تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815649385




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دست نويسنده ‌قصه‌هاي عاشقانه به خون آلوده شد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دست نويسنده ‌قصه‌هاي عاشقانه به خون آلوده شد
«دلم گرفته. ‌اي‌كاش چاقو همراه نداشتم.» اين آخرين حرف نويسنده رمان‌هاي عاشقانه‌ است كه در يك درگيري شبانه مرتكب قتل شد.


به گزارش خبرنگار ما، ساعت 21 و 45 دقيقه شامگاه جمعه، 22 آبان ماه قاضي حسين پور، بازپرس ويژه قتل پايتخت با تماس مأموران كلانتري 125 يوسف آباد، از قتل مردي در فضاي سبز ورودي بزرگراه حكيم به خيابان شيخ بهايي معروف به پارك سگ‌ها با‌خبر شد. لحظاتي بعد بازپرس به همراه كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي در محل حادثه حاضر شد. جسد متعلق به مردي 28 ساله بود كه زير آلاچيق با اصابت چاقو به قلبش كشته شده بود.
‌در محل حادثه سه زن كنار جسد گريه مي‌كردند. اين زنان همسر، مادرزن و يكي از دوستان خانوادگي مقتول بودند. در بررسي‌هاي بيشتر مشخص شد محل حادثه پارك كم رفت و آمدي است كه بعضي از افراد سگ‌هايشان را براي هواخوري به اين پارك مي‌آورند.

   آنچه دوست مقتول گفت
يكي از دوستان مقتول در محل حادثه به بازپرس گفت: من همراه يكي از دوستانم خانه كمال – مقتول- بودم. تصميم گرفتيم براي تفريح به اين پارك بياييم. با خودرو كمال چند ساعتي در خيابان‌ها دور زديم تا اينكه نزديك اين پارك رسيديم. كمال خودرو را كنار پارك نگه داشت تا براي دستشويي به داخل پارك برود.
 دقايقي نگذشته بود كه صداي كمال را از داخل پارك شنيدم. من و دوستم به داخل پارك آمديم و ديديم كه سه پسر جوان با او درگير هستند. ما ميانجيگري كرديم و به درگيري پايان داديم، اما يكي از آنها كه پيراهن قرمزي به تن داشت با چاقو ضربه‌اي به كمال زد و از محل گريخت. من دو پسر جوان را گرفتم و دوستم قاتل فراري را تعقيب كرد، اما نتوانست او را دستگير كند. وي در پايان گفت: اين طور كه من فهميدم پارك دستشويي ندارد و دوستم قصد داشته پشت درخت‌ها دستشويي كند كه اين درگيري رخ داده است.

  ماجرا از زبان دوستان قاتل فراري
يكي از دوستان قاتل گفت: قاتل دايي من است كه پس از حادثه از ترس گريخت. چند روز قبل دايي‌ام از شهرستان براي انجام كاري به تهران آمد. امروز عصر همراه او و يكي از دوستانم با موتورسيكلتم به پارك آمديم تا اينكه لحظاتي قبل سه مرد جوان وارد پارك شدند. وقتي به ما نزديك شدند، مقتول با دست به پشت سر من زد و خواست از پارك بيرون برويم كه دايي‌ام با او درگير شد. وقتي درگيري آنها بالا گرفت، سه مرد جوان با كمربند دايي‌ام را كتك زدند و ما از ترس وارد درگيري نشديم كه دايي‌ام با چاقو مقتول را زخمي كرد و از محل گريخت. وي ادامه داد: مقتول روي زمين افتاد و من با دستم جلوي خونريزي او را گرفتم و بلافاصله دوستم به خانواده‌اش كه داخل خودرو بودند، خبر داد تا او را به بيمارستان برسانيم، اما سرانجام او داخل پارك فوت شد.

  قاتل پس از يك ساعت فرار‌ خودش را تسليم پليس كرد
پس از انتقال جسد به پزشكي قانوني بود كه قاتل فراري خودش را تسليم پليس كرد. او صبح ديروز در شعبه پنجم دادسراي جنايي مقابل قاضي حسين پور به قتل اعتراف كرد . متهم براي ادامه تحقيقات در اختيار كارآگاهان جنايي پليس آگاهي قرار گرفت.  خواهر متهم كه در شعبه حضور داشت، گفت: برادرم پسر بي‌آزاري بود. او مهمان من بود و قرار بود به زودي به شهرستان برود. شب گذشته مادرم به من گفت كه مراقب او باشم اما ساعت 10 شب سراسيمه به خانه‌ام آمد. حال خوبي نداشت و گريه مي‌كرد. همان لحظه فهميدم كه اتفاق بدي رخ داده است تا اينكه گفت ناخواسته مرد جواني را در درگيري به قتل رسانده است. لحظاتي بعد، از من خداحافظي كرد. فكركردم قصد دارد به شهرستان فرار كند، اما گفت كه به كلانتري مي‌رود تا خودش را معرفي كند. 

گفت‌وگو با متهم
 چند سال داري؟
30 سال‌‌
تهراني هستي؟
نه اهل يكي از شهرهاي استان خوزستان هستم.
چه شد به تهران آمدي؟
خانه خواهرم در تهران است، هر چند وقت يكبار به تهران رفت و آمد دارم. از طرفي هم من مدتي قبل در تهران كار مي‌كردم تا اينكه بيكار شدم و به شهرستان رفتم. چند روز قبل تصميم گرفتم براي گرفتن حقوق باقي مانده ام به تهران بيايم كه اين اتفاق افتاد.
در تهران چكار مي‌كردي؟
من نگهبان يك شركت بزرگ بودم.
حقوقت را گرفتي؟
پس از اينكه حقوقم را گرفتم به خانه خواهرم رفتم و قرار بود چند شبي مهمان آنها باشم و پس از اينكه دندان‌هايم را درمان كردم به خانه‌مان برگردم.
در شهرستان به چه كاري مشغول هستي؟
من در شهرستان مغازه لوازم التحرير دارم و نويسنده هم هستم.
چي مي‌نويسي؟
داستان و رمان‌هاي عاشقانه مي‌نويسم و براي يكي از مجلات شهرستان هم مطلب مي‌نويسم.
عاشق هم بودي؟
بله، اما هرگز به عشقم نرسيدم. بعد از آن بود كه داستان‌هاي عاشقانه مي‌نوشتم.
درباره شب حادثه بگو؟
من مهمان خواهرم بودم كه پسر خواهرم و دوستش از من خواستند با موتور‌سيكلت به داخل خيابان برويم. چند ساعتي در خيابان‌ها دور زديم تا اينكه به پارك گفت‌وگو رفتيم. ساعتي آنجا بوديم تا اينكه پسر خواهرم گفت به پارك خلوتي برويم و آنجا تفريح كنيم. ساعت 21 بود كه وارد پارك شديم. نيم ساعت بعد سه مرد جوان با حالت مست وارد پارك شدند. ما داخل آلاچيقي نشسته بوديم كه يكي از آنها با پسر خواهرم درگير شد. پس از اين من به هواخواهي پسر خواهرم با او درگير شدم. آنها سه نفري مرا با كمر‌بند كتك زدند كه من با چاقو يكي از آنها را زخمي كردم.
دوست مقتول گفته بود كه آنها در درگيري شركت نداشته‌اند؟
آنها به بهانه ميانجيگري مرا گرفته بودند تا مقتول مرا كتك بزند به خاطر همين عصباني شدم و نفهميدم كه چطور او را به قتل رساندم.
چاقو را از كجا آوردي؟
وقتي به تهران آمدم از ترس زورگيران هميشه چاقوي كوچكي با خود همراه داشتم و آن روز هم داخل جيبم بود.
چرا  فرار كردي؟
من تا حالا كسي را با چاقو نزده بودم. وقتي خون را ديدم ناخودآگاه ترسيدم و فرار كردم.
چه شد كه خودت را معرفي كردي؟
ابتدا خواستم به شهرستان فرار كنم، اما عذاب وجدان رهايم نكرد و ساعتي بعد به كلانتري رفتم و خودم را معرفي كردم.
حرف آخر؟
من هنوز هم احساس مي‌كنم خواب هستم چون باورم نمي‌شود كه يك نفر را كشته‌ام. حالا نمي‌دانم چگونه اين خبر را به پدر و مادرم بدهم. اگر پدرم بفهمد سكته مي‌كند. يك لحظه عصبانيت زندگي‌ام را تباه كرد.
چرا گريه مي‌كني؟
نمي دانم. دلم گرفته،  ‌اي كاش چاقو همراه نداشتم.




منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن