تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):روزه‏دارى كه زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نكرده روزه‏اش به چه كارش خواهد آمد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835527003




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطراتی از طلایه‌داران سال‌های حماسه و خون «تیرخلاص یا نفوذ دشمن؟!» کدام قیمتی‌تر است؟/ از انتظار قاسم تا غیرت ابراهیم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خاطراتی از طلایه‌داران سال‌های حماسه و خون
«تیرخلاص یا نفوذ دشمن؟!» کدام قیمتی‌تر است؟/ از انتظار قاسم تا غیرت ابراهیم
به سیدابراهیم گفتم بهتر است تا صبح صبر کنیم، ابراهیم رو کرد به من و گفت: «به من تیر خلاصی بزن می‌ترسم با این اطلاعاتی که دارم به دست عراقی‌ها بیفتم»، به سید گفتم: «به‌خاطر پسرت سیدقاسم هم شده، تو باید به عقب برگردی».

خبرگزاری فارس: «تیرخلاص یا نفوذ دشمن؟!» کدام قیمتی‌تر است؟/ از انتظار قاسم تا غیرت ابراهیم



به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، پای صحبت‎های رزمندگان و خانواده‎های شهدا که می‌نشینی، خاطرات تلخ و شیرینی را بیان می‌کنند که می‎توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که چه از کودکی و چه در دوران رزمندگی با شهید مأنوس بودند، می‌توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند. خبرگزاری فارس در استان مازندران به‌عنوان یکی از رسانه‌های ارزشی و متعهد به آرمان‌های انقلاب اسلامی در سلسله گزارش‌هایی در حوزه دفاع مقدس و به ویژه تاریخ شفاهی جنگ احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده شهدا نشسته و آنها را بدون کم و کاست در اختیار اقشار مختلف جامعه قرار داده است که در ذیل بخش دیگری از این خاطرات از نظرتان می‌گذرد. * به‌نام نامی‌ پنج‌تن آل عبا قنبرعلی مصباح می‌گوید: در عملیات والفجر 10 در گردان عاشورا لشکر ویژه 25 کربلا بودم، فرمانده گردان «هادی بصیر» بود، در مسیر سه‌راه سیدصادق به یک ستون زرهی دشمن برخوردیم که با آرایش خاصی در حال حرکت به سمت ما بود. با وجود اینکه نیروهای ما مقاومت خوبی را انجام داده بودند ولی نتوانستند جلوی پیشروی تانک‌ها را بگیرند، در همین حین آقا‌هادی همه نیروها را فراخواند و با صدای بلند گفت: «گردان! گوش به فرمان من، به‌نام نامی پنج‌تن آل‌عبا، گردان! آتش.  

  بچه‌ها با هم شروع به شلیک کردند، یک تانک عراقی که جلوی ستون بود، منهدم شد و بچه‌ها تکبیر فرستادند، ستون زرهی دشمن متوقف شد و بچه‌ها مزد توسل به پنج‌تن آل‌عبا را الساعه گرفتند. * گمشده‌ها حسین علی‌پور ‏می‌گوید: قبل از اینکه گردان فاتحین راه‌اندازی شود، گردان ویژه شهدا مختص حضور طلبه‌ها و روحانیون رزمنده بود، بعد از اینکه گردان فاتحین تشکیل شد، گردان ویژه شهدا را به سردار شهید جعفر شیرسوار تحویل دادند. من در گردان ویژه شهدا قبل از تحویل به شهید شیرسوار، مسئولیت ستاد گردان را برعهده داشتم، فرمانده گردان ساعد نیکبخت بود و جانشینی‌اش را اسدالله جعفری به‌عهده داشت. در عملیات والفجر هشت من به اتفاق سیدابراهیم سخایی که مسئول پرسنلی گردان بود، به اطلاعات عملیات مأمور شدیم. یک شب، ساعت 9 برای شناسایی به منطقه کارخانه نمک رفتیم، سه گروه دونفره بودیم، هوا تاریک تاریک بود و به‌علت حجم زیاد آتش گُم شدیم، هر کار کردیم راه را پیدا کنیم نتوانستیم، وضعیت ابراهیم اصلاً خوب نبود، نمی‌توانستیم از جای‌مان تکان بخوریم، چون احتمال می‌رفت از وسط عراقی‌ها در بیاییم. به سیدابراهیم گفتم، بهتر است تا صبح صبر کنیم، ابراهیم رو کرد به من و گفت: «به من تیر خلاصی بزن می‌ترسم با این اطلاعاتی که دارم به دست عراقی‌ها بیفتم»؛ به سید گفتم: «به‌خاطر پسرت سیدقاسم هم شده، تو باید به عقب برگردی».  

  سیدقاسم تازه به دنیا آمده بود؛ تا طلوع آفتاب هر کار کردیم راه را پیدا کنیم نتوانستیم، البته یک مرتبه بعد از خواندن «وجعلنا» قرار گذاشتیم، اگر این راه به‌سمت عراقی‌ها می‌رود، منور روشن نشود ولی منور روشن شد و ما متوقف شدیم، وقتی آفتاب تیغ زد، چاله خمپاره‌ای را پیدا کردیم و داخلش مخفی شدیم. هر چه که به وسط روز می‌رسیدیم، هوا گرم و گرم‌تر می‌شد و تشنگی بر خستگی‌مان می‌افزود، ساعت 10 صبح به‌یاد حرفی از سردار مرتضی قربانی فرمانده وقت لشکر ویژه 25 کربلا افتادم، که این وقت صبح عراقی‌ها به‌علت تابش نور خورشید دیدشان نسبت به ما کم می‌شود یا اکثراً خوابیده‌اند. به سید گفتم: «الان وقتش است، هم‌دیگر را تأمین بدهیم و به‌سمت نیروهای خودی برویم»؛ همین کار را هم کردیم و به شکر خدا عراقی‌ها ما را ندیدند و ما به کمین نیروهای خودی رسیدیم، ابتدا بچه‌ها خیال کردند عراقی هستیم و به‌ سمت‌ ما شلیک می‌کردند ولی از راه دور مرا که همیشه سرم را با ماشین می‌تراشیدم، شناختند. وقتی به خاکریز رسیدیم ساعت 10 صبح بود، ابراهیم از حال رفته بود و من هم برایم نایی نمانده بود، نخستین کسانی که بالای سرمان آمدند، سردار صحرایی و قربانی بودند، من هم اطلاعاتی را که لازم بود به آنها بدهیم، تحویل‌شان دادم و نقشه را با شناختی که از منطقه پیدا کرده بودیم، دوباره کشیدیم. * عمل به وصیت شهید نقی نیکبخت می‌گوید: بعد از شهادت تقی، من با همسرش مرحوم اشرف‌السادات جعفری ازدواج کردم، این ازدواج باعث شد که خانواده از رفتنم به جبهه ممانعت کنند، طوری شده بود که تنها دعایم رفتن به جبهه بود، یک روز دل به دریا زدم و بدون اجازه خانواده عزم سفر کردم، لباس شهید تقی را گرفتم و دوربین عکاسی او را هم به دور از چشم خانواده در ساک جاسازی کردم. وقتی خانواده از رفتنم باخبر شدند، به سراغ پسرخاله‌ام نورعلی عزیزی رفتند تا از رفتنم به جبهه جلوگیری کنند، وقتی چشمم به نورعلی افتاد، سریع رفتم پشت مینی‌بوس جا خوردم، چند مرتبه به‌خاطر این که مرا نبیند، دور مینی‌بوس چرخیدم. نورعلی رفت داخل اتوبوس را نگاه کرد، وقتی مرا ندید خیالش جمع شد که من از رفتن پشیمان شدم، وقتی از مینی‌بوس فاصله گرفت، من سریع به داخل مینی‌بوس رفتم، چون نخستین اعزامم بود، مرا به کردستان بردند، آنقدر آنجا ماندم تا مأموریتم تمام شود، می‌ترسیدم اگر برگردم مانع رفتنم شوند، همین امر موجب شد که در شهر شایع شود که من به شهادت رسیدم.  

  همسرم می‌گفت، آخرین باری که شهید تقی قرار بود به جبهه برود تا ساعت سه بامداد بیدار بود و داشت وصیت‌نامه‌اش را می‌نوشت، همسرم می‌گفت: به من سفارش کرد که اگر خداوند به ما فرزند دختری داد، اسم او را معصومه و اگر پسر بود، نام او را رضا می‌گذاریم؛ به لطف خداوند حال چهار فرزند داریم، نام اولین دختر را معصومه و اولین پسرمان را رضا گذاشتیم، تا اینگونه وصیت شهید تقی را انجام داده باشیم، همسرم نیز متأسفانه در اثر سانحه اتومبیل در سال 78 به رحمت خدا رفت. * یاحسین! ما به عشق کربلایت آمدیم یوسفعلی خان‌زاده می‌‌گوید: سه روز که از جنگ گذشت، من با گروهی از شهر فریدونکنار که حاج‌حسین بصیر هم با آن بود، به سرپل‌ذهاب رفتیم، به غیر از حاجی، عبدالله توراندار، سلیمان‌تبار، یعقوب احمدی و غلام فخاری هم جزو این گروه بودند. وقتی به سرپل‌ذهاب رسیدیم، به ستادی رفتیم که در آنجا نیروها را سازماندهی می‌کردند، مسئولان ستاد به ما گفتند اسلحه نداریم به شما بدهیم، خودتان یک طوری آن را تهیه کنید. ما بدون اسلحه به خطوط دفاعی که تعدادی از ارتشیان، پاسدارها و نیروهای مردمی‌تشکیل داده بودند رفتیم، 200 نفری در آنجا بودند، هر دو سه نفر یک اسلحه داشتند، بیشتر اسلحه‌ها نیمه‌خودکار بودند، یعنی «برنو» و «ام یک». غلام فخاری رو کرد به ما و گفت: «این طور که نمی‌شود، باید دست به حمله‌ای بزنیم، تا اسلحه و مهمات گیر بیاوریم»؛ همه از این پیشنهادش استقبال کردند ولی از چگونگی آن متعجب شدند، غلام گفت: «بلند می‌شویم با الله‌اکبر به سمت آنها یورش می‌بریم». خلاصه اینکه غلام موفق شد نظرش را به ما بقبولاند، خودش با این جمله شروع کرد: «یاحسین! ما به عشق کربلایت آمدیم، الله‌اکبر»؛ وقتی به سمت دشمن هجوم بردیم، نمی‌دانم اسمش را چه بگذارم، دشمن پا به فرار گذاشت، هشت تانک و نفربر دشمن شروع به عقب‌نشینی کردند، وقتی به خط دشمن رسیدیم هر کدام‌مان چند اسلحه گرفتیم. * انگار ما بدهکار شدیم بعد از یک‌ماه که در سرپل‌ذهاب بودیم، من مجروح شدم و برای درمان به کرمانشاه مرا منتقل کردند، وقتی زخم مرا دیدند، گفتند؛ باید برای درمان به شهرستان بروی، سوار اتوبوس شدم، خیلی از افرادی که در اتوبوس بودند شروع کردند به انتقاد از جنگ، انگار می‌بایست برای اینکه به دفاع از این آدم‌ها آمده بودیم، محاکمه شویم، بلند شدم و رو کردم به مسافران اتوبوس، گفتم: «انگار ما بدهکار شدیم که از مازندران آمدیم برای دفاع از شما؟! شما خیال می‌کنید اگر عراقی‌ها دست‌شان به شما برسد، شما را سر سفره خودشان می‌نشانند و پذیرایی می‌کنند؟ شما به‌جای این که از اخبار خودی‌ها استفاده کنید، از اخبار رادیو عراق، بی‌بی‌سی و رادیو اسرائیل می‌گویید، اسم شما هم هست ایرانی؟!».

  کل اتوبوس ساکت شده بودند، از اینکه از رزمندگان خودمان دفاع کرده بودم، احساس غرور و آرامش می‌کردم، بیشتر آنهایی که در اتوبوس بودند داشتند از کرمانشاه فرار می‌کردند. * تا نباشد امر حق، برگی نریزد از درخت من و شهید نورالله امین‌تبار در عملیات قدس یک با هم بودیم، او تیربارچی بود و من آرپی‌چی‌زن، وقتی سوار بلم شدیم و به دل دشمن زدیم، نورالله یک لحظه آرام و قرار نداشت، آن‌قدر با تیربار شلیک کرده بود که لوله تیربار، سرخ شده بود. من خیلی نگرانش بودم، چند مرتبه به او گفتم مواظب خودش باشد، انگار نه انگار، بعد از اینکه خط دشمن را تصرف کردیم، دست به سر و صورتش کشیدم و گفتم: «چرا مواظب خودت نیستی، چرا می‌ایستی تیراندازی می‌کنی؟!»؛ از او خواهش کردم که مواظب خودش باشد، نورالله که 15 سالی از من کوچک‌تر بود، رو کرد به من و گفت: «تا نباشد امر حق، برگی نریزد از درخت»، بعد از قرائت این شعر توسط نورالله، من دیگر چیزی به او نگفتم. انتهای پیام/86029/ت40



94/08/15 - 13:19





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن