تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1867223778

روایت خبرنگاری که فالگیر شد!
واضح آرشیو وب فارسی:تراز: تراز: آيا تاكنون سراغ فال و فالگير رفتهايد؟ آيا آنچه فالگيرها از آيندهتان پيشگويي كردهاند، براي شما رقم خورده است؟ آیا فالگيري كه مقابلش نشسته و سفره دلتان را برایش پهن كردهايد، چقدر ميشناسيد؟
به گزارش تراز ، اين هفته خبرنگار ما براي بررسي اين موضوع، در لباس يك فالگير در ۳محله مختلف منطقه حاضر شده و با گرفتن چند نوع فال مختلف، از اين رويداد روايتي متفاوت داشته است. روايتي با درونمايه جدي و تلخ كه خيلي از ما در زندگي وقتي سر دوراهيها قرار گرفتهايم، شايد آن را تجربه كرده يا كساني را ديده باشيم كه آن را تجربه كردهاند. قضاوت و نتيجهگيري از اين موضوع پس از پايان گزارش به عهده خود شما است.
پلان اول
ساعت۱۵ ـ خيابان سهروردي
كافه دنج و قهوه تلخ
همهچيز از قبل مهيا شده است، گوشه دنج كافهاي در خيابان سهروردي كه هر روز پذيراي افراد زيادي است. كافهاي كه يك سالن ۵ در3 متري است و پوستر هنرمندان به دیوارهایش نقش بسته چند ميز و صندلی چوبي قهوهاي قديمي همه ثروت آن است و افرادي كه در ميزها كنار هم مشغول صحبت يا مطالعهاند. كافهچي، همينكه فنجان قهوه را روي ميز مشتري ميگذارد، آرام در گوشش ميگويد: «امروز يكي از دوستان كه فال قهوه ميگيرد، اينجا آمده. اگر دوست داريد ميتوانيد با نوشيدن همين فنجان، برويد آن گوشه تا برايتان فال هم بگيرد.» مشتريها كه چند بانوي جوان هستند، به همديگر نگاه ميكنند و كافهچي به پشت پيشخوان برميگردد. چند لحظه بعد، يكي از دختران جوان، فنجان به دست، ميآيد و مقابلم مينشيند و همهچيز با يك لبخند شروع ميشود. دختر جوان، خوب ميداند كه بايد نعلبكي را روي فنجان قرار داده و آن را با دست چپ برگرداند و بگذارد روي ميز. چند دقيقه بعد فنجان را برميدارم و بهطرف حركت عقربههاي ساعت ميچرخانم. حالا ديگر بعد از ساعتها مطالعه (براي يادگيري فال قهوه براي تهيه اين گزارش)، آدابش را كموبيش ياد گرفتهام. فنجان را كمي به چپ و بعد به راست ميگردانم و ميپرسم: ميخواهي به سفر بروي؟ دخترك نگاه ميكند و سرش را به نشانه تأييد تكان ميدهد. ادامه ميدهم که راه، در فالت آمده. راهي كه در آن سودي براي خود و خانوادهات رقم ميخورد. بر سر دهانه فنجان راهي صاف و هموار كشيده شده كه تعبيرش خيلي خوب است و یعنی سفرهاي خوب و زيادي در پيش داري. همچنان نگاهم در فنجان است و به دنبال نشانه ديگري هستم تا دل دخترك را با جادوي كلمات شادتر كنم. اندكي تأمل ميكنم و باز با زيركي فالگيرانه ميپرسم به دنبال كار يا در جستوجوي چيزي هستي؟ باز دختر جوان سر تكان ميدهد و ميگويم بيترديد به مرادت ميرسي. كمي بعد طرح يك اسب را که ته فنجان تجسم كردهام به او نشان ميدهم تا بيشتر باورم كند. مهارت نشانهشناسيام خوب شده، هر چند هر کسی با كمي تمرين و تمركز ميتواند شكلهاي مختلفي را از ميان قهوه نيمهخشك چسبيده به فنجان بيابد و تفسير كند. اسبسوار در سمت راست فنجان خبرهاي خوش به همراه دارد و شايد در خانواده بهزودي جشن نامزدي برگزار شود. در سمت چپ فنجان هم 2 نيم تنه را ميبينم كه روبهروي هم ايستادهاند و گويي در حال مكالمهاند. تعبيرش اين است كه پشت سرت حرف ميزنند و بايد مراقب خودت باشي. و اين حرفها كه بيشتر از جنس اميد است چند دقيقهاي ادامه دارد. دختر جوان كه از شنيدههايش خوشحال است، لبخندي از سر رضايت ميزند و تشكر ميكند و ميرود. چند دقيقه بعد بانوي جوان كه دوست اوست، ميآيد و مينشيند. قهوه مينوشد و ماجرا با كمي تفاوت در شناسايي و تعبير شكلها مجدد تكرار ميشود.
پلان دوم
ساعت16ـ خيابان سبلان
بیا فالت بگیرم
پيادهرو خيابان سبلان به نظر جاي خوبي براي قدم زدن و قانع كردن جوانها براي گرفتن فال كف دست و آينه است. همينكه از نزديكيام ميگذرد، فرصت را از دست نميدهم و شروع ميكنم و يكنفس ميگويم «بيا فالت بگيرم. ستاره اقبالت بلنده خوشگل خانم. صبركن. كجا ميري خانمجان؟ خودت خوبي اما دستت نمك نداره. به هركسي خوبي ميكنه، بدي طلبت ميشه...» اين جمله را كه ميگويم، زن جوان قدمهايش را كندتر و كمي مكث ميكند و ادامه ميدهم بيا اگه دروغ گفتم پول نده. دستت رو بده. يكتكه آينه در كف دستش ميگذارم و اسمش را ميپرسم و ميگويد: ليلا... و شروع ميكنم. مثل نوار ضبطشده و بدون نفس كشيدني ادامه ميدهم. ليلا، پيشانيات بلنده و عاقبتت خوبه. دستت به خيره و خيرخواه مردمي. به خاطر همين، خدا برات خوبي ميفرسته.
ليلا، قلب مهربوني داري اما زبونت نيش داره. غرغر ميكني ولي ته دلت خيلي صافه. ليلا، اولاد بزرگ خونهاي؟ اگه بچه اول نباشي اما حرفت تو خونه برش داره. دردانه بابايي و عزيز خانوادهاي. مادرت بهت افتخار ميكنه و غيرتت را مثل يه مرد ميدونه و همهجا بهت پز ميده اما خيلي نگرانته. ليلا ازدواج نكردي؟ وقتي پاسخ منفي ميدهد ادامه ميدهم: دلبسته كسي هستي. اونم تو رو دوس داره. هي ميخواد جلو بياد ولي هي يه اتفاقي ميفته و ته دلش خالي و منصرف ميشه. طلسمت كردن و بختت رو بستن. ليلا، اگه بختت باز شه، خبر ازدواجت مثل صداي توپ، همهجارو پر ميكنه. آنقدر زندگيت خوب ميشه كه بايد مراقب واي واي گفتن مردم باشي. ليلا، تو دختر سادهاي هستي. حرف دلت رو به همهكسي ميگي، بدخواه زياد داري. ليلا، از من به تو نصیحت، حرفت رو به دوستت هم نگو حتي. اما نگران نباش اقبالت بلنده و انشاءالله به مرادت ميرسي. ليلا دستت رو بكش تو صورتت بگو الهي آمين. مزد منم بده. زن جوان از كيفش اسكناس 5 هزار توماني بيرون ميآورد و همينكه پول را در دستم ميگذارد، دستش را محكم در دست ميگيرم و احساس ميكنم ميترسد. ميگويم اگه ميخواي طلسمت رو باطل و بختت رو باز ميكنم. ميپرسد هزينهاش چقدر ميشه؟ ميگم نرخش مشخصه ولي چون ازت خوشم اومده و دختر مهربوني هستي، آخرش ۳۰۰ هزار تومن. الان نصفش رو ميگيرم، بعد طلسمت رو كه باطل كردم و برات يه مهره آوردم، اون وقت بقيه پول رو بده. خوبه؟ اينها را از كولي فالگيري ياد گرفتهام كه چند وقت پيش در حوالي پل سيدخندان گرفتار پيشگوييهايش شده بودم. زن جوان مكث ميكند و ميگويد: پولندارم اگه هميشه همينجايي، يه وقت كه پول دستم اومد ميام سراغت. هر كار ميكنم زن جوان براي مرحله بعدي قانع نميشود و ميرود. چند دقيقه بعد مرد جواني از كنارم ميگذرد و همين بازي دوباره تكرار ميشود و با پسوپيش كردن جملات و مردانه كردن آنها، سرنوشت پسر را هم با ۵هزار تومان پيشگويي ميكنم.
پلان سوم
ساعت۱۷ـ ميدان هفتمتير
پيشگويي با سنگ!
«فال سنگ نميخواهيد؟ پيشگويي به كمك قلوهسنگ. روشي باستاني و با پيشزمينه يوناني. ترديد نكنيد.» هر دختر و پسر جواني كه از نزديكيام عبور ميكند، تند اين جملهها را ميگويم تا جذبشان كنم. اولش كمي سخت است و خيليها با تعجب نگاه و خيليها هم بيتفاوت از كنارم عبور ميكنند. بعد از كلي بازارگرمي، بانويي نزديك ميآيد و ميپرسد مگر چنين فالي هم داريم؟ چرا من تابهحال درباره اين فال چيزي نشنيدهام؟ ميگويم بله داريم. مدرسان اين فال چند سالي است دورههاي آن را در يونان گذرانده و تازه به ايران آمدهاند و من شاگرد يكي از آنها هستم. اگر دوست داريد برايتان فال بگيرم، نرخش هم ۱۰ هزار تومان است. البته چون در اينجا انجام ميدهم، مبلغ را نصف كردهام وگرنه همين فال را در خانه ۲۰ هزار تومان ميگيرم. فالي است كه حرف ندارد.
اگر درباره شما اطلاعات اشتباه گفتم، اصلاً مهمان من، نميخواهد پول بدهي. او را كه بعد از كلي سماجت قانع ميكنم، كمي به سمت داخل كوچه هدايت ميكنم و با چشم غرفه پليس بالاي خيابان را، نشان ميدهم و او هم متعجب اما ميپذيرد. ۶ سنگ رنگي را كه از گلفروشي بالاتر خريدهام از جيبم بيرون ميآورم و روي پوشه پلاستيكي پرتاب ميكنم تا خوب چرخ بزنند. سنگها ميچرخند و ميچرخند و نگاه مبهوت زن به سنگهاست. كمي بعد با آرام گرفتن سنگها و پرت شدنشان به يكسوي، تعبير را شروع ميكنم. ميپرسم فرزند داري؟ ميگويد بله يك دختر و 2 پسر. ميگويم دختر از پسرها بزرگتر است؟ ميگويد بله. از كجا فهميدي؟ لبخند ميزنم و ادامه ميدهم دختر نوجوانت نگراني زيادي دارد اما بهزودي نگرانياش رفع ميشود. پسرها هم هنوز در شور و حال نوجواني و عشق فوتبال هستند. منتظر پولي هستيد تاكاري را پيش ببريد يا پولي را درجايي مثل بانك يا خريد زمين سرمايهگذاري كردهايد. زن كه از حدسيات بديهي من متعجب شده، سرش را به نشان تأييد تكان ميدهد. با اعتمادبهنفس ادامه ميدهم قطعاً در آينده سود خوبي نصيبتان ميشود. نگراني به دلتان راه ندهيد و به آينده اميدوار باشيد. دوشنبهها در خانه شمع روشن كنيد. براي همه اعضاي خانوادهتان خوب است. پيشگوييهايي فال ابداعي خودمان را همينطور ادامه ميدهم و زن سرا پا گوش است و البته اين ميان گريزي هم به گذشته ميزنم و گويا حدسياتم درست از آب درميآيد و سكوت ميكنم و همينكه ميخواهم سنگها را از روي زمين بردارم، زن اسكناس ۱۰ هزارتوماني را روي كاغذ ميگذارد و از من شماره ميخواهد تا دفعه بعد به خانهمان بيايد. با همين شيوه چند نفر ديگري را هم قانع ميكنم تا برايشان فال سنگ بگيرم اما اين ميان يك نفر اين فال را نميپذيرد و همينكه سمت مأموران غرفه پليس در نزديكي آنجا ميرود، من هم در چشم برهم زدني متواري ميشوم.
روايت بانويي كه براي هركاري سراغ فالگير ميرود
من، معتاد به فال هستم!
۳۵سال دارد و از اهالي سهروردي است. از آن خانمهاي عشق فالگيري است كه ۱۰ سالي ميشود كارش گرفتن فال و رفتن مستمر پيش فالگيرهاي مختلف است. هنوز هم به اين كار علاقه دارد و دستكم هر 2 هفته يكبار، سراغ «مريم فالي» در حوالي خيابان مطهري ميرود. آزاده ميگويد: «نخستين بار درگير يك ماجراي عشقي شدم و پايم به فالگيري باز شد. اما بعد از آن هر بار كه احساس ميكردم بر سر دوراهي قرار گرفتهام، از مريم وقت ميگرفتم و براي فال قهوه پيشش ميرفتم. از زماني كه فال قهوه ۵هزار تومان بود، تا حالا كه نرخش ۴۰ هزار تومان شده، هميشه از مشتريهاي دائمي و ثابتش بودهام. البته مريم، مشتريهايي مثل من زياد دارد. اين سالها تلفني هم برايم فال ميگيرد و حتي برايم پيشآمده كه در يك روز چند بار فال گرفته و هزينه آن را برايش به حسابش واريز كردهام. نميدانم چقدر اما پول زيادي براي فال خرج كردهام. مريم، آنقدر همهچيز را خوب تعبير ميكند كه دلم ميخواهد هميشه پيش او بروم چون او از كلماتي با بار مثبت استفاده ميكند و من از حرفهايش انرژي ميگيرم و بيشتر صحبتهايي كه داشته، برايم رخ داده است.»
در حاشيه
۱ـ يادگرفتن نشانههاي قهوه، نيازمند ساعتها مطالعه و البته كار آساني بود.
۲ـ بعد از تمام شدن هر پلان، همكارانمان كه آن طرف ايستاده بودند، ماجرا را براي هر فرد توضيح و پولشان را پس دادند.
۳ـ فال قلوه سنگ را خودمان ابداع كرديم! برخی اهالي هم آن را باور كردند.
منبع: همشهری محله
زمانبندی انتشار: 2 آذر 1394 - 17:48
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تراز]
[مشاهده در: www.taraznews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]
صفحات پیشنهادی
روایت معتادی که کارخانه دار شد!
روایت معتادی که کارخانه دار شد محمد ثقفی صاحب کارخانه تشک و مبل سازی به گفته خودش از ۹ سالگی سیگار کشیده و از ۱۲ سالگی تجربه مصرف تریاک داشته و از سال ۸۰ تا ۸۸ هم به طور مداوم شیشه مصرف کرده است اما امروز یک کارخانه دار موفق است خبرگزاری مهر - آزاده باقری اعتیاد ترک های مکررروایت وکیل کارگران تامین اجتماعی از دادگاه مرتضوی/ متهم سه صفحه دکلمه خواند!
روایت وکیل کارگران تامین اجتماعی از دادگاه مرتضوی متهم سه صفحه دکلمه خواند جامعه > قضایی - مدیر عامل سابق سازمان تامین اجتماعی و دادستان سابق تهران در نخستین جلسه دادگاهش در ارتباط با دو فقره از شکایت ها درباره او تفهیم اتهام شد به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین نخستیروایت سه دانشآموز معتاد از علت اعتیادشان
روایت سه دانشآموز معتاد از علت اعتیادشانتاریخ انتشار شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۰۸ ۴۷ خوشگذرانی خودم و توقع پدر و مادر معتادم کرد بگو به چه چیز اعتیاد نداری به تمام مخدرهایی که شنیده ای و دیده ای مبتلایم زمینه این اعتیاد را نگاه پدر و مادرم برایم رقم زد پدرم دکتر دندان پزشک ودختری که به خاطر دوپینگ مَرد شد!
دختری که به خاطر دوپینگ مَرد شد تاریخ انتشار دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۱۶ ۰۶ آندریاس کریگر و همسرش اوته کراوس قربانیان برنامۀ سازمانیافتۀ دوپینگ آلمان شرقی هستند و هنوز زخمهای روحی و جسمی آن برنامه را بر خود دارند به گزارش فرادید از تلگراف شب خنکی در ماگدِبورگ فراروایت سعید مرتضوی از دادگاه تامین اجتماعی و پالیزدار
روایت سعید مرتضوی از دادگاه تامین اجتماعی و پالیزدار جامعه > قضایی - ایسنا نوشت مدیرعامل سابق سازمان تامین اجتماعی پس از برگزاری اولین جلسه دادگاهش در ارتباط با شکایت شکات خصوصی و بخش دیگری از پرونده تامین اجتماعی توضیحاتی را ارائه داد سعید مرتضوی با حضور در جمع خبانبار صدا و سیما از «ماهواره توقیفی» پر شد!
انبار صدا و سیما از ماهواره توقیفی پر شد معاون برنامهریزی اقتصادی ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز با اشاره به حجم زیاد کشفیات تجهیزات ماهوارهای گفت طبق قانون کشفیات تجهیزات ماهوارهای باید در اختیار صدا و سیما قرار گیرد ولی در حال حاضر صدا و سیما عنوان میکند که انبارهایشفروش كليه هم تلگرامی شد!
فروش كليه هم تلگرامی شد از بيماريهايي كه افراد زيادي در كشور ما با آن دست و پنجه نرم ميكنند بيماريهاي كليوي هستند روزنامه آرمان از بيماريهايي كه افراد زيادي در كشور ما با آن دست و پنجه نرم ميكنند بيماريهاي كليوي هستند در كشور ما 23 تا 30 آبان به نام هفته حمايت از بيماحكايت و روايت
حكايت و روايت عذاب وجدان ولم نميكرد آخه چرا اينكار رو كردم بعضي موقعها يك رفتار به ظاهر كوچيك و بياهميت چه خطرات بزرگي كه به دنبال نداره ديگه فكر اينجاشو نكرده بودم خدا كنه كه مسعود طوريش نشده باشه نویسنده حسين كشتكار من كه نميخواستم كار به اينجا بكشهمرد 30 ساله، ناگهان 80 ساله شد!
مرد 30 ساله ناگهان 80 ساله شد یک مرد 30 ساله چینی بخاطر بیماری عجیبش شبیه پیرمردهای 80 ساله به نظر میرسد در واقع بیماری پوستی او باعث پیری زودرس چهره این مرد شده است و وی را ناگهان به یک پیرمرد تبدیل کرده است کد خبر ۵۴۸۶۰۰ تاریخ انتشار ۲۹ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵ ۲۴ - 20 November 20روایت زنجانی از روزهایی که در دوبی بود و با گونی، پول به بانک می برد/حضور نمایندگان ۵ بانک در دادگاه
روایت زنجانی از روزهایی که در دوبی بود و با گونی پول به بانک می برد حضور نمایندگان ۵ بانک در دادگاه جامعه > قضایی - میزان نوشت در سیزدهمین جلسه رسیدگی به اتهامات بابک زنجانی نمایندگان بانکهای ملت مسکن تجارت پست بانک و صادرات حضور دارند 09 09 قاضی صلواتی با سوا-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها