تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز كليد همه خوبی هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815255257




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

امام رضا(ع) درباره قیام امام حسین(ع) چه فرمود؟


واضح آرشیو وب فارسی:امین نیوز: آیت الله حسن زاده آملی:امام رضا(ع) درباره قیام امام حسین(ع) چه فرمود؟ پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران: آن چه که در پی می آید جلسه ششم از سلسله جلسات درس هایی درباره امامت است که توسط آیت الله حسن حسن زاده آملی، احتمالا در دهه شصت شمسی و با حضور اقشار مختلف مردم برگزار شده است. در این جلسه حضرت علامه،با بیان خصوصیات عالم زمان و عالم امر بیان می دارند که امام به همه چیز این دو عالم آگاهی دارد و به هر چه که ما اراده می کنیم، آگاه است. از نظر معظم له، امام واسطه ی فیض الهی است و همه چیز را می­ داند و تصرف در ماده­ ی کائنات می­ کند و به دل­ های ما آگاهی دارد و در افق اعلایی است که دیروز و امروز برایش ندارد.در ادامه این جلسه حضرت علامه، به بیان تفسیر امام صادق(ع) از آیه ای از سوره کهف می پردازند. بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد و الثناء لعین الوجود، و الصلاه و السلام علی واقف مواقف الشهود، سیدنا ابی القاسم محمد، صاحب مقام المحمود، و علی آله امناء المعبود، ثم الصلاه و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین. انسان کامل صاحب زمان است امر، عالم اله است. امر، آن عالم عصر است. امر، آن اصل ازلی و ابدی است. امر، آن اصل محمدی است که هیچ گاه زایل و کهنه نمی­ شود و هیچ قرنی آن را از بین نمی­ برد. این حقیقتی است که دارای دو جنبه است. از آن جهت که در این نشئه است به بدن عنصری اش در میان ما با ما محشور است. ما غایبیم او را نمی بینیم. ما چشم نداریم که او را ببینیم. او امام حاضر است. او متصف به اسماء و صفات ربوبی است، صاحب زمان است. زمان مربوط به این شب و روز است. زمان مربوط به عالم ماده است. زمان مربوط به طلوع و غروب آفتاب و ماه و ستارگان است. امام، صاحب زمان است. زمان در دست اوست. در عوالم ماده، آن جایی که افول و غروب است، جایی که طلوع و غروب است، عالم زمان است. آن جا که حرکت است، آن جا که شب و روز است، عالم زمان است. آن جناب، انسان کامل صاحب زمان است. همان طور که از جنبه­ ی بشری خود، صاحب زمان است، همان طور، صاحب امر است. آن امری که “من کل امر” بر او نازل می­ شود. آن امری که عالم اله است. آن امری که: قل الروح من امر ربی. امام، صاحب آن عالم امر هم هست. از آن جهت که صاحب امر است، به همه جهان ها بستگی و ارتباط دارد. از آن جهت که صاحب امر است، با همه­ ی دل ها ارتباط دارد. آن که عقل اول است، آن که امر است، آن که مخلوق نخستین است. آن که: اول ما خلق الله العقل است. همانی است که اصل خاتم است، آن حقیقت را داراست. صاحب امر و زمان به هر چه اراده می کنیم، آگاه است آن امر، آن عقل، آن مخلوق نخستین، آن حقیقت خاتم، به تار و پود تمام موجودات ریشه دوانده است و این موجودات را،این تکثرها را، این اسامی و عناونین را که از این سوی مشاهده می­ کنید، همه موجی به آن حقیقت است و آن حقیقت به همه پیوسته است. نیت می­ کنید، آن انسان کامل آگاه است. عمل می­ کنید، آن انسان کامل آگاه است. آن چه را که اراده کردی بدان آگاه است. از شب و روز شما آگاه است. همان طور که یک صفحه کاغذ نوشته ای را در پیش چشمت داری و به آن نگاه می کنی و برای تو مشهود و معلوم است، جهان مانند صفحه­ ی کتابی، نوشته­ ای در دست انسان کامل است، به همه ارتباط دارد، به همه و جزئیات امور شما احاطه و آگاهی دارد، به همه­ ی احوال اطلاع دارد، هم صاحب امر است و هم صاحب زمان است. انسان کامل واسطه در فیض الهی است آنی که امر است، آن اصل حضرت خاتم انبیاء است. الآن این انسان کامل، که رئیس قافله و امام قافله است، این انسان کامل و امام، به معنی واسطه ی فیض الهی است. امام یعنی انسان کامل، امام یعنی همه چیز را می­ داند، امام یعنی تصرف در ماده­ ی کائنات می­ کند، امام یعنی به دل­ های ما آگاهی دارد، امام یعنی در افق اعلایی است که دیروز و امروز برایش ندارد، امام کسی که نور آفتاب را که می بینید، شعبه ای و شعله ای از نور وجود او می­ باشد. آن وجود و حقیقت او آن اصل است که آفتاب یک برقی و اخگری از آن حقیقت می باشد. چنین کسی امام و انسان کامل است. این چنین کسی همیشه تازه است. حکم آن و کتاب آن تازه است. کهنگی در آن راه ندارد. دیروز و امروز در اصل خاتم انبیاء پیش نمی­ آید. این مربوط به اموری است که محکوم به زمان است. این درخت است که حالا صد ساله و کهنه شده است. این انسان که از جنبه­ ی بشری و عنصریش چون پیرمرد شده نمی­ تواند راه برود. اما همین پیرمرد وقتی بیاید مطابق با عقل خود صحبت کند، می­ بینید که آن چه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند. می ­بینیم که هزار جوان نقشه می­ کشند و می اندیشند و تدبیرهایی پیش می آورند، جست و خیز هایی می کنند، چست و چابکی دارند، اما می­ بینید یک فکر پیر، تمام این نقشه­ ها را بر آب می­ برد. آن جان و روح جوان است. تفسیر امام صادق(ع) از اصحاب کهف به سوره­ ی مبارکه یکهف می­ رسیم. در مورد اصحاب کهف سلام الله علیهم، قرآن برای ما بیان می­ کند، إِذْ أَوَى الْفِتْیَهُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا(کهف/۱۰): آن گاه که جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتى بخش و کار ما را براى ما به سامان رسان. در کافی از جناب امام صادق(ع) روایت است که آقا فرمود قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) لِرَجُلٍ مَا الْفَتَى عِنْدَکُمْ؟ _فتیه یعنی جوانمردان و جمع فتی است._ فقال له الشاب. شخص پاسخ داد مراد همین جوانان و جوانمردان است. همین جوان که می­ گویید. کم سن. کسی که جوان است و پیر نشده است،فقال: لا، الفتی المؤمن. امام صادق (ع) فرمودند که نه! فتی به معنی جوانمرد، مؤمن است. مؤمن با الله، دل و روحش روشن و نورانی است. همانطور که به حسب جنبه­ ی ظاهری می­ بینید که جوان نیروی جسمانی دارد، همان طور که درخت از جهت طراوت و میوه و شکوفه اش، نیرو دارد همان طور که در حیوان جوان، در انسان جوان و درخت جوان، آثار جسمانی را بیشتر مشاهده می­ کنیم، وقتی که به عالم باطن، به ماورای طبیعت و عالم جان برسیم، می­ بینید که روح مؤمن بانشاط است و طراوت دارد. ایمان تصدیق نمودن به معارف حقه است عرض کردم که ایمان علم و تصور و تصدیق است. ایمان تصور نمودن معارف حقه است. ایمان تصدیق نمودن به آن معارف حقه است. ایمان، اعتقاد است. اعتقاد علم است، معرفت، کمال است. این ها جان می شوند. ما داریم خودمان را می­ سازیم. معارف حقه جان سازند. دانش­ های ما انسان سازند. ما شب و روز خودمان را می­ سازیم. آن که ما هستیم چگونه باشیم؟ آن که انسان است کیست؟ آن که انسانیت است، چیست؟ افکار ما، آرای ما، علوم، محافل و مجالس ما، عبادات ما، نیات ما همه دارند ما را می­ سازند. یعنی داریم خودمان را می­ سازیم. ببینید که شب و روز خودتان را چطور می­ سازید؟ ایمان انسان ساز است. انسان را عرض می­ کند، نه انسان نما، نه اندام. عرض می کنم که ایمان، انسان ساز است. توجه به حق، انسان ساز است. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ آن ایمان و عمل صالح، انسان ساز است.آن حق و آن صبر انسان ساز است. امام صادق در جواب فرد فرمودند: لا،الفتی المؤمن. ان اصحاب الکهف کان شیوخا. آقا فرمود، مطابق با این روایت در کافی که جناب ثقه الاسلام، کلینی، اعلی الله مقامه الشریف، نقل فرمودند که اصحاب کهف پیرمرد بودند و چون مؤمن بودند و ایمان داشتند، خداوند به جهت ایمان داشتن آن ها، فرمود که جوانانی بودند:فسماهم الله فتیه بایمانهم. در قرآن مجید و سوره کهف که زمانی که بیان می­ کند که آن ها به شهر خود رفتند، اجمالا با هم صحبت می­ کنند که:وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا،إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا(کهف ۱۹ و ۲۰):هیچ کس را از [حال] شما آگاه نگرداند،چرا که اگر آنان بر شما دست یابند سنگسارتان مى کنند یا شما را به کیش خود بازمى گردانند و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهید دید. فرمود کاری کنید که این مردم کافر، خون خوار، بی­ خبر، این مردمی که دنیا آن ها را شکار کرده، مبادا خون شما را بریزند و به شما آگاهی پیدا کنند. این مردم کافر برای مقام مجازی چند صباحی این جاییشان، حاضرند که انسان­ ها را، مثل کلوخ زیرپای خود له کنند تا به آرزو و شهوت نفسانی خود برسند. تا مقام مجازی خود را حفظ کنند. همه­ را فدای همین آرزوی غلط خود می­ کنند؛ انسان­ ها کشته شدند، کشته شد، خون ها ریخته شدند، ریخته شد.افرادی که سالیان دراز خون دل خوردند نباید این ها را به حساب عدد گفت یک نفر: از شمار دو چشم یک تن کم، وز شمار خرد هزارن بیش. یک کسی که ۵۰ سال خون دل خورده، رنج و غربت دیده است تا بارور شده، تا در رشته هایی تحصیل کرده، به زبان اهل علم آگاهی پیدا کرده این را که نباید گفت یک تن! سخن امام رضا(ع) درباره نهضت امام حسین(ع) جناب امام هشتم، در محرمی، وقتی که ریان بن شبیب یکی از آشنایان به حضورشان آمد، آقا را غمگین و محزون دید. عرض می­ کند آقا شما را چه شده است؟ امام فرمود محرم آمده است. پس از آن راجع به نهضت و قیام آقا اباعبدالله حسین و سربازان او که سخن به میان آورد، فرمود: جوانانی را از ما کشتند که هر یک در خوبی نظیر نداشتند. افرادی که اباعبدالله در مورد یکی از آ نها بگوید: کان اشبه الناس بالنبی خلقا و خلقا و منطقا. کسی که منطق، گفتار و برهان وخوی او شبیه ­ترین مردم به پیغمبر تو باشد، پیداست که:آن کس که زکوی آشنایی است/داند که متاع ما کجایی است اما عبیدالله برای رسیدن به آرزو و نگهداری مقام مجازی ظاهریش دست به آن اقدامات زد. آن یزید همین طور، اباسفیان، ابوجهل، ابولهب، زن ابولهب نیز همان طور: تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ. هر دو دستان ابو لهب بریده باد. این دیگر نفرین الهی است. ریشه ­ی ابولهب کنده باد. تار و پود ابو لهب از بین رفته باد. وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ آن ابولهب و زنش تار و پودشان از بین برود. مسلمانان مکه و مردمی که چشم از زندگی خودشان پوشیدند و دیدند که در مکه جایشان نمی­ شود چشم از مکه پوشیدند و مسافرت­ ها کردند. مهاجرت­ ها کردند: ان ارضی واسعه آن ها مردمی بودند که دین خدا را حفظ کردند. تو چه کاره هستی؟ آن ها مردمی بودند که دین خدا را حفظ کردند، دیدند که از دست کافران قریش نمی­ توانند زندگی کنند، برای چند صباح زندگی این جا، چرا خودشان را در مخمصه قرار دهند؟ چرا نروند به جایی که به فکر سعادت ابدی خود باشند؟ اجمالا این بزرگان، اصحاب کهف، این جوانان، این پیرها، گفتند:وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا،إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا(کهف ۱۹ و ۲۰) اگر این مردم، این پلنگ­ های مسلح بر شما دست یابند، این گرگ­ های درنده، این مردم خون خوار، سنگسارتان می­ کنند، یا این که به ملت و آرای آن ها برگردید و یا هر چه آن ها گفتند باید بروید و قبول کنید و سر تسلیم فرود آورید. یا باید دنبال غلط آن ها بروید یا این که اگر نروید، سنگسارتان می­ کنند. می فرماید اگر به سوی ملت آن ها برگردید، هرگز رستگار نخواهید شوید. به فکر خودتان باشید مگر می شود آدم دنبال مردم باطل، دنبال هرزگی­ ها، دنبال ولگردی برود، هر غلطی را مرتکب شود و اسم آن را تمدن بگذارد؟ آیا این ها کمال، تمدن، پیشرفت و ترقی است؟بنده خدا! تو راست می گویی من دروغ می گویم! این ها ترقی است؟ این ها تکامل است؟ به کلی انسان خودش را مفت از دست بدهد، هیچ نداند چه کاره است، خودش و زن و بچه اش، هر چه می­ خواهند بخورند، بپوشند و هر جایی بنشیند؟ آیا این تکامل است؟ هر کاری بکنید اسم آن ورزش است؟ چقدر ورزش می­ خواهید؟ چقدر تن­ پروری و رشد جسمانی می­ خواهی؟ پیر شده است خوب است؟ خرس و پلنگ شده است، خوب است؟ نباید انسان شود؟ نباید به فکر سعادت ابدیش بوده باشد؟ حالا این حرف های من غلط است و تو راست می­ گویی؟ بنده خدا به فکر خود باش.ببین چه کاره ای، خدا رحمتت کند.وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا هیچ گاه رستگار نمی­ شوید اگر به آیین ومذهب آن ها برگردید. مگر تو آیین و مذهب نداری؟ مگر ملت نداری؟ مگر هرمیمونی پیدا شده و هرجور رقصیده و هر طور قدم برداشته، توی مسلمان باید بروی و به تقلید از آن قدم برداری؟ تو مگر کتاب و سنت و عقل نداری؟ برای تو برنامه نیست؟ می گوید این طور که آن ها راه گرفته اند و پیش می روند درست است و ما هم باید انجام دهیم و تقدیر بنماییم؟باید پرسید که کارشان و ثمر و نتیجه آن چیست؟ آخر کار باید غرضی داشته باشد. چه چیزی عایدشان می شود؟ از این ولگردی ­ها، از این کارهای احمقانه، هرزگری­ ها، اتلاف عمر چه ثمر آن ها می­ شود؟ حیواناتی به جان یکدیگر افتاده اند، این می پرد به او، نتیجه چه شده است؟ انسان با این عظمت به دنبال لهو و لعب برود؟ قرآن می­ گوید دنبال لهب و لعب نروید. قرآن کهنه شده است؟ قرآن دیروزی است و به کارتان نمی­ آید و این ها به کار شما می­ آیند و راست و درست هستند؟ به ملت آن ها برگردید،به دنبال این اراذل و اوباش بروید، آن چه را که آن ها گفتند، شما به تقلید از آن ها پیاده کنید، به مسیر آن ها راه بروید و به رنگ آن ها در بیایید، هیچ گاه رستگار نمی­ شوید. داستان مرحوم شاکر . آیه ای از سوره کهف از شاکر هم نامی ببرم. خدا رخمتش کند: شاکر من، بنده­ ای آگاه بود/ همچو نام خود حبیب الله بود. نامه ­ای در زمانی که داشت قرآن را از بر می­ کرد، برای من نوشت.خیلی از قرآن را هم از بر کرد.خدا رحمتش کند. پیش من آمد و گفت آقا! این وقت سحر عجب مزه و برکتی دارد! من مدتی است که زود می­ خوابم و زود بیدار می­ شوم و وقت سحر قرآن حفظ می­ کنم و چند بار به من گفت که تا چه جایی حفظ کردم.چقدر نشاط داشت و باصفا بود. زمانی به او نصیحت کردم. در نزدیکی مسجد، وسط تابستان بود، دیدم که رنگ در چهره ­ی او نیست، چهره و صورت جسمانی، بسیار گرفته و خشکیده و خسته بود. مانند آدمی که مدت درازی نخوابیده است.چهره ای خسته و کوفته در آن روز در دل تابستان در خیابان از ایشان دیدم. بعد از سلام و علیک گفتم که چرا این گونه ای؟ پیداست که لب ها خشک و تشنه و چهره خسته است.پیچ و تاب خورد و بالاخره گفت که روزه هستم، گفتم این قدر به مزاج خود آزار و زحمت ندهید. به من گفت آقا! این نفس خیلی سرکشی کرد و من می­ خواهم جبران و تلافی کنم. حال و عالمی داشت. زمانی که نامه را برای من آورد، چند شعر است که مربوط به زمانی است که مشغول به حفظ سوره­ ی کهف بود. خداوند روزی کند آدم به قرآن و دعا و سحر و حقیقت نزدیک شود. گفت زمانی که به سوره­ ی کهف رسیدم، به آیه رسیدم: إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا خواب رفتم. در عالم خواب، مردمی را دیدم به هیأت­ هایی که بسیار چهره ­ های جالب و گیرا. در مقابل آن ها قرار گرفتم و در عالم خواب به من القاء می­ شود که اینان اصحاب کهف هستند. از ایشان سوال کردم( چه سؤال خوشی پرسیده) که شما فرمودید:وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا،إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ اگر مردم این دنیا بر شما دست بیابند، شما را سنگسار می­ کنند و یا این که به ملت آن ها برگردید، اگر بر شما دست یافتند یا باید سنگسار می­ کردند و یا باید به ملت آن ها برمی­ گشتید؟ گفتند بله. در عالم خواب از آن ها پرسیدم، اگر امر دائر می­ شد بین این دو که به شما می­ گفتند یا شما را سنگسار کنیم و یا به ملت و آئین ما برگردید، شما کدام یک از این ها را انتخاب می­ کنید؟ بعد دیدم مرحوم شاکر، با صورتی خیلی برافروخته، از این که در آن شب چه شکاری کرده و با چه حالی نزد ما آمده گفت: آقا این ها در جواب به من گفتند البته سنگسار را قبول می­ کردیم. اگر امر دایر شود به این که رجم را قبول کنیم یا به ملتشان برگردیم البته رجم و سنگسار را قبول می کردیم.برویم کفر را بپذیریم؟ مرحوم شاکر،بعد خواب را به نظم درآورده که بسیار نظم شیرینی است. انسان هرچه بیشتر به حقیقت محمدیه نزدیک تر شود، انسان تر می شود غرض وقتی که به سوی ملت خود برگردند، هرگز روی فلاح را نخواهند دید. به عرض رساندیم که همان طور که جنبه­ ی جسمانی طراوت و تازگی و نشاط دارد، از طرف دیگر جنبه­ ی روحانی و ملکوتی، ایمان، صفا و نور و نشاط می­ آورد. امام صادق(ع) با آن که اصحاب کهف شیوخ بودند، به آن ها جوان گفتند. این از جنبه­ ی ملکوتی و قدرت آن ها، ارتباط آن ها به حقیقت عالم و حقیقت محمدیه است که انسان هر چه به او نزدیک تر شود، انسان­ تر است. و آن که انسان کامل است و از انسانیت پر است که دیگر فوق آن تصوری نیست، جناب خاتم است و جانشینان او مانند خاتم هستند. انسان کامل در حال حاضر حضرت بقیه الله هستند. می­ بینیم که همه­ ی این تعبیرها حساب دارند. بقیه الله، قرآن ناطق، این ها همه حساب کرده است. بعضی از این ها از زبان معصوم به ما رسیده است. عالم خلق و عالم امر مثلا درباره ­ی حضرت فاطمه زهرا(س)، صدیقه ی کبری، درمورد آن آمده است: بقیه النبوه. خیلی حرف است. جناب امام زمان بقیه الله. جناب امام زمان، صاحب زمان است، همان طور که صاحب زمان است، صاحب امر نیز هست. جهان منقسم است به دو قسم، یک قسم خلق است و قسم دیگر امر است. در عالم خلق، آمد و شد، شب و روز و طلوع و عروب است. در عالم امر خیر! این افعالی که در عالم خلق است در عالم امر بدین نحوه نیست. آن کسی که از جنبه ­ی خلقت بشری صاحب زمان است اما از جهت جنبه­ ی بشری، صاحب امر و صاحب الزمان است. یعنی رئیس قافله، امیر کاروان است. یعنی تمام مردم و همه ملل و مذاهب در این نشئه، در زمین و آسمان­ ها در عالم خلق، همه رعیت او هستند و در زیر سایه­ ی او به سر می­ برند، او امیر همه است. سحن سید علی همدانی درباره جهاد اکبر مرحوم امیر سید علی همدانی اعلی الله مقامه الشریف، که یکی از بزرگان و زعمای علمای ما است، در مورد آن حدیثی از رسول الله وقتی که لشکری را به سوی جهاد فرستاد سخن نیکویی دارد. وقتی از جهاد برگشتند و آمدند گفت خوش به حال کسانی که از جهاد اصغر برگشتند و جهاد اکبر برای آن ها مانده است. پرسیدند که یا رسول الله جهاد اکبر کدام است؟ ما جهاد بزرگتر در پیش داریم؟ فرمود جهاد با نفس است، مرحوم سید علی همدانی فرمود که همان طور که در جهاد اصغر، یعنی جنگ با دشمن باید امیر لشکری بوده باشد، پیشوایی بوده باشد که به فنون جنگ آشنایی داشته باشد و از دیگر مردم برتر باشد، شجاعت و تدبیر او بیشتر باشد، این جهاد اصغر که رهبری لایق و شایسته می­ خواهد، می­ آییم در جهاد اکبر که جهاد نفس و رسیدن به کمال است در آن جهاد اکبر چگونه امیری می باید؟ کار امیر ظاهری نیست. جهاد اکبر امیری می­ خواهد که انسان کامل و ولی الله الاعظم بوده باشد. که پیشوای قافله ­ی انسانی، آن چنان امیری است که از همه داناتر و آشناتر به حقیقت عالم و به رموز آن از همه واقف تر است. امیر مردمی که جهاد اکبر می­ کنند این است و امیر مردمی که جهاد اصغر می­ کنند آن است. از حضرت امام زین العابدین (ع) در شام سوال می­ شود که آقا! چگونه حال به سر می­ برید و آقا در جواب سخنی به این مضمون فرمودند که مردم زمان فرعون، در دست فرعون چگونه به سر می­ بردند؟ فرمود بزرگان ما را کشته­ اند. جوانان ما را کشته اند، اموال ما را بردند و به اسارت آوردند، این فرعون زمان ما با ما چنین می­ کند. و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا، صلواتک علیه و اله، و غیبه ولینا، و کثره عدونا، و قله عددنا و شده الفتن بنا، و تظاهر الزمان علینا، فصل علی محمد و اله و اعنا علی ذلک بفتح منک تعجله و بضر تکشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره، و رحمه منک تجللناها و عافیه منک تلبسناها، برحمتک یا ارحم الراحمین. ادامه دارد..


یکشنبه ، ۲۴آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: امین نیوز]
[مشاهده در: www.aminnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن