناسی بیشتری دارد. در کتیبه میخی بیستون هجاها و تلفظ کلماتی از زبان اصیل لکی را می توان مشاهده کرد که نشان از قدمت و اصالت این زبان در ایران از باستان تاکنون است. لازم به ذکر است در چند سال اخیر شاعران جوانی به مانند،کیومرث امیری(لکه میر) آرش افضلی ،بابک درویش پور و…. هم در سرودن اشعار لکی طبع خود را آزموده اند و انصافا اشعاری در خور توجه سروده اند. جهت آشنایی با آراء و عقاید دکتر ایمانی در رابطه با شعر و فرهنگ ،مطلب پیوستی زیر را از گفتگوی وی با خبرگزاری کردپرس با این شاعر هرسینی را آورده ایم: کیومرث ایمانی می گوید: شعر را به هیچ جوازی نیازی نیست. شعر سکوتی دیوانه وار و ممتد را احضار می کند تا آن را بنامد. کردپرس- در چند سال اخیر سیر ادبیات کردی در استان کرمانشاه رشد مناسبی یافته، به صورتی که به گویش های مختلف کارهای در خور توجه و تأملی روانهٔ بازار شده است. نزدیک به سه دهه است که شاعران و نویسندگان این استان علاوه بر قالب کلاسیک شعری، پای در دنیای شعر مدرن گذاشته اند و تألیفاتی را به خوانندگان ارائه داده اند، که نشانگر اهمیت و درک دنیای جدید است. در این میان گویش”لکی”به عنوان یکی از گویش های کهن زبان کردی در قالب نو خوش درخشیده و شاعران خوش قریحه و صاحب سبکی را معرفی نموده است که علاوه بر اینکه دستی به ادبیات کهن دارند، خود را ورای ساختارهای کلاسیک می یابند و طرحی نو در می اندازند. کردپرس گفتگوی کوتاهی با ایشان انجام داده، که از محضر خوانندگان میگذرد: اقای ایمانی در ساختار شعری که اثر جدیدتان (بنەڕووەل ئاگرین) از آن تاسی پذیرفته است، بنا به نقدی، شما وارد حوزه ادبیات مدرن و پس مدرن شده اید (همانطور که نزدیک به نیم قرن است، بخشی از ادبیات کردی وارد آن شده است)، در این نقد، نقادان، پروسهٔ گذار از مکاتب شعری را پروسه ایی منطقی و به صورت خطی عنوان می کنند و باور دارند، هر پیش شرطی در ساحت مدرن و پسا مدرن منوط به گذار از بسترهای آن است. به زعم آنان در مناطق کردنشین ما هنوز در دروازه های گذار سنت به مدنیته هستیم، پس حوزه شعریمان، بخصوص گویش های کردی (لکی، کلهری، فیلی) نیز از آن مستثنا نمی باشد. شما به عنوان یک شاعر که به گویش “لکی”شعر میسرایید، این گذار شعری را چگونه می بینید؟ سرایت پروسەی مدرن مرز نمی شناسد هر آن کس که به درجاتی از فردیت رسیده باشد با توجه به زمینەی ذاتی خود نمی تواند از دست این نوستالژی خاموش بگریزد، اما چیزی که من می بینم نه یک فردیت بلکه یک خودمداری کم توان است که توسط “من”سرخورده پشتیبانی می شود که هدفش تنها مطرح شدن است که با مرزهای آفرینش هنری فاصلەای بسیار دارد. شعر نوشتن به زبانی حاشیه ای و فاقدِ میراثِ نوشتاریِ نظر گیر هم یک ضرورت است و هم کنشی نیازمندِ توجیه و دلیل تراشی؛ ضرورت است از آن رو که گشودنِ بند از زبانی فرسوده، تنبل و کرخت را اعلام می دارد و نیازمندِ توجیه است از آن حیث که این زبان به واسطهٔ تنبلیِ تاریخی اش خودِ شعر نوشتن را دشوار و چه بسا ناممکن کرده است. از این منظر شعرهایی چنین جنگیدن با معضلاتی دیر سال و قدرتمند است: از یک سو باید حساسیتِ زبانی، توان های فروماندهٔ کلمات، صناعاتی نو و امروزی را احیا و ابداع کرد و از دیگر سو با نفرینِ زبان، نفرینِ نوشتنِ به زبانی حاشیه ای و بی سنت، جنگید. نفرینِ چنین زبان هایی، زبان هایی فرسنگ ها دور از «جمهوری جهانی ادبیات»، زبان هایی فاقدِ «سرمایه ی ادبی»، نفرینِ سکوت و خاموشی و انقراضِ قریب الوقوع است. ثبت و ضبطِ احساساتِ انسانِ امروزی به چنین زبان هایی تجربه ای غریب و تکان دهنده است. این شعرها، در مقام متونی مکتوب، در دلِ این زبان، چیزهایی دقیقاً بیگانه و ناآشنایند. در این ها هرگز چیزی «بومی» در کار نیست: گویی از زبانی بیگانه ترجمه شده اند. غریب اند و مشکوک. این غریبگی، این ترجمهٔ نهان ریشه در این واقعیت دارد که امکان های زبانی، حساسیت های انسانی و حتی خودِ کلمات در هیئتِ مادی شان دیری است بی مصرف بر زمین مانده اند. تلاش برای نوشتن در این زبان، تلاشی فرساینده و ماخولیایی است. اما چنین تلاشی بیش از هر شعرِ بومی به این زبان خدمت می کند. چون شعر بناست زبان را از کابوس طولانی اش بیدار کند: اشیاء، احساسات، آناتِ گریزنده، پچپچه های تاریخ و تلواسه های همیشه را از نو بنامد. چنین عملی بناست که مرزهای زبان را جابجا کند و کلمات را برای ظهور امر نو علیه زبان به کارگیرد. شعر در اینجا هرگز نجوایی آرام و دلکش نخواهد بود. شعر حتی در اوجِ توفیقِ احتمالی اش، سایهٔ ترسناکِ زبان را، سایهٔ انقراض و نا همزمانی حس و کلام را، بر سرِ خود می بیند و با خود پرسشی تاب سوز را زمزمه می کند: اصلاً شعرهایی چنین، زبانی چنین را مجالی هست؟ به رغم همهٔ این ها شعر را به هیچ جوازی نیازی نیست. شعر سکوتی دیوانه وار و ممتد را احضار می کند تا آن را بنامد. همهٔ جادویِ شعر در اینجا نهفته است: شعر نوعی نقشه برداری از سرزمینی غرقه در تاریکی و سکوت است. شعر بناست به سهم خود بند از دست و پایِ زبان بگشاید؛ شعر، گوش خواباندن بر زمزمه های زبانی الکن و غریب است. شعر در چنین زبانی همهٔ اینهاست به علاوهٔ شکستی که کمی آن سو ترک به کمین نشسته است. باری نهایتاً چنین شعری بیش از هرچه نشان از شکست دارد: شکستِ تلاشی نو در برابر سکوت و سکونی سمج و سترون؛ اما این شکست دقیقاً همان چیزی است که بدان محتاجیم. این شکست تنها شکلِ ممکنِ تقلایی است که به مددش می توانیم به/در این زبان بیندیشیم، سرحداتش را بنگریم و آن را از باری بر دوش به ابزاری در دستان مان بدل کنیم. این شکست هر چه باشد نشانِ جرئتی هم هست که به مصافِ زبانی گنگ و خموش می رود و بدان صدایی عطا می کند. و همهٔ اینها با امید و تسلایی نهان همراه است: امیدِ اینکه با نامیدنِ گذشته، با بخشیدنِ صدایی به کابوس های گذشته، با ثبت و ضبطِ نجواهای دیرسال، گذشته را «تمام کرد» و زندگی را به زبان و کلام برگردان. گفتگو: افشین غلامی
شنبه ، ۱۴آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بیستون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]