تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826867914




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کارگر؛ اسم با مسمّایی است/ دخترم حقت را خوردند/ چرا فکری به حال قراردادهای سفید نمی کنید؟!


واضح آرشیو وب فارسی:دانا: شغل پدرم سخت بود، کارگر بود و هر کار سختی را باید انجام می داد، خروس خوان که می شد بی سر و صدا رخت خوابش را ترک می کرد و من می دیدم که مادر برایش در قابلمه ای کوچک غذایی را که از شاممان نگه داشته بود در خورجینی سیاه شده از گرد و غبار این روزگار میگذاشت و پدر را راهی می کرد...به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا  به نقل از آناج ،  "کارگر"؛ اسم با مسمّایی است. نامی که وقتی کودک بودم به پدرم میگفتند، اوایل که تازه وارد مدرسه شده بودم، معنی این واژه را خوب نمی دانستم ولی مادرم گفته بود وقتی شغل پدرت را پرسیدند بگو او کارگر است، فهمیدم که کارگری هم شغل است و از آن به بعد بود که هر کس شغل پدرم را می پرسید با کمی ولع و با چاشنی افتخار از اینکه پدر من شاغل است، می گفتم" بابام کارگره !"  سال های دبستان که رو به اتمام رفت و من نوجوان تر شدم، معنی این واژه را با عمق بیشتری به جان خریدم. سال های قبل از آن می دیدم که هر ازگاهی پدرم بی شغل می شد و من فکر می کردم که طبیعت شغلش همین است و ماه هایی از سال را باید به سختی بگذرانیم. همیشه با خود می گفتم پدر من چرا شغل دیگری برای خود اختیار نمی کند، مثلا چرا همانند پدر دوستم بنفشه، صاحب دفتر خرید و فروش املاک نیست، یا چرا مثل پدر لیلا نمی تواند کارمند بانک باشد و از آن کت و شلوارهای ست بپوشد که وقتی لیلا را به مدرسه می آورد، من می دیدم و پدر خودم را در آن کت و شلوار تجسم می کردم و آن زمان بود که ذوقی عجیب در درونم رخنه می کرد... بزرگ تر شدم... 14 ساله بودم که با عقلی بزرگ تر فهمیدم موقع ثبت نام در مدرسه جلوی سطح سواد پدرم باید بنویسم: خواندن و نوشتن. بزرگ تر شدم و فهمیدم پدر بنفشه و لیلا سوادشان از پدر من بیشتر است و به همین خاطر است که شغل پدرشان کارگری نیست ! نوجوانی ام به سوال های زیادی سپری می شد و هر بار که وضعیت خانه و خانواده ام را میدیدم که چه با مشقت سپری می شود، بیشتر دوست داشتم درس بخوانم و زودتر بزرگ شوم، خیلی بزرگ . شغل پدرم سخت بود، کارگر بود و هر کار سختی را باید انجام می داد، خروس خوان که می شد بی سر و صدا رخت خوابش را ترک می کرد و من می دیدم که مادر برایش در قابلمه ای کوچک غذایی را که از شاممان نگه داشته بود در خورجینی سیاه شده از گرد و غبار این روزگار میگذاشت و پدر را راهی می کرد. شب ها هم وقتی ما آماده خوابیدن می شدیم باز هم پدر آرام تر از صبح پای در خانه می گذاشت و بعد از نماز خواندن به رخت خواب می رفت . سهم من از پدر آن روزهایم خیلی کم بود، من هم چون هم سن و سالان خود دوست داشتم با پدرم بازی کنم، ما را گردش ببرد و برایمان از گذشته هایش بگوید، ولی سهم من از پدر همان آرام آمدن ها و رفتن هایش بود . زمستان و سرمایش هر سال می رسیدند و این پدر من بود که خون دل ها می خورد برای چگونه گذراندن روزهای سرد زندگی مان... مادرم اما صبور بود، درس صبر را با بی توقع بودنش از پدر به ما آموخت. 6 خواهر و یک بردار، دنیای 9 نفره مان خیلی بزرگ بود، ما در کنار هم با تمام مشکلات مالی که داشتیم، خوش بودیم . بزرگ تر شدم... در همان روزهایی که سوالاتم از این دنیای بی رحم زیاد و زیادتر می شد از پدرم پرسیدم چرا ما نمی توانیم مثل بقیه باشیم، چرا نمی توانی صاحب شغلی باشی و روزهای سردمان با بیکار شدنت سردتر نشوند؟! پدرم آهی به بلندای تمام این سال هایی که از آن روز میگذرد کشید و گفت: "دخترکم، 10 سال داشتم که به مکتب می رفتم، گلستان و بوسان را از بر بودم و قرآن خواندن یاد میگرفتم... دست اجل پدرمان را از ما گرفت و من ماندم و کوله باری سنگین بر دوش؛ پسر ارشد خانه بودم و برداران و خواهر کوچک تر از خود را باید سامان می دادم. از همان 10 سالگی بر پیشانی ام شغل "کارگری" نقش بست !" اینکه از فداکاری ها و ایثار پدرم می شنیدم برایم عجیب لذت بخش بود. به گونه ای بزرگ نشده بودیم تا پدرمان را متهم به کم کاری بکنیم که وضعیت الان ما تقصیر توست؛ نه. پدر سپه سالار خانه ما بود؛ امپراطور زندگیمان.... او را دوست داشتیم و داریم. هم اکنون که از سال های کارگری اش تن رنجوری بر جای مانده و خانه نشین شده و پاهای با صلابتش دیگه قدرت نگه داشتن همان تن رنجور را ندارند... ولی همچنان این بزرگ مرد، تمام زندگی مان است ... کارگری از همان سال ها برایم اسم بامسمایی بوده و هست ... چند روز قبل بود که خبر بیکار شدن یک کارگر از نزدیکانمان مرا به این سال های دور و دراز برد. این کارگر هم سرگذشتی همانند زندگی پدر من دارد. ماجرا از زبان خودش اینگونه شنیدم: 20 سالم بود که احساس کردم دیگر وقت آن رسیده است که من هم نان آور خانه باشم و کمک حال پدر مریضم، هر چند تا آن سال، کارهای موقت زیاد انجام داده بودم، از کفاشی و بنایی گرفته تا دست فروشی و ... ولی دیگر روزگار مجال چشیدن طعم درس و مشق دانشگاه را به من نداد و این من، یک جوان 20 ساله با تمام آرزوها و آمال به دنبال یک کار ثابت روزها را شب میکردم و شب ها را روز. بلاخره از طریقی یکی از دوستان با قراردادی شش ماهه (به تعبیری، قراراداد سفید) وارد یکی از کارخانه های صنایع غذایی تبریز شدم، با حقوقی ناچیز و با اصطلاحی به نام کارگر صفر! هر بار که مهلت قرارداد شش ماهه تمام می شد تمام تنم میلرزید که نکند کابوس بیکار شدنم به واقعیت تبدیل شود و باز هم آواره پیدا کردن کار شوم... این روزها می گذشتند تا اینکه به اصرار خانواده و با تمام ترس عزمم را برای به جای آوردن سنت حسنه پیامبر اسلام (ص) جزم کردم و زندگی دو نفره تشکیل دادم. همسرم خود فرزند یک کارگر بود و مرا با تمام وجود درک کرد، همراهی ام کرد تا اینکه دخترمان به دنیا آمد و همان ترس بیش از پیش با سه نفره شدن خانواده ام بر من غلبه می کرد، تا اینکه بعد از گذشت 12 سال از زندگی کارگری، حکم تسویه حساب را به دستم دادند. سخت بود تحمل این خبر... ظاهراً آن روز که قرارداد شش ماهه اش به اتمام می رسد، کارگزینی کارخانه وی را فرامیخواند برای تسویه حساب که فلانی مهلت قراردادت تمام شده و تو باید بعد از 12 سال کارگری که به اندازه دو برابرش با شیفت های شب و تا صبح بیدارماندن هایش پیر شده ای، این کارخانه و تنها امید بردن مایحتاج زندگی را ترک کنی! خبر، برای یک کارگر سنگین است. من می توانم با تمام وجود غوغایی که آن روز در خانه آن کارگر روی داده است را بفهمم و یا حتی ببینم. شنیده ام، همان روز که به خانه برگشته بر سر بالین دخترک 14 ماهه اش نشسته و تنها با این جمله که دخترم حقت را خوردند بغض امانش نداده و اشک مردانه اش راه به گریز گرفته است... سخت است، باور نکنید یا نکنید، خیلی سخت است... این حکایت، حکایت تمام کارگران سرزمین من است. حکایت همان ها که ترس از بیکار شدنشان دارند و با قراردادهای سفید و شش ماه به شش ماه مواجه هستند. همین حالا که جوانی از 20 سالگی تمام شور و شوق دنیای جوانی اش را به مدت 12 سال، روز و شب در آن کارخانه ریخته است، چگونه رواست که از کار بیکار شود، که همین الان وقتی هم دنبال کار باشد بگویند جذب ما برای سی سال به پایین است! آخر مگر می شود پدری را اینگونه سرافکنده در مقابل کودکی 14 ماهه قرار داد، چقدر بی انصافی؟! براستی چرا برخی کارفرمایان، نگاهی ابزاری و استثمارگرایانه به کارگران دارند؟ کارگران زحمتکشی که چرخ صنعت و اقتصاد کشور به دست آنها می چرخد. چرا مسوولان فقط بلند حرف های قشگ بزنند وفقط در بوق و کرنا بکنند که پیگیر حل مشکلات این قشر هسند؟! تا کی باید شاهد شرمندگی پدران سرزمینمان باشیم، این قراردادهای سفید تا کی می خواهد بلای جان هزارا هزار مرد در کشورمان باشد؟! بوسه بر دست کارگران در اسلام مقام کارگران آن قدر با اهمیت است که پیامبر مهربانی حضرت محمد(ص) بر دست پینه بسته کارگر بوسه زده است. کارگران به عنوان نیروهای مولد نقش مهمی در تولید و حرکت چرخهای اقتصادی کشور دارند و این روز در کشور ما نماد تلاشهای مردم محرومی است که برای دستیابی به رشد و عدالت اجتماعی تلاش کرده اند. کار شناسان می گویند، کارگر باید با استفاده از حمایتهای بیمه ای و پاداش پایان خدمت، خیالش از معیشت خود و خانواده اش آسوده باشد و برای دوران بازنشستگی اش نیز دغدغه ای نداشته باشد، اما با توجه به نبود حمایت واقعی و فرمایشی شدن نهادهای حمایتی و اثربخش نبودن تلاش تشکلهای کارگری در تصمیم سازی های مدیریتی، «کارگران» به حاشیه رانده شده اند. قراردادهای سفید؛ بدترین واژه ای عمر یک کارگر! مشخص است که این قراردادها به معنای واقعی نشان دهنده استثمار این روزهای ما هستند. مشخص است که با شعار دادن، مسأله قراردادهای سفید امضا حل نمی شود. هم اکنون بیشترین مشکل کارگران کارخانه ها و واحدهای تولیدی و خدماتی کوچک قراردادهای استثمارگرانه بدون پشتوانه است. چرا کارگری با سابقه 12 سال و حتی بیشتر از آن وقتی تمام جوانی اش را به کارگری گذاشته است، بعد از اتمام قرارداد سفیدش از کار بیکار می شود و جامعه وی را با تمام مشکلاتش به حال خود رها می کند. بازی با سرنوشت یک کارگر، کاری سخیف و دور از انسانیت است. چرا کارگران کشور ما نمی توانند با خیالی آسوده و به دور از تمام تشویشات ذهنی از زندگی در کنار همسر و فرزند خود لذت ببرند، چرا باید هر ساعت به فکر کابوس بیکار شدنشان باشد. چرا کراگران کشورمان را ریز می بینید، مگر نه اینکه اقتصاد مملکتمان با دستان پینه بسته همین کارگران اداره می شود. وقت آن است که به خود بیاییم و بدانیم که همه ما اعضای یک پیکریم، هم درد باشیم، آقای کارفرما دعای یک کارگر ساده همین است که: "خدا به همه کارفرمایان انصاف دهد"؛ آمین گوی دعاهایشان باشید؛ لطفا...


شنبه ، ۷آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دانا]
[مشاهده در: www.dana.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن