پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850342635
مرده كه ترس ندارد، از زنده بايد ترسيد!
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مرده كه ترس ندارد، از زنده بايد ترسيد!
دست خودم نيست اما به محض اينكه وارد آرامستان ميشوم احساس خاصي به من دست ميدهد.
نویسنده : مهدي ارجمند
احساسي كه شايد حس و حال خيلي از كساني باشد كه امروز به زيارت اهل قبور آمدهاند. امروز جمعه است و طبق يك رسم قديمي و هميشگي مردم روزهاي پنجشنبه و جمعه به زيارت اهل قبور ميآيند. اينجا تا دلت بخواهد آدمهايي را ميبيني كه رديف به رديف زير خاك خوابيدهاند، آدمهايي كه بعضيهایشان تا همين چند روز و چند هفته پيش نفس ميكشيدند، راه ميرفتند، زندگي ميكردند، درست مثل من و شما؛ اما از آنجايي كه مرگ خبر نميدهد حالا در مكاني قرار گرفتهاند كه اصطلاحاً دستشان از دنيا كوتاه است. اما در آرامستان هم زندگي جاري است، با سبكي كه خاص اين مكان است و آدمهايي كه به اينجا ميآيند و با ساعاتي حضور، سبك زندگيشان حال و هوايي ديگر ميگيرد. به محض ورود به قبرستان ابتدا زير لب فاتحهاي ميخوانم و ثوابش را به روح مردگاني ميفرستم كه اينجا در اين قبرستان خفتهاند. گشت و گذارم را شروع ميكنم و... زيارت اهل قبور به قصد تهيه گزارش به اين قبرستان آمدهام اما از آنجايي كه از بستگانم نيز در اين قبرستان دفن شدهاند ابتدا سري به قبور آنها ميزنم، فاتحهاي ميخوانم، قبرشان را با آب و گلاب ميشويم و چند آيهاي قرآن سر قبرشان ميخوانم. به قبرهاي اطراف نگاه ميكنم اينجا همهجور آدم ميتوان ديد از پير تا جوان، زن و مرد و كوچك و بزرگ فرقي هم نميكند طرف در دنيا چه كاره بوده است. اينجا وقتي قرار باشد زير خاك بخوابي ديگر امتيازات دنيايي فرقي ندارد. اصلاً مهم نيست كارگر بودي يا كارفرما، مستأجر بودي يا مالك، رئيس بودي يا مرئوس، پولدار بودي يا فقير، قوي بودي يا ضعيف، پايين شهر زندگي ميكردي يا بالا شهر، نه اينجا اصلاً اينطور چيزها مهم نيست. هركسي كه باشي يا هرجور كه زندگي كرده باشي اينجا تمام داراييات تنها يكي، دو متر پارچه سفيد به نام كفن است و پروندهاي كه ضميمه جنازهات ميشود. حالا خدا كند اين پرونده كه حسابش با كرامالكاتبين است پروندهاي باشد كه در آن دنيا قابل دفاع باشد. دوباره نگاهي به قبور قبرستان ميكنم نوشته روي برخي از قبرها را ميخوانم بعضيهايشان سن و سالشان خيلي كم است. در ميان مردگان كودك هم ميبينم يا دختر و پسرهاي جواني كه هزار اميد و آرزو داشتند. مرگ خبر نميدهد بعد از زيارت اهل قبور، ميروم به قسمت ديگري از قبرستان كه محل تازه دفن اموات است. اينجا بعضي از قبرها هنوز سنگ قبر هم ندارند و اين يعني اينكه از زمان مرگ آنها كمتر از 40 روز ميگذرد. همان آدمهايي كه تا همين چند هفته پيش زنده بودند و در بين ما زندگي ميكردند و حالا زير خاكند؛ بعضيهايشان به يكباره و بدون هيچ عارضه قبلي، بعضيها هم بر اثر بيماري، برخيها هم سكته كرده و تعدادي هم بر اثر تصادف جانشان را از دست دادهاند. خلاصه اينجا هركسي به علتي درگذشته است و حالا اين خانوادههاي داغدار آنان هستند كه روز جمعه بر سر قبور آنها حاضر شدهاند. هنوز در فكر امواتي هستم كه كمتر از 40 روز از فوتشان گذشته كه به يكباره سر و صداي چند نفر در گوشهاي ديگر از آرامستان به گوش ميرسد، صدايي بلند ميشود و ميگويد بلند بگو لاالهالاالله و جمعتي پشت سر تابوت يك ميت با اشك و آه و ناله همين جمله را تكرار ميكنند و نواي لاالهالاالله، محمد رسول الله و علي ولي الله به گوش ميرسد. پشت سر جنازه خيليها گريه ميكنند بيشتر از همه خانواده متوفي هستند. از قرار معلوم متوفي پدر خانواده است مردي حدوداً 50 ساله كه در عكس به چشم ميخورد. ميگويند سكته كرده است يكباره و ناگهاني تا ديروز زنده بود و روي پاي خودش راه ميرفت اما امروز روي شانههاي مردم به سمت خانه ابدياش تشييع ميشود. صحنههاي دردناكي است موقع گذاشتن ميت در قبر اينجا قيامتي ميشود. در اين بين صداي ضجه و نالههاي دلخراش دخترخانم جواني دل همه را بيشتر از هر چيز ديگري به درد ميآورد. دخترك حسابي بيتابي ميكند، ضجه ميزند و فرياد ميكشد بابام كجاست؟ بابام رو به من نشون بديد من بابام رو ميخوام... با ضجههاي دخترك بقيه صاحبان عزا هم گريه ميكنند. بغض سختي در گلو دارم دست خودم نيست. ديدن اين صحنهها حسابي ناراحتم ميكند به قسمت ديگري از آرامستان ميروم. قبر، خانه ابدي كمي آنطرفتر مرد ميانسالي در حال كندن قبر است. خدا قوتي ميگويم و سر صحبت را با او باز ميكنم. عرق پيشانياش را پاك ميكند و ميگويد: اينطوري نگاه نكن اول و آخرش بالاخره همه بايد بياييم اينجا. با دستش قبر را نشان ميدهد و ميگويد: خانه ابدي همه ما اينجاست دير و زود دارد اما سوختوسوز ندارد. از او ميپرسم: چند سال است كه اين كار را انجام ميدهي؟ كمي فكر ميكند و ميگويد: قبلاً بنا بودم سر ساختمان ميرفتم اما حالا پنج، شش سالي ميشود كه قبر ميكنم. ميگويم: از مرگ ميترسي؟ لبخندي ميزند و ميگويد: تا قبل از اينكه اينجا كار كنم مثل خيليهاي ديگر من هم از مرگ وحشت داشتم اما حالا ديگر نه. با بيلش خاكهاي كنار قبر را برميدارد و ميگويد: آنقدرها هم كه ميگويند جاي بدي نيست. من خودم خيلي وقتها توي همين قبرها خوابيدهام مثلا ظهرها وقتي كه خسته ميشوم بعد از ناهار در سايه همين قبرها ميخوابم. اتفاقاً يك آرامش خاصي دارد ميخواهي امتحان كني؟ بدم نميآيد براي همين ميروم توي قبر. كمي جا به جا ميشوم و بعد درون قبر دراز ميكشم. راست ميگويد پيرمرد اينقدرها هم كه ميگويند جاي بدي نيست. همانطور كه او گفته است اتفاقا حس و حال خوبي هم دارد؟ چند دقيقهاي در قبر دراز ميكشم و دوباره به بالاي قبر ميآيم. هنوز مشغول صحبت با پيرمرد هستم كه در قسمت ديگري از اين گورستان چند نوجوان توجه مرا به خود جلب ميكنند. تعدادي پسر نوجوان كه سر يك قبر نشسته و آرامآرام زيارت عاشورا ميخوانند به طرف آنها ميروم، مينشينم و با آنها زيارت عاشورا را زمزمه ميكنم. دعا كه تمام ميشود سر صحبت را با آنها باز ميكنم. بيشتر كه صحبت ميكنم متوجه ميشوم دانشآموزان يك مدرسهاند و اين قبري كه زيارت عاشورا ميخوانند خانه ابدي معلم سابقشان است كه تازه به رحمت خدا رفته است. معلمي دلسوز و مهربان كه با تشكيل يك هيئت دانش آموزي به فكر تربيت اسلامي دانشآموزانش بود و حالا بعد از مرگ ناگهانياش تعدادي از همان دانشآموزان بر سر آرامگاه او براي آمرزش گناهانش زيارت عاشورا ميخوانند؛ درست مثل روزهايي كه در هيئت دانشآموزي با معلم مهربانشان اين دعا را قرائت ميكردند. ستارههاي هميشه بيدار به راه خودم ادامه ميدهم. ميروم قسمت گلزار شهدا. اينجا آرامش عجيبي به من ميدهد. نگاه كه ميكنم رديف به رديف ستارههاي درخشاني را ميبينم كه به مهمانان خود لبخند ميزنند. سرداران بيادعا، چهرههاي درخشان، نامهاي پرآوازه و رزمندگاني گمنام و بيادعا خيلي زيبا اينجا در اين قسمت از آرامستان آراميدهاند اما خواب نيستند و يقين دارم كه ما را ميبينند و نظارهگر اعمال و رفتار ما هستند. احساس ميكنم مرگ را به بازي گرفتهاند. با ديدن عكس شهيدان از خودم خجالت ميكشم. ميروم به سمت غسالخانه، جايي كه مرده را غسل ميدهند، كفن ميكنند و آماده تدفين ميشود. به سمت غسالخانه حركت ميكنم. اينجا فضا خيلي غمگين است. هنوز به ورودي غسالخانه نرسيدهام كه جنازه كفنپيچ شده ميتي را تحويل صاحبان عزا ميدهند. آمبولانس مخصوص حمل جنازه ميآيد جنازه كفنپيچ شده را در ماشين ميگذارند و به سمت خانه ابدياش روانه ميشود. صداي ضجه و ناله بازماندگان بلند ميشود و در اين ميان باز صداي ضجه فرزندان متوفي بيشتر از هر چيز ديگري دل آدم را ريش ميكند. سرك كشيدن به غسالخانه اينجا دو قسمت دارد يك قسمت اموات مرد و يك قسمت هم اموات زن. اينجا خيلي شلوغ است هر چند دقيقه يك بار ماشين مخصوص حمل جنازه از راه ميرسد جنازه را تحويل غسالخانه ميدهد و بعد از طرفي ديگر ماشيني ديگر جنازه غسل داده و كفنپيچ شده را تحويل ميگيرد. ميروم داخل غسالخانه اولش اجازه نميدهند اما به هر طريقي هست ميروم داخل. خيلي نميتوانم اينجا بمانم شايد كمتر از يكي، دو دقيقه بيشتر اجازه ندارم. رضا يكي از غسالهاي اين غسالخانه است كه براي ورودم به اينجا پارتيام شده است. اما خوب ميدانم كه وقتم خيلي كم است. اينجا تختهايي سنگي وجود دارد و روي هر تخت يك جنازه. غسالها كارشان را خوب بلدند. تند تند جنازهها را غسل ميدهند. چند مرحله پشت سر هم بايد بگذرد تا به كفن پيچ شدن جنازه برسيم. جنازه را كه كفن كردند ديگر كار تمام است با گفتن لاالهالاالله و صلوات فرستادن جنازه ميت را تحويل صاحبان عزا ميدهند. اينجا البته دستگاههاي اتوماتيك نيز وجود دارد كه به تغسيل ميت كمك ميكند اما بيشتر كارها باز هم توسط غسالها انجام ميشود. از غسالي كه پارتيام شده درباره كارش ميپرسم كه ميگويد: كار است ديگه بالاخره. شما شغلت يك چيز است من شغلم يك چيز. بالاخره غسال بودن هم يك شغل است، نيست؟ خيلي مطمئن جواب ميدهم: بله حتماً و البته شغل با اهميتي هم است چرا كه هر كسي حاضر نيست اين شغل را تجربه كند. لبخندي ميزند و ميگويد: درست است راستش از شما چه پنهان اوايل من هم دوست نداشتم حتي خيلي وقتها ميترسيدم. اولين مرده را نميدانيد با چه استرسي شستم. تا مدتها شبها خوابم نميبرد اما حالا ديگر عادي شده است. هم براي خودم هم براي زن و بچهام. ميپرسم: راستي گفتي زن و بچهام. چند سال است ازدواج كردهاي؟ درحالي كه به يكي از همكارانش كمك ميكند تا كار غسل زودتر انجام شود، ميگويد: 10 سال. الان سه تا فرزند دارم. خانمم هم با من همكار است. ميپرسم: همكار؟! همكار چي؟ كه جواب ميدهد: او هم مثل من غسال است و در قسمت بانوان كار ميكند. از زندهها بيشتر ميترسم كار غسل دادن يكي ديگر از جنازهها به پايان رسيده است. رضا كمك ميكند تا او را براي كفن كردن آماده كنند. اين پا و آن پا ميكنم و ميپرسم از مرگ نميترسي. آدم خوشخندهاي به نظر ميرسد. دوباره لبخندي ميزند و ميگويد: ترس؟ نه چرا بترسم؟ نه مرگ ترس دارد نه مرده و نه مردن. آنچه كه ترس دارد رفتارهاي برخي از ما آدمهاست. اصلاً باور ميكني من خيلي وقتها از زندهها بيشتر ميترسم تا از مردهها. ميگويم: اين را جدي ميگويي؟ دوباره لبخندي ميزند و ميگويد: به خدا. باور كن مرده بيچاره كه ترسي ندارد. او دستش از دنيا كوتاه است. اين زندهها هستند كه بعضي وقتها كاري ميكنند كه آدم واقعاً بايد بترسد. همينجا توي همين آرامستان بعضي از همين آدمهايي كه با لباسهاي سياه و حالت عزا پشت جنازه مردهشان حركت ميكنند گاه رفتارهايي از آنها سر ميزند كه آدم واقعاً تأسف ميخورد. انگار اگر هزار نفر هم جلوي آنها بميرند درس عبرتي براي آنها و دليلي براي بيدار شدن آنها از خواب غفلت نميشود. زمان به سرعت ميگذرد خيلي اجازه ندارم اينجا بمانم مخصوصاً اينكه با مسئولان آرامستان هماهنگ نكردهام. اصلاً لذتش در همين هماهنگ نكردن است وگرنه بايد از هفتخوان رستم رد ميشدم. بايد صحبتهايم را با رضا به پايان برسانم و به عنوان سوال آخر از او ميپرسم: توي اين مدت كه اينجا كار ميكني خاطره خاصي داري يا اتفاق عجيبي كه افتاده باشد مثلاً مرده زنده شده باشديا چيزي مثل اين؟ ميگويد: نه از اينطور اتفاقات نديدهام اما يادم هست همين پارسال اول محرم يك پيرمرد نوراني را غسل ميدادم. چيزي كه برايم جالب بود اين بود كه پيرمرد چهره نوراني داشت كارهاي مربوط به غسل و كفنش خيلي زود و راحت انجام شد. آرامش عجيبي در چهرهاش بود انگار ما در اختيار او بوديم نه او در اختيار ما. نگاه كردن به چهره نوراني پيرمرد آرامم ميكرد. بعداً كه پرسوجو كردم متوجه شدم از پيرغلامان هيئتي است كه سالهاي سال عمرش را صرف هيئت امام حسين و خدمت كردن به مردم و رفع مشكلاتشان كرده است. آنطور كه بازماندگانش ميگفتند يكي از ويژگيهاي اين پيرمرد اين بود كه هر روز صبح بعد از نماز صبح قرآن ميخواند و زيارت عاشورا قرائت ميكرد. كل نفس ذائقه الموت حالا ديگر وقت رفتن است با رضا و همكارانش خداحافظي ميكنم. از در غسالخانه ميآيم بيرون. اينجا در پشت در هنوز هم جمعيت زيادي منتظرند تا جنازه ميتشان را تحويل بگيرند و براي خاكسپاري او را ببرند. به سمت در خروجي راه ميافتم. دوباره زير لب فاتحهاي ميخوانم. اعتراف ميكنم كمي ترسيدهام دست خودم نيست، كمي دلهره دارم. بالاخره الان دو ساعت تمام است در قبرستانم و هرچه كه ديدهام مرده بوده است و قبر و غسال و قبركن. حق دارم دلهره داشته باشم. اما سعي ميكنم به خودم مسلط باشم. نگاهم به گوشهاي از آرامستان ميافتد. يك تابلوي بزرگ اينجا نصب شده و با خط زيبايي زير آن نوشته شده «كل نفس ذائقه الموت...» آيه را تا آخر ميخوانم. هنوز نگاهم به تابلوي گوشه آرامستان است كه صداي قرائت زيباي قرآن توجه مرا به خود جلب ميكند. يك پيرمرد باصفا كه با صدايي بسيار زيبا سر يكي از قبرها دارد قرآن ميخواند. چند دقيقهاي ميايستم و به صوت زيباي قرآنش گوش ميدهم. چقدر زيبا تلاوت ميكند، بيشتر به قرآن خواندش گوش ميدهم. احساس ميكنم آرام شدهام. خيلي آرام...
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
لطفا از عروسی نترسید!
می گویم از هزینه هایش می ترسی می گوید نه ـ از دخالت خاله خانباجی ها و دستکاری در مواد توافق نامه می ترسی ـ نه ـ از موسیقی غیرمجاز و حرکات موزون و بشکن و بالا بنداز و ورود کردنِ اماکن و محتسب ـ نه ـ از حضور نامزدهای این جناح و آن جناح و عکس سلفی و مردمی ـ نه ـ زبانم لاتلاش برای غنی سازی برنامه های فرهنگی راهیان نور/ نمایش زنده عاشورا در مناطق جنگی
گروه جامعه مدیرکل فرهنگی هنری اردوها و فضاهای پرورشی آموزش و پرورش با اشاره به تولید بسته های محتوایی و فرهنگی در اردوهای راهیان نور از برنامه های مختلف فرهنگی و دینی در این مناطق خبر داد مهدی علی اکبرزاده مدیرکل فرهنگی هنری اردوها و فضاهای پرورشی آموزش و پرورش در گفت وگو با خبن رودز: حملات هوایی روسیه نقش سازنده درمبارزه با داعش دارد
تهران خبرگزاری صدا و سیما سیاسی 1394 08 29 00 31 11 13معاون مشاور امنیت ملی آمریکا در امور امنیتی اذعان کرد حملات هوایی روسیه به گروه تکفیری صهیونیستی داعش نقش سازنده ای در مبارزه با این گروه داشته است به گزارش شبکه تلویزیونی الاخباریه سوریه بن رودز حملات نظامی روسیه علیهسرگذشت زنده یاد مرتضی پاشایی منتشر شد
فرهنگ و هنر موسیقی و تجسمی - ناصر پاشایی پدر مرحوم مرتضی پاشایی در گفتگویی در مورد انتشار این کتاب گفت برای آرامش روح مرتضی و پیشگیری از هرگونه جنجالی از هرگونه مصاحبه ای در این زمینه پرهیز می کنم بدون تردید به زودی مصاحبه خواهم داشت به گزارش سایت خبری تحلیلی 9 صبح بهترس مردم ایتالیا از حملات داعش
العالم به دنبال هشدار روز چهارشنبۀ سفارت آمریکا در رم که از اتباع خود در ایتالیا خواست مراقب حملات تروریستی باشند "پائولو جنتیلونی" وزیر خارجه ایتالیا اعلام کرد که کشورش هر اطلاعاتی در خصوص حملات تروریستی را جدی می گیرد به خصوص اگر از سوی آمریکایی ها باشد جنتیلونی روزکهنه سربازان سپاه خمینی(ره) یادیاران رفته را زنده کردند+تصاویر
بار دیگر آنانی که به عنوان رزمنده در دوران دفاع مقدس پا به پای شهدا جانانه گام برداشتند امروز یاد یاران خود را کرده و در سفری با عنوان راهیان نور در منطقه قراویز حضور یافتند و خاطره شهدا را گرامی داشتند به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از آوای سیدجمال رزمندگان اسدآباددستگاه امنیتی آمریکا خواستار دسترسی به ارتباطات رمزگذاری شده است
نیویورک-ایرنا- در پی سلسله حملات تروریستی پاریس مقامات امنیتی آمریکا بار دیگر خواستار در نظر گرفتن تدابیری از سوی شرکت های تولیدکننده محصولات امنیتی جهت امکان دسترسی پلیس به ارتباطات رمزگذاری شده شهروندان آمریکایی شدند به گزارش ایرنا به نقل از نیوزویک روسای آژانس اطلاعات مرکزیتشییع پیکر زنده یاد مؤیدی از حرم امام رضا(ع)/ خاکسپاری در جوار پدر
تشییع پیکر زنده یاد مؤیدی از حرم امام رضا ع خاکسپاری در جوار پدرپیکر زنده یاد فرزاد مؤیدی فردا شنبه از حرم امام رضا ع تشییع می شود به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس پیکر زنده یاد فرزاد مؤیدی پیشکسوت عرصه گویندگی و دوبله که پنجشنبه 28 آبان بر اثر ایست قلبی جانپخش زنده رزمایش از 3 شبکه تلویزیونی
خبرگزاری بسیج - سرویس بسیج محمود عاطفی رئیس بسیج صداوسیما در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری بسیج خبر از پخش زنده تلویزیونی رزمایش بزرگ الی بیت المقدس داد عاطفی شبکه های 1 2 و خبر را سه شبکه ای خواند که ملت ایران را از جزئیات عملیات رزمایش به صورت زنده و مستقیم مطلع می کنندهفته دوازدهم لیگ برتر؛/ گزارش زنده؛ استقلال خوزستان 1 - گسترش 0
به گزارش "ورزش سه" استقلال خوزستان و گسترش فولاد تبریز در حالی اولین دیدار هفته دوازدهم را در غدیر اهواز برگزار می کنند که برد استقلال خوزستان در این بازی این تیم را صدرنشین می کند با گزارش زنده این بازی همراه ورزش سه باشید استادیوم غدیر اهواز داوران حسین زرگر جلیل-