واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقدی بر کتاب «تکیه بر شانههای پیاده رو»
شاعری که باید خودش را از دست خودش رها کند!
مجموعه 260 بیتی «تکیه بر شانه های پیاده رو» شامل 34 غزل با محتوای عاشقانه، انتظار، تقدیمی، جنگ و ... است.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، کتاب «تکیه بر شانه های پیاده رو» مجموعه شعر علی باقری اصل از شاعران کشورمان است که نشر شاملو آن را به بازار نشر فرستاده است. آنچه که در ادامه خواهید خوانید، نقدی است بر این مجموعه شعر که ژاله فراهانی از منتقدان ادبی آن را نوشته است. این متن که برای انتشار در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته، به شرح زیر است: **اولین دیدار خواننده با شعرها مجموعه 260 بیتی «تکیه بر شانه های پیاده رو» شامل 34 غزل با محتوای عاشقانه، انتظار، تقدیمی، جنگ و ... است. این نوشته با رویکرد نقد پلورالیستی (جمع گرا) کوششی در تحلیل ساختار، زبان و معنا است، شامل تحلیل ساختار به صورت کلی و شناخت زبان شعر و گویندهی آن در اثر و در آخر صحبتی کلی در ارتباط با محتوا.
قالب غالب مجموعه غزل است که امکانات بیان هنری را با توجه به محتوای غنایی مجموعه بالا برده و دست نویسندهی شاعر را در مواردی از قبیل موسیقی و انسجام بیرونی اثر بازتر گذاشته است. غزل، قالبی شناخته شده و مقبولیت یافته است که استفاده از آن اولین دیدار خواننده را با شعر در چارچوبی صمیمی و آشنا میسر میگرداند. خوانندهی امروز به محض تورق مجموعه، خود را در برابر شکلی آشنا مییابد و ناخودآگاه برای دریافت ابژه های احساسی ادبیات غنایی آماده میگردد.
شاید بتوان به صراحت گفت به تعداد غزل سرایان امروز، تعریف و تحدید برای شکل و محتوای غزل وجود دارد و از این رو و از آنجا که هر اظهارنظری در این زمینه، سلیقه ای و با پشتوانهی علمی اندک نگارنده مطرح خواهد شد، این نوشته از برابر سوال چرا احساسات شاعرانه نویسنده در قالب غزل به بستر کلمات جاری شدهاند، میگذرد. در عین حال باور نگارنده برای این است که احساس بر هر اصلی مقدم بوده و شاعرانگی، راه خویش را از بستر ذهن شاعر مییابد و در لحظه ای که نویسنده از جهان اصول کاملا جدا شده است، به قالب دلخواه خود بر کلمه مینشیند. **حرفهای کهنه با کلمات تقریبا نو
از منظر نشانه شناسی ادبی میتوان این مجموعه را بستری هموار اما با بذرپاشی تنک برای آرایه های ادبی همینطور حس آمیزی و شخصیت پردازی دانست. البته استفاده از نمادها و جابه جا استعاره های کم و بیش بدیع نشان از نگرش هنری و ذوق بالقوهی شاعر دارد اما به طور عمده میتوان این خرده را بر زبان نوشته گرفت که سعی در خوراندن حرفهای کهنه با کلمات تقریبا نو داشته است. شرح بیشتر اینکه، زبان ادبیات زبانی است که حس و ادراکی تازه از دنیا به ما میدهد و ارتباط ما با پدیده های آن را نو و عمیقتر میکند. در این بین، شاید هیچ حرف و تجربه ای زیر خورشید تابان، تازه نباشد اما به تعداد شعرای خوب، تفسیر و تاویل و فرم تازه در بیان این حرفهای تکراری وجود دارد.
تفسیر و تاویل استعارهها در این مجموعه، البته کار مشکلی نیست و شاعر همت و وقع اندکی بر عدم ابراز عقیدهی واضح گذاشته است از همین رو، کشف و شهود معانی کلمات و آرایهی قدرتمند ایهام که خوش آمد گوی خواننده به سرزمین شعر و بخشی از آن شدن است، قربانی این ماجراست.
نکتهی دیگر در زمینهی زبان، مسئلهی انداموارگی شعرهاست. انتخاب یک قالب شسته و رفته از منظر خارجی، پوشانندهی عدم ارتباط درونی ابیات و حتی کلمات آن نیست. ویرایش اثر و گذاردن کلید کافی برای قفل گشایی و حدس فضا، نظیر زمان و مکان و ... از ضروریات برخورداری از ساختاری قدرتمند است. تا باز شدن موضوع به غزل شماره 6 اشاره ای اجمالی میشود.
موتیف اصلی این غزل، سکوت بوده است که کلمات لهجه، زبان، ساکت و تشدیدِ موجود در عبارت «سکوت اجباری» گویای آن هستند. در این بین استفاده از کلمات سنگ، کلوخ، شن، شب سنگین و خواب، به خوبی از عهدهی حفظ انداموارگی کار برآمدهاند اما ورود سمبل آب، که مظهر حرکت، خروش و زندگی است به خصوص آنجا که از واژگان رود و ابر بهار استفاده میشود و همینطور کلمهی «سحر» که نماد آغاز روز، فعالیت و صدا است، ناگاه پرترهی شخصیت محوری را که همان معشوق و مخاطب شعر است، به هم میریزد. به خصوص اینکه توضیح مشخصی در ربط این دو نشانه در شعر وجود ندارد یعنی اگر به نحوی منظور شاعر، مقارنه قرار دادن این دو نشانهی متضاد در کنار هم است، بیت یا عبارتی که توضیح این نیت باشد، جا افتاده و جای خالی آن در چارچوب شعر به چشم میخورد. **ناظری کما بیش منفعل
گویندهی اشعار «تکیه بر شانه های پیاده رو» به طور کلی ناظری کمابیش منفعل در اشعار خود است که خود نیز به این انفعال اشاره دارد، مثل اینکه «به روی خودش نمیآورد، قهر است و ..». افعالی هم که برای راوی که در اینجا خود شاعر فرض شده است، افعالی خالی از عملند نظیر: خواستن، نشستن، نگریستن و ... در بیشتر موارد این فضا و شخصیتها هستند که وی را اسیر میکنند، شکنجه میدهند، شکار و حتی با خصائلی، عاشق میکنند. مخلص کلام آنکه حضور فعال در کار و بار فضاپردازی هایش ندارد و حتی انتظار او، به معنای نشستن و تماشای مادر است که به پای کسی که نیامده، برگ گل میپاشد.
آوازش، آواز مرد خستهی غمگینی است که بار سنگین اعتقاد و ایمانش را به جز در چند لحظهی جذبهی عاشقانه که اتفاقا از نظر این کمترین، زیباترین غزلهای مجموعه را ساختهاند (غزل 31 و 33) زمین نگذاشته است و حالا، برف خستگی روی شانههایش میبارد و خود او نیز خوب میداند غرور مردانهاش به شکستن بغضی بند است و کارش حتی خدا نکرده به خودکشی پای برف پوشاننده و قدرتمندتری که بر درخت هستی و هویت اعتقادیاش میریزد، خواهد کشید. مردی که بیشتر وقتها از دست درختان تازه به دوران رسیدهی باغ که از نظر او بی وفا، نفهم و ناسپاسند، بدجور عصبانی است اما هرگز تن به تبر شدن بر قامت آنان نداده است و حتی به رغم این خشم و خستگی میخواسته از توطئه با خبرشان سازد. **شاعری که باید خودش را از دست خودش رها کند
مردی که به نظر نگارنده، اگر خودش را از دست خودش رها کند و شک کردن به همه چیز، مطلقاً همه چیز را شروع کند، در خلاء پیش آمده، یک روسری آبی او را به عرصه های زیبایی و شناخت، فراسوی نیک و بد و هیجانات مذهبی و سیاسی خواهد برد و ادب او در عین دردآلودگی تعالی و آرامش برای انسان را پدید خواهد آورد.
صحبت آخر اینکه این مجموعه وزن و قامتی معقول دارد و ساختار آن به جز برشهای ریزی که نیازمند مهندسی دقیقتر پی و ساختار کلی آنند، به هنجار و تا حدودی هم صیقلی است. اگر نویسندهی اشعار دو خاصیت ادبیات را که ایجاد اعتماد در متن و جلب مشارکت مخاطبینی که فراتر از مرزهای مورد اعتماد و اعتقاد اویند را به خاطر بیاورد، قابلیت و شوق بیشتری به آنچه که کلیات اثر مطرح میکند، خواهد بخشید.
انتهای پیام/و
http://fna.ir/F5QZ0
94/09/04 - 13:15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]