واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه شهروند: آرش خیراندیش فعال فرهنگی و محیط زیست حدود دو سال پیش اهالی روستای رجل آباد آذربایجان شرقی (شهرستان سراب- بخش مهربان) از نگارنده دعوت کردند تا تخریب گسترده ای را در رودخانه تلخه رود در محدوده 5کیلومتری روستایشان بررسی کنم. به سرعت مشخص شد که بهره برداری شن و ماسه از بستر رودخانه باعث تخریب شدید آن بستر و در عمل نابودی تلخه رود در یک محدوده روستا شده است به شکلی که نه تنها به کشاورزی و دامداری آن روستاییان صدمه زده بلکه خطراتی را برای ساکنان ایجاد کرده بود. آن مردمان شریف به شدت از نازیباشدن رودخانه شان شکایت داشتند و از خاطراتی می گفتند که در کنار رودخانه به تفرج می پرداختند. نکته مهمی که در سخنان آنان یافتم این بود که هنگام پیگیری این موضوع در ادارات دولتی- طی چند سال گذشته - برای احقاق حقشان در بعضی مواقع با این پاسخ روبه رو شده اند که: رودخانه ها متعلق به دولت هستند و دولت به هر شخصی بخواهد می بخشد. به راستی چگونه می توان رودخانه ای را که صدها سال در محدوده یک روستا جاری بوده و تامین کننده معیشت مردم و درواقع قسمتی از هویت آنان است، متعلق به دولت دانست؟ خوشبختانه با تلاش سنگین چندساله اهالی رجل آباد بهره برداری از بستر آن رودخانه متوقف شده است. همچنین با پیگیری مشترک آن اهالی و تعدادی از فعالان محیط زیست در سطوح مختلف- ازجمله دعوت از بعضی مسئولان رده های متوسط و ورود آنان به منطقه برای دیدار از ظلمی که بر اهالی رفته است- پرونده ای قضائی برای متخلفان تشکیل شده است. باوجود موفقیت نسبی فوق الذکر- که امید است با موفقیت کامل آن در احیای محدوده تخریب شده تلخه رود باعث بازگشت نشاط به آن منطقه شود- هنوز به طور گسترده از مسئولان پرسیده نشده که صرف نظر از قانون آب مصوب سال 1347، چگونه می توانند حق مالکیت عرفی روستاییان و عشایر را بر منابع آبی خود به رسمیت نشناسند؟ این سوال در حوزه جنگل ها، مراتع، معادن و سایر منابع طبیعی نیز مطرح است. آیا همین روستاییان و عشایر نبوده اند که بیش از 10 هزار سال منابع طبیعی این کشور را حفظ کرده اند؟ و آیا اجرای همین قوانین نبوده که طی چند دهه منابع طبیعی کشور را به سوی نابودی سوق داده است؟ آیا میلیون ها سال حیات دریاچه ارومیه و در مقابل خشکاندن آن طی تنها چند دهه کافی نیست که همگان را به تامل وادارد که مدیریت دولت ها بر منابع طبیعی به واقع چه سودی برای کشور داشته جز تخریب گسترده در همه عرصه های طبیعی؟ در قانون آب ایران که مصوب ۱۲تیر ۱۳۴۷ مجلس سنا و 27تیر ۱۳۴۷ مجلس شورای ملی است، می خوانیم: همه آب های جاری در رودخانه ها و نهرهای طبیعی و دره ها و جویبارها و هر مسیر طبیعی دیگر اعم از سطحی و زیرزمینی و همچنین سیلاب ها و فاضلاب ها و زه آب ها و دریاچه ها و مرداب ها و برکه های طبیعی و چشمه سارها و آب های معدنی و منابع آب های زیرزمینی ثروت ملی محسوب و متعلق به عموم است و مسئولیت حفظ و بهره برداری این ثروت ملی و احداث و اداره تأسیسات توسعه منابع آب به وزارت آب وبرق محول می شود (فصل اول- بخش اول - ماده یک). فاجعه دریاچه ارومیه متاسفانه دریاچه ارومیه با خشکاندن کامل فاصله ای ندارد (تعمدا از واژه خشکاندن به جای خشکیدن استفاده می کنم). در باب علل آن عمدتا بر ساخت سدهای متعدد در مسیر رودخانه های تامین کننده آب دریاچه و نیز حفر چاه های عمیق تأکید می شود. اکنون این پرسش را مطرح می کنم که در صورت احترام به حقابه روستاهای مجاور رودخانه های منتهی به دریاچه ارومیه، آیا کسی نیاز به حفر چاه های عمیق داشت؟ درواقع احداث سدها باعث تصرف حقابه روستاها می شود و در مقابل- متاسفانه- روستاییان به خود حق می دهند با استفاده از چاه های عمیق به کار و پیشه خود ادامه دهند. طبیعی است که آنان آبی را که در زیرزمین شان وجود دارد متعلق به خود بدانند و با وجود نظارت های فراوان، بدین کار اقدام کنند. بی احترامی قانون و دولت ها به حقوق روستاییان و عشایر منجر به بی توجهی کشاورزان و دامداران به پایداری طبیعت می شود و این ناشی از اثر تربیتی منفی بی توجهی به حق مالکیت جوامع محلی مولد است. اگر جوامع محلی مولد را مالک منابع طبیعی خود بدانیم، رفتار آنان با طبیعت مالکانه خواهد شد به این معنا که از محدوده تحت مالکیت خود برای همیشه محافظت خواهند کرد. در مقابل اگر از روستاییان حقوق عرفی آنان را به زور اخذ کنیم، واکنش های آنان متوجه بهره کشی سریع و مخرب خواهد شد. این تجربه ای است که هزاران بار تکرار شده است. اکنون رودهای منتهی به دریاچه ارومیه را با احداث سدهای پرهزینه و بی فایده بسته ایم. به این ترتیب قسمت عمده ای از آب های ورودی به آن دریاچه در پشت سدها تبخیر می شود. در مقابل روستاییان هم به حفر چاه های عمیق پرداخته و آب ها را از عمق زمین های اطراف دریاچه ارومیه تخلیه می کنند. احتمالا وعده تأمین آب فراوان توسط سدها هم خود مزید بر علت شده و توقع همگان را بالا برده چنان که روستاییان با کاشت سیب به جای انگور به مصرف هرچه بیشتر آب اقدام کرده اند. به راستی جز حذف سدها و بستن چاه های عمیق چه چاره دیگری برای احیای دریاچه ارومیه وجود دارد؟ آیا نمی بایست آب رودخانه ها در بستر طبیعی خود به سوی دریاچه جاری شوند تا هم روستاییان از حق طبیعی خود بهره مند شوند و هم دریاچه ارومیه حق خود را دریافت کند؟ اگر به حقابه روستاییان احترام بگذاریم، می توانیم مسئولیت حفاظت از رودخانه ها را به خود آنان واگذار کنیم چنان که هزاران سال اینگونه بوده است. متاسفانه طرح های مخرب دیگری، به نام احیای دریاچه ارومیه از سوی تکنوکرات ها پیشنهاد می شود و آن انتقال آب رودخانه ها ی دیگر و حتی آب دریای خزر به دریاچه ارومیه است. صرف نظر از فجایع زیست محیطی و فساد اقتصادی این طرح ها، بی توجهی و بی اعتقادی به حق مالکیت عرفی و حقابه روستاییان و عشایر، کماکان در چنین پروژه هایی دیده می شود. امید آن که با هوشیاری و تلاش روستاییان و عشایر فرهیخته این مناطق و همکاری عموم ملت ایران، نه تنها در قوانین ناکارآمد و مخرب مرتبط با منابع آب کشور بازنگری اساسی شود بلکه از فجایع جدید زیست محیطی به نام احیای دریاچه ارومیه جلوگیری شود.
سه شنبه ، ۱۰آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه شهروند]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]