واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
این یک داستان واقعی است؛ چگونه من یک دزد دریایی سومالیایی را به گروگان گرفتم؟ جامعه > شهری - نوروز ۹۱ اعلام شد که دزدان دریایی سومالی به کشتی تجاری ایران حمله کردند و آن را ربودند. بعد از چند روز نیروی دریایی توانست دزدان را دستگیر و کشتی را به سلامت به کشور بازگرداند. کاپیتان مختار مرادی، فرمانده این کشتی بود. او سه سال پس از این ماجرا، روایتی دنبالهدار از این حادثه را برای خبرآنلاین فرستاده است که بخش نخست آنرا می خوانید؛
نیروی دریایی برای باز پس گیری کشتی ایرانی اگلانتین که من کاپیتان مختار مرادی فرمانده آن بودم و در دام دزدان دریایی گرفتار شده بود، در تاریخ 10/01/1391 وارد عمل شد. جنگ شدیدی در حال انجام بود. دزدان اسلحههایشان را به طرف ما که گروگان آنها بودیم گرفته بودند. وصیت نامه را نوشته بودیم. عدهای هم در صف قلم و خودکار بودند برای نوشتن وصیت نامه. من سعی میکردم دزدان را متقاعد کنم که چون قرار است جسد ما به ایران برود، به صورت ما تیر نزنند. بلکه یک تیر در پیشانی یا قلب ما بزنند که افراد خانوادهمان صورت ما را سالم ببینند. دست و پایمان را بستند. هر کسی دوست داشت دستش به دست دوستش بسته شود. دست من با دستبند به دست افسر اول بسته شد. جنگ بین دزدان دریایی و نیروی دریایی شدید و شدیدتر میشد . ما هم کف پل فرماندهی دراز کشیده بودیم شرایط بدی داشتیم. همه مأیوس شده بودیم غافل از اینکه خدا با ما بود. کشتی آتش گرفت، نیروی دریایی نزدیک بود، هر ثانیه دنبال فرصتی بودم تا کاری کنم. به رییس دزدان گفتم بگذارید آتش را خاموش کنیم، قبول نمیکرد. گفتم در غیر این صورت کشتی را نمیتوانم برایت به سومالی ببرم. اول امتناع ورزید؛ دوباره موضوع را مطرح کردم. بالاخره این ترفند مؤثر واقع شد. دست ما ایرانیها را باز کردند. سریع به روی عرشه رفتیم و هر یک مشغول کاری شدیم؛ البته آتش را سریع خاموش نمیکردیم و فقط آن را محدود میکردیم. هر ثانیه از وقتمان از طلا با ارزشتر بود. در حین خاموش کردن آتش با مهندس دوم و افسر اول در حال کشیدن نقشهای برای رهایی از دست دزدان دریایی بودیم. دو نفر از دزدان مرتب فشار میآوردند که به پل فرماندهی برگردیم. آتش بس کوتاه ، تمام شد. ناگهان تیراندازی شروع شد و هر کسی به طرفی فرار کرد. من و یکی از دزدها هم با هم به یک طرف فرار کردیم و داخل ساختمان کشتی رفتیم. من کمی آهستهتر دویدم او که از پلهها بالا رفت من در اتاقکی پشت یک ماشین لباسشویی که کمی فضای خالی داشت پنهان شدم. آن دزد که متوجه شد من پشت سرش نیستم به پایین آمد و دنبال من میگشت. بعد از مدت کوتاهی سر یک آدم سیاه و زشت را بالای سرم دیدم. من که خیالم از فتح سریع کشتی توسط نیروی دریایی راحت بود سریعاً پریدم و آن دزد را گرفتم و او را به پایین کشیدم. چنان او را محکم گرفتم که نمیتوانست تکان بخورد. تهدیدش کردم که اگر تکان بخوری میکشمت. دهانش را سفت گرفته بودم. هر چه تقلا میکرد که دست من را کنار بزند فایده نداشت . خیلی ترسیده بود بعد از چند دقیقه به من فهماند که گرما زده شده است همه ی بدنش خیس عرق شده بود . داشت از حال میرفت . در داخل اتاقک شیر آبی وجود داشت . و در همین حال که او را محکم گرفته بودم کمی آب به صورتش زدم. در اتاقک را هم بستم . تمام سعی او این بود که داد بزند. هوا خیلی گرم بود و هر دو بد جوری خسته بودیم. تاریکی مطلق ان فضای کوچک را پر کرده بود .تمام فشار دست من روی دهان او بود. به او گفته بودم که اگر تکان بخورد او را میکشم. متوجه شدم که خیلی به آرامی دستش را داخل جیب شلوارش کرده است. من هم کنجکاو شدم و دست در جیبش کردم؛ متوجه شدم که چاقویش را باز کرده است و اگر کمی دیر میجنبیدم بدنم را با چاقو سوراخ میکرد. صدای رگبار گلوله از هر طرف شنیده میشد و من منتظر افراد نیروی دریایی بودم. تا کشتی را فتح کند .یک ساعت گذشت و من فکر میکردم اگر نیروی دریایی کشتی را فتح نکند من باید چند ساعت این گروگان را نگه دارم. بعد از یک ساعت صداهایی شنیدم. دقت که کردم متوجه شدم یکی از دزدان به دنبال دزد مفقودی یعنی گروگان من میگردد. دزدان مقاومت ميكردند و نيروي دريايي تا يك ساعت بعد نتوانست كشتي را نجات دهد. من که در شرایط بدی بودم و يك ساعت بود كه دزد دريايي را به سختي در دستانم گرفته بودم سست شدم و او توانست دست من را کنار زده و داد بزند. دزد دوم در را باز کرد و من گروگانم را رها کردم. این دو نفر بر سر من ریختند و چند دقیقه من را با مشت و چوب و لگد کتک میزدند تمام بدنم کبود شد و من را دوباره به پل فرماندهی بردند. همه ایرانیها در جاهای مختلف مثل موتورخانه و... پنهان شده بودند. در پل فرماندهی جنگ چنان شدید بود که رئیس دزدان هم از من نپرسید که چرا خواهرزادهاش را اسیر کرده بودم. این داستان ادامه دارد. داستان بعد درمورد چگونگی فرار من از دست دزدان برای بار دوم است. ۴۷۴۷
چهارشنبه 4 آذر 1394 - 18:18:25
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]