تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس براى كسب رضايت خدا و آگاهى در دين قرآن بياموزد، ثوابى مانند همه آنچه كه به ف...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806832585




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

همه اشتباهات تابش! (3)


واضح آرشیو وب فارسی:اردکان گویا: همه اشتباهات تابش! (3) انتشار مطالب در بخش تعاملی لزوما به معنای تایید محتوا نبوده و صرف بابی برای تبادل آرای گوناگون در جامعه می باشد. انتشار مطالب در بخش تعاملی لزوما به معنای تایید محتوا نبوده و صرف بابی برای تبادل آرای گوناگون در جامعه می باشد.اردکان گویا ؛  خطای چهارم ؛ انحصارطلبی شاید بعضی از مخاطبان این نقد با مفهوم انحصارطلبی و اثرات و تبعات ویرانگر آن آشنا نباشند. پس بهتر است قبل از هر چیز، انحصارطلبی تابش به عنوان یک خطا و آسیب جدی را به زبان ساده شرح دهم؛ عالیجناب باید همه کس و همه چیز را در انحصار خود داشته باشد. این معنای سرراست و خودمانی انحصارطلبی وی است. گاه وقتی خاطرات خود از هجمه های آقای دکتر و نزدیکان ایشان به رقبای شان در روزهای گرم و پرالتهاب تبلیغات انتخابات ادوار گذشته را مرور می کنم ناگهان شعله پرسش های آزاردهنده و بی شماری در ذهنم روشن می شود که هیچ گاه جواب قانع کننده ای برایشان نیافته ام. خیال می کنم خاطرات تلخ آن روزها دستکم گواهی است از خطا بودن راهی که عالیجناب در آن فرو غلطیده و دلیلی بر مشی و موضع صحیحی که این روزها بنده و دوستانم در قبال ایشان در پیش گرفته ایم. اگرچه دیر اما چه خوب که بر شک ها و دودلی های خویش فائق آمدیم و بر همه آن بداخلاقی ها و عقده گشایی ها خط بطلان کشیدیم و سبک بال از مهلکه جستیم. این بار از ذکر خاطره و مصیبت پرهیز می کنم تا دوستداران کم شمار آقای تابش ما را متهم به نامحرم بودن نکنند اما مهمترین و کلیدی ترین سوال من این است ؛ گناه رقبای آقای دکتر در ادوار انتخاباتی سال های گذشته چه بود؟ سوال ، سوال ساده ای است اما بسیار اساسی و بنیادین است. توضیح می دهم؛ این که اشخاص محترم ،تحصیل کرده و خودساخته ای که اتفاقا قریب به اتفاق شان از خانواده های فرودست و متوسط اردکان بوده اند به جای رعیت ماندن و ادامه شغل پدرانشان( که در جای خود بسیار هم قابل احترام است) ، با تلاش و کوشش درس خوانده اند و برخی از دورافتاده ترین روستاهای این شهرستان به ممتازترین دانشگاه های کشور راه یافته اند و به مدد سلامت نفس ، توان و استعداد مدیریتی و تخصص علمی به مراتب سیاسی و دانشگاهی آن هم در سطح ملی دست یافته اند آیا گناه بزرگی است؟ مسلم است که هیچ کس منکر این حقیقت آشکار نیست. حالا همین اشخاص در مقطعی از تاریخ این کشور تشخیص داده اند که می توانند لااقل یک کاندیدای اصلح برای راهیابی به مجلس هم باشند و چه بهتر که از حوزه انتخابیه ای که موطن شان هم هست و عِرقی هم به آن دارند، وارد کارزار شوند. این که این دوستان به خود اجازه داده اند در شهر خاتمی جلوی عالیجناب بایستند و با او رقابت کنند چه؟ از نظر شمای خواننده این تصمیم ، تصمیم غلطی است؟ خطای بزرگ رقبای تابش چه بود که این گونه مورد بی مهری، تمسخر و اهانت نزدیکان عالیجناب قرار گرفته و می گیرند؟ این که در فرهنگ عامه اردکان به کسی که از روستا برخاسته به غلط " کوهی" می گویند کجایش دلالت بر فرومایگی و عقب افتادگی دارد که چپ و راست این واژه زشت از دهان برخی بیرون می آمد و بارها و بارها تکرار می شد؟ مگر ما شهری ها چه گلی به سر مردم زده ایم که آن روستایی و کوهیِ شریف نتواند؟ مگر همین آقای دهاتی روزگاری مغز متفکر و رئیس ستاد مرکزی تان نبود که سال ها بعد به جرم رقیب بودن اینگونه بر او تاختید؟ و چرا در آن روزگار که وی دست راست تان بود از این دست واژگان عامیانه و مشمئزکننده بر زبان برخی جاری نبود؟ جواب ساده است چون کسی از نزدیکان شما حق نداشت از این واژه استفاده کند. اما به محض آن که وی به عنوان رقیب جلوی تان قدعلم کرد مجوز تخریب صادر شد و حالا از زبان مردم کوچه و بازار هم می شد روزانه ده ها بار این واژه را شنید و تاسف خورد! و شگفتا که امروز همین عزیزان، ما را به تخریب انتحاری و نقد مخرب متهم می کنند و از یاد برده اند روزگاری چگونه با آبروی رقیبان عالیجناب بازی می کردند! سوال تاریک تر و مایوسانه تر آن که آیا عالیجناب واقعا انتظار داشتند هیچ رقیب قَدَری جلوی شان قد علم نکند و ایشان تنها با خودشان رقابت کنند؟ و اگر جز این است آن همه تخریب و استهزا و ریشخند و برچسب از کجا و به چه سبب صادر می شد؟ چه نازیباست که فردی همه خوبی ها و خصلت های پسندیده انسانی و اسلامی را به خود نسبت دهد و منحصر به خود بداند و در مقابل هرآن چه بدی و زشتی و خطا و نابلدی و نافهمی است را به رقیب خود بچسباند. این موضوع اساسی یعنی انحصارطلبی تابش مثنوی هفتاد من است و اشاره به اقسام آن شاید از حوصله خوانندگان خارج باشد. لذا می توان یک عنوان کلی را برگزید و بقیه اشکال و اقسام اش را به اختصار در آن ریخت؛ انحصارطلبی سیاسی شهر باید در قبضه عالیجناب باشد. این را دیگر هر کودک پنج ساله ای هم می داند که همه عزل و نصب ها از بزرگ تا کوچک شان می بایست با نظر عالمانه ایشان انجام شود. با اینکه آقای دکتر بارها در مجامع عمومی و خصوصی دخالت مستقیم خود در عزل و نصب ها را تکذیب کرده اند اما گویا افکار عمومی مردم این ادعا را نمی پذیرد . جدای از آن تمامی شواهد و قرائن هم خلاف ادعای عالیجناب را ثابت می کند. خطایی که برخی از کج فهمان آن را اتفاقا امتیاز ایشان می دانند و تحلیل نمی کنند این رویکرد با کدام رسالت ایشان که قانون گذاری و نظارت بر حسن اجرای قانون است مطابقت دارد؟ خضوع و دستپاچگی غیرمعمول بسیاری از مسئولان خرد و کلان دولتی و خصوصی در مواجهه با ایشان از آنان که منتصب اند تا عزیزانی که با رای مردم بر شورا و محفلی نشسته اند، خود گواه متقنی است بر این ادعا و نمی توان با تکذیب و حاشیه روی، شانه از زیربار آن خالی کرد. آنان که اندکی پس از آمدن یا خداحافظی سوزناک شان از منصبی سیاسی یا اجرایی، رگه های اثرگذاری مستقیم عالیجناب در عزل و نصب خود را درک کرده اند شاید حرف بنده را بگیرند اما مسلما نه آن عزیزان ناپخته ای که این روزها تازه از گرد راه رسیده اند و تصور می کنند با دفاع از تابش و کوبیدن منتقدان و ثابت کردن وفاداری خود می توانند راهی به قلب و ذهن عالیجناب باز کنند. عزیزان مسئولی این مدعا را می پذیرند که به دفعات شاهد بوده اند مدیرانشان به سرانگشت اشارت آقای دکتر همه امورات خود در استان را رها کرده اند و در نشست های غالبا تبلیغاتی ایشان در شهرها و روستاهای تابعه این شهرستان که با عنوان بررسی مشکلات مردم برگزار می شود، با اشتیاقی وصف ناشدنی شرکت کرده اند. قدرشناسی مدیران و مسئولان از آقای دکتر با زبان ها و بیان های مختلف هم در این سال ها نه تنها به شوکت و جلال ایشان نیفزوده بلکه نگاه طلبکارانه مردم و عصبانیت پنهان آنان از این زورآزمایی های سیاسی و نان به هم قرض دادن های مشمئزکننده، گواهی می دهد که از شوکت و محبوبیت عالیجناب کاسته است. مردم رنج کشیده و وفاداری که در سال های اخیر مدام این سوال را در ذهن شان مرور کرده اند که اگر خدمتگزاری در نظام جمهوری اسلامی افتخار و عزت است پس چرا عالیجناب راه و بیراه با چنین الفاظ و واژگان ملوکانه ای مورد نوازش و قدردانی قرار می گیرد؟ و یا اگر اینگونه قدردانی ها و به به و چه چه های غلیظ شاهانه، امری پسندیده و معمول است پس چرا مسئولان و مدیران محترم، غالبا شهدای گرانقدر وایثارگران و جانبازان و خانواده معظم شهدا را که کالبد انقلاب اسلامی اند از قلم می اندازند و به نقش این بزرگان و از جان گذشتگان و خادمان واقعی مردم که برای دفاع از جان و مال و ناموس این سرزمین و فراهم کردن زمینه ای برای به کرسی نشستن امثال عالیجناب و مریدانشان از مال و جان شان گذشته اند ، اشاره ای نمی کنند؟ حالا گیریم اشاره ای طوطی وار و رسمی هم به این رشادت ها بشود. این ظاهرسازی ها کجا و آن قدردانی ها کجا؟ عزیزان و جان نثاران ! این مسائل که دیگر منافع شخصی نیست! طرح این مباحث را که دیگر عقده گشایی نمی گویند! لطفا لحظه ای از آن اسطوره بزرگ و بی همتا فاصله بگیرید تا به عمق شکاف ها و ضعف ها و خلاء ها پی ببرید. باور کنید کار سختی نیست. تعصب به هر کس و هرچیز چشم را می بندد و گوش را می پوشاند و فهم را نادیده می انگارد. دوستان دیروز من ! نگاه به من حقیرِ سراپا تقصیر نکنید! ببینید چه می گویم و حرفم حساب است یا نه؟ من از کدام منفعت شخصی دور مانده ام که امروز از بریده شدن دستم از مثلث زر و زور و تزویر عصبانی باشم؟ و اگر در پی منافع شخصی بودم که راه برای معامله و سازش بازمی گذاشتم نه آن که همه منفذها را بر خود و خانواده ام ببندم. حضرات ! درد من امروز از فضای تنگ و خفه ای است که بر موطن آبا و اجدادی ام حاکم شده است و حال که به سازمان و نهادی بسته نیستم و رهایم می کوشم تا به وسع اندک خویش به مسئولیت تاریخی ام عمل کنم. درک این توجیه عقلانی انقدر سخت و دشوار است که برخی از شما توان دریافتن اش را ندارید؟ اگر غبارآلود کردن فضا و چسباندن اتهامات و برچسب های کلیشه ای و از مد افتاده گره ای از مشکلات فروبسته تان باز می کند بسم الله! اما بدانید که این روند ناصواب ذره ای از تاثیر اجتماعی نقد من نخواهد کاست و با توسل به تهدید و افترا نخواهید توانست ارباب تان را از خطا و اشتباه مبرا کنید! دوستان دیروز ! همه رنج من آن زن زجرکشیده کارگری است که سالیانی پیش از کار بیکار شد و همان عالیجناب رویایی شما جلوی چشم من و همکاران معترض اش، بی هیچ توجیهی با او به تندی و درشتی سخن گفت و آن بغض سنگین را به گلوی باریک تر از موی خواهران عفیف من نشاند. و چه شرمی داشت چشم های شان وقتی از من نگاه برگرفتند و موقرانه راه خود را کشیدند و رفتند تا بعد از این به نفس مسیحایی بندگان خدا دل نبندند و به نبرد با مصائب پایان ناپذیر زندگی ادامه دهند. چه جای انکار است که انتظار رای از این زنان نجیب بی سرپرست و بدسرپرست که هنوز هم در فقر و تنگدستی دست و پا می زنند و به مدد خودخواهی ها و من من کردن های سیاسیِ عده ای نان به نرخ روزخور ، نان کودک و دختر دم بخت شان بریده شده، انتظار بی جا و بی انصافانه ای است. آری از پوشش گستری می گویم که روزگاری در سایه زد و بندها و انحصارطلبی های سیاسی رونقی داشت و چندی بعد چوب سرکشی و عصیان مدیرانش را خواهران رنج کشیده من خوردند و تحمل کردند. شما را اگر وجدانی آسوده است این دوست حقیرتان هرگز نمی تواند چهره مظلوم و دردکشیده آن زنان به ظاهر آسمان جُل را فراموش کند و با همه سختی های خود ، شب سر راحت بر بالین بگذارد. دوستان دیروز و مخالفان امروز من ! بپذیرید که پیشوای شما در ترویج فرهنگ انحصار طلبی ، تملق و چاپلوسی در این دیار نقشی اساسی و اثرگذار داشته است. می دانم که خود با چشمانتان بارها شاهد نگاه غم انگیز و معنادار مردم به این منت گزاری ها و تملق های ناشایست بوده اید و امروز اذهانتان را از این خاطرات موهوم شسته اید تا لکه ای بر سپیدی ارادت خالصانه تان به عالیجناب نیفتد اما لااقل این را هم بپذیرید که توده های مردم ارادت شما را ندارند و حقایق را می بینند و با تهدید و هتاکی های شما چشم بر حقیقت نخواهند بست. حضرات بزرگوار! چرا آن گونه می اندیشید و بر زبان می آورید که استان و شهرستان پرافتخار ما از برکت فیوضات و خدمات یک نفر بالیده و روی پای خود ایستاده است؟ گویا فراموش کرده اید که این انقلاب در انحصار افراد و اشخاص نیست و بعد از شهادت و رحلت شریعتی ها ، مطهری ها ، رجایی ها ، باهنرها ، صدوقی ها ، خاتمی ها و بهشتی ها که بی هیچ اغراقی هرکدام برای ملتی بس بودند هم به مسیر رشد و بالندگی خود ادامه داده است و هیچ گاه با بودن و نبودن یک فرد خللی در کار جماعتی و ملتی از این سرزمین بزرگ به وجود نیامده است. لذا همان گونه که این روزها روزگار ابرکوه ، بافق ، میبد و اشکذر و ... روزگار بدی نیست مطمئن باشید بی حضور عالیجناب هم اردکان معادن عظیم سنگ آهن و اورانیوم و مس و روی و طلا و سیلیس اش را داشت و شیرپاک خورده ای هم پیدا می شد که همین راه را بپیماید و مردمی که روی طلا نشسته اند را به آن چه که مستحق اش هستند برساند. چرا تاکنون نیندیشیده اید که عالیجناب و نزدیکانشان با کدامین دلیل همه کس و همه چیز را در انحصار خود و تفکر انحصارطلبانه شان می خواهند و می پسندند و حتی اگر کسی از یاران صدیق، لب به شکایت یا انتقاد باز کند با تهدید و استهزا و اهانت و راه بستن بر حقوق و معیشت خانواده اش، او را از میدان به در می کنند؟ عالیجناب شما هیچ گاه نپذیرفته است که لااقل ممکن است مسئولان لایقی هم در این دیار یافت شوند که از توان ،تجربه ،تخصص و مهارت کافی در حوزه های مختلف برخوردار باشند و در عین حال با سیاست ها و رویکردها و مشی اخلاقی ایشان مخالف باشند. گناه این طیف از مسئولان چیست که امروز به جرم مطیع نبودن یا خانه نشین شده اند یا برای رها شدن از تحقیرها حاضر به بازنشستگی پیش از موعدند؟ سوال بنده این است که اگر دکتر محبوب شما در عزل و نصب مدیران دخالت مستقیم ندارد چرا امروز کمتر مسئول و مدیری در استان و شهرستان یافت می شود که با ایشان ساز مخالف کوک کند و دوام هم بیاورد؟ آن انگشت شماری هم که باقی مانده اند به واقع بر روی صندلی های لرزانی نشسته اند که مدام با حرف ها و حدیث ها و شایعات جهت دار، از دلگرمی و شورشان برای خدمتگزاری به مردم کاسته می شود و نمی دانند تا فردا هستند یا نه؟ عالیجناب آگاهانه یا ناآگاهانه سیاست اصولگرایان تندرویی را در پیش گرفته اند که در هشت سال خدمتشان همه را زیر ارابه قدرت و انحصارطلبی شان له کردند و لاجرم روزی چشم گشودند که از خیل عظیم یاران صدیق و متخصصان صاحب نام تنها یک حلقه کوچک انحرافی در کنارشان باقی ماند که نه به درد دنیای شان می خورد و نه آخرتشان. و دیدید کسانی را که روزگاری با جلب اعتماد عمومی مردم، با تهمت و افترا و بداخلاقی، هاشمی را از صحنه سیاست بیرون راندند و کسی را یارای نقد و اعتراض به آنان نبود. تازه به دوران رسیده هایی که با غرور و حلقه تراشی و مریدپروری در آزمون نظام و مردم رفوزه شدند و امروز عنوان ورشکستگان سیاسی را با خود یدک می کشند. صدالبته آنان هم کارخانه ها بنا نهادند و جاده ها کشیدند و روستاها آباد کردند. آن ها هم در مقیاسی بسیار بزرگتر از شما بنگاه عریض و طویل تبلییغاتی عظیمی داشتند و روزی نبود که مردم خبری از خدمات شان در گوشه و کنار این سرزمین نشنوند اما نمی دانستند غرور و انحصارطلبی سم مهلک زندگی سیاستمداران است و براین اساس به بیراهه ای درافتادند که خسارتشان از جنگ هشت ساله هم برای کشور بیشتر شد. آن ها که روزگاری برادر و فرزند و داماد و عروس و پدرزن دخترشان را برصدر نشانده بودند و خود را شایسته تر از هر بنی بشری می پنداشتند به خواست و اراده مردم به فرش نشستند و جایگاه حقیقی خود را یافتند. لذا از عالیجناب که نیمچه رفاقتی هم با رئیس جمهور پیشین و حلقه مشایی و الهام و بقایی و مرتضوی داشته اند بعید به نظر می رسد مشاهده تاریخ داغ معاصر و عبرت نیاموختن از اشتباهات تاریخی خادمان بهاری دیروز مردم. عضویت یافتن فرزند عالیجناب در هیات مدیره باشگاه والیبال آرمان اردکان بدون کوچکترین سابقه ورزشی و حتی عکسی یادگاری از طناب زنی و دراز و نشست در نرمش صبحگاهی هم نمونه ای است از این انحصارطلبی های سیاسی و بازکردن راهی برای مشق و تجربه آموزی و سرشناس شدن فرزندی که می خواهید پس از خودتان بر کرسی مجلس بنشانید. آقای دکتر! حضرتعالی که گاه و بی گاه از مصائب و گرفتاری های این کشور در سخنرانی های طولانی تان فریاد می زنید به خوبی واقفید که نورچشمی های نازپرورده ای که بی هیچ صلاحیت و تخصصی، صندلی های حساس اقتصاد و سیاست و فرهنگ و ورزش این مملکت را اشغال می کنند چگونه گاه تیشه به ریشه مردم زده اند و با تکیه بر نفوذ و قدرت پدران و بزرگترهای صاحب نامشان چه بلاها که بر سر این مملکت نیاورده اند . مشکل اساسی این است که آقازاده ها دردی نکشیده اند که دستمالی بر سر دردمندی ببندند. رنجی ندیده اند که فریاد رنج کشیدگان را دریابند. در زندگی شخصی خود هم مانده اند چه رسد به اینکه بخواهند برنامه ای برای ارگان و تشکیلات بزرگی ارائه دهند. ولابد می دانید که سیاستِ "با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن" برای نشاندن آقازاده بر میزِ گرد هیات مدیره آرمان چه معناهای تلخی به ذهن عموم مردم ما متبادر کرد! این را که دیگر ما می فهمیم! اجازه بدهید به عنوان یک کارشناس خرده پای سینما که هم در این رشته تحصیل کرده ام و هم کارنامه کوچکی از فیلمسازی دارم از حضرتعالی سوال کنم که تکیه زدن برادر بزرگوارتان بر کرسی مدیرعاملی بنیاد سینمای فارابی که بنده از پیشینه و اهمیت و نقش کلیدی آن در راهبری سینمای ایران آگاهم چه توجیهی دارد جز حاکم شدن روابط بر ضوابط و ریشه دواندن تابش ها در مدیریت کلان سیاسی و فرهنگی کشور؟ حضرتعالی به خوبی می دانید چه بزرگانی پیش از این بر صندلی بنیاد سینمای فارابی تکیه زده اند و اخوی محترم در قیاس با این عزیزان حرفی برای گفتن ندارد برادر عزیزی که نه تاکنون پشت دوربینی ایستاده و نه پلانی ضبط کرده و نه حتی نقدی بر فیلمی سینمایی یا تلویزیونی نوشته، چگونه ناگهان از کارمندی کتابخانه ملی ایران سر از مدیرعاملی آن بنیاد مهم سینمایی درآورده است؟ مگر می شود باور کرد که بی حمایت و لابی شما در پشت پرده های سیاست، آقاعلیرضا می توانست حتی به نزدیکی های این بنیاد مهم سینمایی نزدیک شود؟ امروز اخوی دیگر شما حاج آقامهدی مشاور عالی شرکت سرمایه گذاری شستاست ؛ شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی ایران که بیش از ده ها شرکت بزرگ و مهم اقتصادی و صنعتی در ذیل آن مشغول فعالیت اند. آقامهدی صدالبته که انسان محترم و مودبی است و شایستگی های فراوان دارد اما شما منِ خرده پا را قانع کنید که این زدوبندهای سیاسی و خانوادگی معنایی جز انحصارطلبی دارد؟ من منتقد را ملتفت بفرمایید که روزگاری برای یکی از رعیت های همشهری تان هم اینچنین منصب هایی تدارک دیده اید و ما فراموش کرده ایم! چه از شما کم می شد اگر یکی از نخبگان اردکانی را هم به منصبی ملی و نان و آب دار می رساندید و زمینه را برای رشد سیاسی و اجرایی چند نفری از خیل عظیم و بی شمار رعیت های متخصص و مستعد و تحصیلکرده این شهرستان فراهم می کردید؟ آن وقت بود که می توانستید ادعا کنید این برچسب ها به شما نمی چسبد واز رقیب تراشی برای خود هراسی ندارید. آن وقت قبول بفرمایید اتهام منفعت طلبی به ما منتقدان از طرف جان نثاران حتی یک شوخی بی مزه هم نیست چه رسد به اینکه حقیقتی هم داشته باشد. مگر آن که منفعت طلبی تازگی ها معنایی دیگر یافته است که ما هنوز ندیده و نشنیده ایم. بنده به ضرص قاطع می گویم که آقای خاتمی که خود به عنوان الگویی از یک سیاستمدار پاکدست و اخلاق مدار در نظام بین الملل مطرح اند اگر با این روند ناصوابِ آقازاده پروری و قبیله گرایی در سیاست که زاویه ای سیصدوهشتاد درجه ای با اصل شایسته سالاری دارد، مخالف نباشند مطمئنا موافق هم نیستند. لابد استحضار دارید که این مشی انحصارطلبانه به جوانان اردکانی می گوید برای پیشرفت و ترقی در کشوری اسلامی نیاز چندانی به شایستگی ، علم آموزی ، کسب تخصص ، تجربه ، مهارت و توان مدیریتی نیست بلکه تنها می بایست به خاندانی صاحب نفوذ متصل بود تا پله های ترقی را ده تا یکی بالا رفت و ره صدساله را یک شبه پیمود. و لابد مستحضرید که مشاهده این بی عدالتی ها می تواند چه موج خطرناکی از یاس و ناامیدی را در بین نخبگان و صاحبان اندیشه در این خطه عالم پرور رقم بزند. اجازه بفرمایید از حضرتعالی سوال کنم که اگر در دوران خاتمی بودیم حضرتعالی رخصت این گونه آقازاده پروری ها و جهش های معکوس سیاسی را می یافتید؟ جواب قطعا منفی است. شک نکنید! این روزها انگار خبری از فعالیت آقازادۀ محترم در باشگاه آرمان به گوش نمی رسد. به فرض صحت شنیده ها آیا این چرخش علنی ، دلیلی جز واکنش منفی مردم و نخبگان ورزشی به انحصارطلبی نماینده شان دارد؟ این تجربه تلخ نشان می دهد که شما هم با همه شوکت و جلال تان گاه در مقابل افکار عمومی و قضاوت های به جا و به حق این مردم نجیب سر تعظیم فرود می آورید. اما باور بفرمایید چه بخواهید و چه نخواهید اهالی هوشیار و نکته سنج اردکان این اشتباه بزرگ را در آستانه انتخابات پای حضرتعالی نوشته اند. مردم ما این خطا را در حافظه تاریخی خود ثبت کرده اند. تجربه نشان داده است که حضرتعالی پای اشتباهات سیاسی تان می ایستید تا چینی نازک انحصارطلبی تان ترکی برندارد و انتقادات و مطالبات ما خرده پاها به فرهنگی رایج در شهر تبدیل نشود. اما این خطا و جفای بزرگی است به مردمی که به شما اعتماد کرده اند و اغلب به احترام خاتمی رای خود را به صندوق حضرتعالی انداخته اند. سخن آخر اینکه این روزها نداهای تهدیدآمیز و نگران کننده ای از جانب جان نثاران حضرتعالی در دفترتان شنیده می شود. عده ای که به قصد نواختن آبرو و اعتبار کوچک بنده که همپای جان من است، لوطی وار چوب حراج شان را روی سرشان تاب می دهند و نفس کش می طلبند. لذا از طرف بنده به جان نثاران توصیه بفرمایید که حقیر این روزها نه نانی دارم که آجر کنند و نه گذشته ای تاریک و هراسناک که ریشه در اختلاس و دلالی و رشوه و فساد و گوش بری دوانده باشد. اندک آبرویی دارم از همین مردم و قلمم. آبرویی که خط قرمز من است. بنده در حد و اندازه شاخ و شانه کشیدن نیستم.قصد جسارت هم ندارم اما بد نیست عزیزان و چاکران درگاه بدانند که به فرمایش حضرت امیرالمومنین علی (ع) باید ترسید از کسی که جز خدا کسی ندارد. بنده تاکنون لب به افترا و اهانت نگشوده ام اما اگر قرار بر برچسب زنی و غیبت های خاله زنکی و تهمت های بی اساس باشد بنده نیز حرف های زیادی برای گفتن دارم که اتفاقا بی سند و مدرک هم نیست. من منتقدم. کینه شخصی با حضرتعالی و هیچ مدیر و مسئولی در این نظام ندارم. دست همه خادمان و خدمتگزاران واقعی را هم می بوسم. خطای من اشاره به دردها و دغدغه ها و پرسش های اساسی مردم است. و خدای من شاهد است که هیچ کدام از این نقدها را با تحریک و انشای احدی از دوستان ننوشته و حتی اصلاح هم نکرده ام. ما دو کلمه حرف حساب داریم که چون کسی در این سال ها به کاغذ نیاورده و زیرزمینی و مخفی بوده ، حالا موافقان و اندک مخالفانی هم یافته است. نقدهای الکنی که اتفاقی تازه قلمداد شده و فضایی برای نفس کشیدن و ورود به حوزه های تاریک سیاست این دیار گشوده است. خیل بی شمار تماس ها و پیام ها و تاییدها از همه قشر و گروهی نشان می دهد که حرف بی حسابی هم نزده ایم و عزیزان بی شماری با بنده همصدا و هم زبانند. گاه با همه خردی در پیچ و خم توهین ها و تهدیدها و ترعیب ها به یاد مظلومیت خاتمی می افتم و قلم از دستانم بر زمین می غلطد. او که با آن کارنامه درخشان، همۀ خرده تراشی ها و مته به خشخاش گذاشتن ها و بی انصافی ها و حتی اهانت ها را با سعه صدری مثال زدنی تحمل کرد و هیچ گاه بر منتقدی نتاخت و زبانش را کوتاه نکرد. او که در سال های اصلاحات به ما کودکان خرده پای تازه به دوران رسیده که هواخواه آزادی بیان ، مردم سالاری ، شایسته سالاری و از این دست مطالبات مدنی بودیم آموخت نقد لازمه پیشرفت و تعالی و ابزار قدرتمندی برای پیشگیری از فساد و تباهی است. من هیچ گاه جمله سیدمحمدخاتمی را خطاب به دانشجوی سبک سری که در آخرین سال ریاست جمهوری وی فریاد زد تو برای ما چه کردی؟ از یاد نخواهم برد. او که گفت: کاری کردم که توی دانشجو امروز جلوی رئیس جمهور مملکتت بایستی و با این لحن از او انتقاد کنی!(نقل به مضمون) و چه تلخ است این روزها و چه ناگوار است جفایی که سال ها پس از آن دوران درخشان در موطن پایه گذار جریان اصلاحات بر ما منتقدان می رود!!! تاریخ همه چیز را به خاطر می سپرد؛ تهمت ها را ، تهمت زنندگان را و ما متهمان را. درافتادن نورچشمی های حضرتعالی که منتسب به خاندانی جلیل القدرید ، به این بازی کودکانه و عوامانه هم شاید از عجایب روزگار تلخ ماست. بازی دوسرباختی که جز سرشکستگی حاصلی برای بازیگرانش به دنبال نخواهد داشت. ادامه دارد...


شنبه ، ۳۰آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اردکان گویا]
[مشاهده در: www.ardakangooya.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن