واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آدمکش خلاصه داستان دکتر مازيار مافي (بهرام رادان) روان پزشکي است که براي روان کاوي مجرمان با پزشکي قانوني همکاري مي کند. حميد زاهدي (حامد بهداد)، دوست قديمي مازيار، نزد او مي آيد و از او مي خواهد که به رؤيا ملک زاده (مهتاب کرامتي) کمک کند. رؤيا به جرم قتل برادر همسرش، مهدي عظيمي (هادي مهدي کيا) دستگير شده و حميد که عاشق رؤياست، از مازيار مي خواهد که ثابت کند رؤيا مشکلات روحي و رواني داشته که با تکيه بر آن بتواند او را از اين اتهام برهاند. مازيار، رؤيا را روان کاوي مي کند. رؤيا ادعا مي کند مهدي عظيمي قصد تعرض به او را داشته و پس از افتادن عظيمي در استخر جسد او را به خرابه اي کشانده و آن را آتش زده است. مازيار در گفت و گو با رؤيا به اين نتيجه مي رسد که او بخشي از صحنه قتل را پيش تر در رؤياها و کابوس هاي خود مي ديده و شايد رؤيا مرتکب اين قتل نشده باشد. مازيار با کمک حميد به ويلاي مکان قتل مي رود و از آن جا عکس مي گيرد. حميد آدرس ندا (شهرزاد کامل زاده) را به مازيار مي دهد؛ برادرزاده عظيمي مقتول که همواره بر اين باور بوده که رؤيا به خاطر پول پدرش زن او شده است. در حالي که مازيار مي کوشد فرضيه بي گناهي رؤيا را ثابت کند و از سرهنگ محمدي (قطب الدين صادقي)، بازپرس پرونده، درخواست يک جلسه ديگر براي روان کاوي دارد، سرهنگ محمدي به آگاهي مازيار مي رساند که رؤيا به قتل دو نفر ديگر نيز اعتراف کرده است؛ يکي از آن ها سعيد سرمدي (فرامرز روشنايي) است که عاشق رؤيا بوده و رؤيا ادعا مي کند هفت سال پيش او را به قتل رسانده است و ديگري پدر رؤيا بوده که در زمان کودکي رؤيا ناخواسته سبب مرگ مادر رؤيا شده است. با اين وجود جلسه روان کاوي رؤيا با حضور استاد مازيار، دکتر مهرابي (افسانه بايگان) و دستيار او، نگار (ليلا اوتادي)، در آسايشگاه ويژه بيماران دکتر مهرابي برگزار مي شود. قرار مي شود رؤيا چند روزي را هم در آن جا بستري شود. رؤيا نزد مازيار ادعا مي کند که تا آن اندازه قدرت دارد که نفر چهارمي را هم که در ذهن دارد، از داخل زندان به قتل برساند. مازيار با مرور عکس هايي که از ويلا گرفته، متوجه حضور فردي (علي اصغر طبسي) در پشت پنجره مي شودو همين انگيزه اي مي شود که با همکاري نگار، رؤيا را فراري دهد که ببيند رؤيا نزد چه کسي مي رود. اما رؤيا از دست مازيار و نگار فرار مي کند؛ ولي پس از يک شبانه روز نزد مازيار پناه مي آورد و مازيار نيز با وجود مخالفت هاي نگار، رؤيا را نزد خود نگه مي دارد. مازيار که از طريق حميد متوجه شده زمين هايي از پدر و عموي ندا به ندا مي رسد که رؤيا نيز در آن ها سهم خواهد داشت، با ندا قراري در کافي شاپ مي گذارد که نامزد ندا، سر مي رسد و مازيار را تهديد مي کند. از سويي رؤيا نزد مازيار اعتراف مي کند که سعيد سرمدي را پس از به قتل رساندنش ديده است. هم زمان حميد نيز ادعا مي کند که از سوي عده اي تهديد شده و اين در حالي است که مهاجمي به خانه مازيار مي آيد و او را با ضربه چاقويي زخمي مي کند. رؤيا که با صحنه سازي دکتر مهرابي گمان مي کند آن ها از دست او خسته شده اند و قصد تحويلش را به پليس دارند، حاضر مي شود که به مازيار بگويد نفر چهارم کيست. مازيار که به طور اتفاقي مرد پشت پنجره را در دفتر حميد مي بيند، تصميم مي گيرد به سراغ حميد برود که بر سر زمين ها با حميد و ندا روبه رو مي شود. حميد اعتراف مي کند که درحقيقت تمام اين بازي ها يک صحنه سازي از سوي خود او، ندا و مهدي عظيمي بوده که بتوانند زمين هاي مربوط به همسر پيشين رؤيا (برادر مهدي عظيمي/ پدر ندا) را از چنگ رؤيا درآورند. اين در حالي است که سرهنگ محمدي نيز اطلاع مي دهد که سعيد سرمدي به دست کارمندش کشته شده و جسد سوخته نيز به مهدي عظيمي تعلق ندارد. حميد و مهدي عظيمي دستگير مي شوند و مازيار به باغ کوچکش در دماوند مي رود؛ در حالي که رؤيا انتظار او را مي کشد. ژانر درام روان کاوانه / معمايي / جنايي درباره فيلمنامه نويس اثر محمدهادي کريمي: متولد 1351 تهران. او دانش آموخته رشته پزشکي است و تاکنون فيلمنامه هاي بسياري را نوشته که به ترتيب زير هستند: ساغر (سيروس الوند / 1376)، سيب سرخ حوا (سعيد اسدي / 1377)، دختران انتظار (رحمان رضايي / 1378)، شهرت (ايرج قادري / 1378) مارال (مهدي صباغ زاده / 1379) رخساره (امير قويدل / 1380)، اُتانازي (رحمان رضايي / 1380)، چشمان سياه (ايرج قادري / 1381)، شمعي در باد (پوران درخشنده / 1382)، الهه زيگورات (رحمان رضايي / 1382)، رستگاري در هشت و بيست دقيقه (سيروس الوند / 1383)، انعکاس (رضا کريمي / 1386). کريمي چند سالي است که به کار فيلم سازي نيز مشغول شده و سه فيلم غير منتظره (1385)، امشب شب مهتابه (1385)، و برف روي شيرواني داغ (1389) را ساخته که فيلمنامه هاي اين آثار را هم خودش نوشته است. رضا کريمي: او تاکنون فيلم هاي عشق + 2 (1377)، هزاران زن مثل من (1378)، تب (1382)، و انعکاس (1386) را ساخته و کارگرداني مجموعه موفق فاکتور 8 (1387) را نيز در کارنامه دارد. خوبي هاي فيلمنامه خط داستاني آدمکش طبق الگوها و قاعده هاي کلاسيک طراحي شده و پيش مي رود. سکانس افتتاحيه و در ادامه ورود حميد به داستان و درگير شدن مازيار با پرونده رؤيا به عنوان خميرمايه هاي روايي در فاصله گره افکني تا نقطه عطف نخست نويد يک داستان جنايي پُر پيچ و خم و البته پُر کشش را به مخاطب مي دهد. حتي نويسنده در پرده دوم فيلمنامه به اين نکته دقت کرده که با ايجاد موقعيت هايي تازه، بحران هايي دراماتيک و جذاب را در مسير حرکت داستان پديد آورد و موقعيت قهرمان را به چالش بکشاند؛ اين را مي توان هم در ادعاي تازه رؤيا مبني بر انجام دو قتل ديگر و هم در سکانس فرار رؤيا از آسايشگاه در نيمه هاي پرده دوم جست و جو کرد که محرک هاي خوبي براي اوج و فرود بخشيدن به داستان به شمار مي آيند. داستانک هاي فيلمنامه نيز به افزايش جذابيت و پيچيده کردن معادلات داستاني آن و رساندن سطح فيلم به حداقل استانداردهاي تريلرهاي روان شناسانه و معمايي کمک کرده اند که از جمله آن ها مي توان به ماجراي ندا، علاقه نگار به مازيار، حضور مرد مرموز (علي اصغر طبسي) و کشمکش سرهنگ محمدي با مازيار اشاره کرد. کاستي هاي فيلمنامه بزرگ ترين افراد فيلمنامه آدمکش در نقطه اوج و پرده سوم آن است؛ يعني آن جايي که مخاطب انتظار دارد تمام گره ها و پرسش هايي که در داستان پديد آمده، به خوبي باز و پاسخ داده شوند که متأسفانه چنين رخ نمي دهد. نخستين دليلش هم تصادفي بودن گره گشايي داستان است. مازيار به شکلي اتفاقي مي بيند که مرد مرموز در دفتر حميد است و در ادامه باز به شکلي تصادفي با اتومُبيلش از کنار خودروي حميد مي گذرد و تازه حميد را هم با ندا مي بيند و زماني که حميد حقيقت را بازگو مي کند، ناگهان سرهنگ محمدي هم به مازيار اطلاع مي دهد که قاتل سعيد سرمدي که کارمندش بوده، پس از پنج سال ناگهان پيدا شده و تازه جسد سوخته هم به مهدي عظيمي تعلق ندارد! دليل ديگر حضور نچسب، مرموز و شک برانگيز حميد در دو پرده نخست فيلمنامه و کم بودن گزينه هاي پيش رو از ميان آدم هاي قصه است که حدس فرجام داستان را به کاري آسان براي مخاطب تبديل مي کند و همين سبب مي شود که غافل گيري مورد نظر نويسنده تأثيرگذار از کار درنيايد. به ويژه کار در اجرا نيز انتخاب حامد بهداد براي نقش حميد و تأکيد کارگردان بر واکنش هاي او اين گمان را درميانه هاي داستان به يقين تبديل مي کند که حميد در اين ماجرا نقشي مهم دارد. يکي ديگر از کمبودهاي فيلمنامه، درست جلوه نکردن عشق ميان مازيار و رؤياست که با وجود تمام پيچش هاي مناسب داستان، اجازه نمي دهد مخاطب درگير شخصيت هاي فيلم شود. انفعال سرهنگ محمدي و نيروهاي پليس در برابر احتمال پناه گرفتن رؤيا نزد مازيار و دير وارد عمل شدن آن ها (پليس خيلي دير حکم بازرسي خانه مازيار را مي گيرد) نيز از جمله ايرادهاي منطقي فيلمنامه به شمار مي آيد. شخصيت ها شخصيت پردازي آفت ديگر فيلمنامه آدمکش است. با اين که بيشتر شخصيت ها با خود داستاني دارند، اما فيلمنامه به هيچ يک از آن ها نزديک نشده و ما به عنوان مخاطب نمي توانيم با شخصيت هم ذات پنداري کنيم. همين سبب شده که شخصيت هاي فيلم خالي از روح و عمق به نظر برسند. به ويژه شخصيت اصلي که از ابتدا تا پايان تنها جست و جوگر است و با اين که رويدادها و ماجراهاي خوبي در پرده دوم فيلمنامه سر راهش قرار مي گيرند، اما او به دليل ناتواني در بروز واکنشي مناسب و پيش برنده، رشد شخصيتي چنداني را در پايان تجربه نمي کند و حتي گره گشايي به دست او رقم نمي خورد. بي روح بودن عشق مازيار نسبت به رؤيا نيز اجازه نمي دهد که قهرمان داستان از پيله انفعال خود بيرون بيايد و به يک شخصيت کامل تبديل شود. حضور برخي از شخصيت ها در داستان نيز، همانند دکتر مهرابي و به ويژه نگار که روشن نيست چرا در اين داستان حضور دارد، تحصيلي و بدون کارکرد به نظر مي رسد. ديالوگ ها گفت و گوهاي فيلم بد نوشته نشده اند؛ به ويژه در صحنه هاي رويارويي مازيار با سرهنگ محمدي و صحنه گره گشايي که ميان مازيار و حميد مي گذرد. اما بيش از همه مونولوگ هاي رؤيا خوب طراحي و نوشته شده اند که به خودي خود تصويري هستند. با اين وجود ديالوگ هايي هم در فيلم هست که در کمال بي سليقگي نوشته شده اند؛ همانند صحنه اي در آسايشگاه که رؤيا به مازيار مي گويد: «آدم خوب مثل تو کم پيدا مي شه ...!» که قرار است شيرفهم شويم که ميان دو شخصيت اصلي پيوندي عاطفي پديد آمده است. صحنه خوب فيلمنامه صحنه افتتاحيه فيلم که آن قاتل (سيامک صفري) اداي بيمارهاي اسکيزوفرن را در مي آورد و نيز نخستين رويارويي مازيار با رؤيا که هر دو براي درگير کردن مخاطب با داستان و مناسبات کاري و عاطفي شخصيت اصلي خوب از کار درآمده اند. صحنه ضعيف فيلمنامه مي توان تمام صحنه هايي را که ميان مازيار و نگار مي گذرند، نام برد؛ به اين دليل که منطق حضور نگار در داستان درنيامده است. صحنه خوب اجرا شده از فيلمنامه تمام صحنه هايي که ميان سرهنگ محمدي و مازيار مي گذرند، با تکيه بر تسلط درخشان قطب الدين صادقي بر نقش خود و ارائه يک تيپ سازي موفق (چيزي که بسياري از بازيگران سينماي ما از انجام آن ناتوانند)، فراتر از انتظار درآمده اند. آن صحنه گره گشايي نيز که بر سر زمين و ميان بهرام رادان و حامد بهداد مي گذرد، به دليل نقش آفريني خوب بهداد و تا اندازه اي رادان و نيز با تکيه بر ميزانسن هاي فکر شده رضا کريمي از صحنه هاي ممتاز فيلم به شمار مي آيد. نقش فيلمنامه در فروش فيلم آدمکش در روزگاري که عامه تماشاگران از يکه تازي فيلم هاي به اصطلاح کمدي بر پرده سينماها دل زده شده اند، دارد خوب مي فروشد که نقش ستارگان و نيز ساختار حرفه اي و محکم فيلم در آن بي تأثير نبوده است. بي شک اگر فيلمنامه مشکلاتش را با خودش حل مي کرد، اکنون با فيلمي درخشان در ژانري هميشه جذاب روبه رو بوديم که مي توانست تعداد بيشتري تماشاگر را جذب سالن هاي سينما کند. ديدگاه برخي از منتقدان و نويسندگان سينمايي درباره فيلم يا فيلمنامه محسن سيف: آدمکش بر مبناي پاره اي از دانسته هاي اثبات شده روان شناسي شکل گرفته، اما در هزار توي تبديل دريافت ها به يک قصه سينمايي به دست انداز مي افتد و روايتي مغشوش دارد. فيلمنامه نويس: محمدهادي کريمي (براساس طرحي از آزيتا موگويي)، بازنويسي: رضا کريمي، کارگردان: رضا کريمي، مدير فيلم برداري: محمود کلاري، مدير صدابرداري: بهروز معاونيان، طراح صحنه و لباس: ژيلا مهرجويي، طراح چهره پردازي: عاطفه رضوي، تدوين: هايده صفي ياري، موسيقي متن: آريا عظيمي نژاد، بازيگران: بهرام رادان، مهتاب کرامتي، حامد بهداد، ليلا اوتادي، شهرزاد کمال زاده، سيامک صفري و دکتر قطب الدين صادقي، تهيه کننده: محمد پوستي. منبع: نشريه فيلم نگار شماره 100
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]